eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
48.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹🕊🌴🌷🌴🕊🌹 دلم "بهشتـی" را مے‌خواهد کہ ساکنانش "شهـدا" هستند گوشه ای کنارشان بنشینم و برای خود " فاتحه ای " بخوانم بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم الحمدلله ‌رب‌ العالمین... 💔😔
روایت گردان عمار در عملیات خیبر. گروهان شهید باهنر به فرماندهی شهید سلیمی قسمت هفتم برانکاردی نبود . اجباراً هر نفر یک قسمت از بدن مجروحِ آغشته به گِل را گرفتیم و به سختی به عقب آوردیم . جان در بدن نداشتم . به شدت عرق کرده و تشنه بودم . ناله های مجروح ، دل همه را آتش زد . بغض راه گلویم را بسته بود و اشک بی محابا می‌ریخت . پشت سر ما هم بچه ها ، مجروحانِ باقی مانده از گردان بلال و ابوذر را به سختی از لای گِل چسبناک کنار هور در آورده عقب آوردند . دلم می خواست همانجا بنشینم و‌ فریاد بزنم و یه دل سیر گریه کنم . آخر این خطِ قفل شده عراق چقدر باید از ما قربانی بگیرد ؟ دو‌ گردان هم نتوانستند خط دشمن را بشکنند ! دستور رسید و ستون دوباره در مسیری نا مشخص و به سوی مقصدی نا آشنا حرکت کردیم . تا روشن شدن هوا زمان باقی بود .زبان بچه ها قفل بود و پیامی رد و بدل نمی شد . ستون در سکوتی کشنده در حرکت بودند که ناگهان در آن ظلمات و هوای قیر اندود نوری خیره کننده همراه با صدای شلیک کر کننده توپخانه خودی چشمان ما را دچار کوری موقت کرد . تا مدتی گوشهایم چیزی نمی شنید و‌ چشمانم نمی‌دید . وضعیت بچه‌های دیگر هم بهتر از من نبود . ستون آرام تر از قبل حرکتش را ادامه داد . وقت اذان صبح رسید و ما در حال حرکت نماز صبح را خواندیم . پیاده روی طولانی شد ؛ سیاهی شب رفت و سپیده جایش را گرفت . گرسنه و تشنه و‌ خسته بودم . عجب شبِ سنگینی را پشت سر گذاشته بودیم . چشم ها کاسه خون و غم بر دلم سنگینی می کرد . حال و روز همه ما همین طور بود . به پشت خاکریز رسیدیم . هر کسی جایی را در نظر گرفت بر روی خاک ولو شد . با کمی آب و نان و‌ پنیر سیر شدیم . تمنای خواب ، پلکها را پایین آورد . خواب آرامبخش جانِ ویران شده ما شد . ظهر شد و نماز خواندیم و به هر دو نفر کنسروی دادند و مقداری نان خشک . شکم گرسنه سنگ را هم می خورد ، چه برسد به نان و‌ کنسرو . هوا رو به تاریکی رفت . هیچ کس از ماموریت بعدی گردان اطلاعی نداشت . پرده ظلمانی شب کاملا بر منطقه پهن شد . در کنار دوستان همرزم نشسته بودم و با اطلاعاتی که داشتیم اخبار را رد و بدل می کردیم که چند گلوله توپ و خمپاره در اطراف خاکریز اصابت کرد . اما صدای انفجارش متفاوت بود . صدایی خفیف و سپس بویی غیر از بوی باروت در فضا پراکنده شد . هر کسی از سر تعجب حرفی زد . در همین گیر و دار فریادی بلند شد . شیمایی زدند بروید بالای خاکریز . شیمایی زدند . بچه ها متعجب بودند که شیمیایی دیگر چه صیغه‌ای است ؟ هر چند از قبل چیزهایی در مورد حملات شیمیایی شنیده بودیم اما برای بار اول بود که با پدیده شیمیایی مواجهه شدیم . از فاصله ده پانزده متری صدای همهمه ای همراه با فراخواندن امدادگر آمد . به سرعت خودم را به جمع رساندم . رزمنده ای نا آشنا بر زمین افتاده و‌ کف از دهانش بیرون می آمد . آمبولانس نبود ولی تویوتا وانتی سر رسید و بچه‌ها بدنِ مجروح شیمیایی را که بدنش همچون لاشه گوسفندی یخ زده شده بود بر پشت وانت گذاشتند . گیج و منگ و‌ مبهوت بودم . فرماندهان دائم توصیه می کردند که به بالای خاکریز برویم تا مبادا کسی شیمیایی شود . اما من توجهی نکردم . از بالای خاکریز پایین آمدم ؛ پتوی سیاه سربازی را بر رویم انداختم ، کوله ام را متکا کردم و در کمال آرامش خوابیدم . با صدای اذان صبح بیدار شدم . نماز صبح را خوانده و دوباره چشم بر هم گذاشتم . گرمای آفتاب بی رمق بود ولی درخشش خورشید نگذاشت بیشتر بخوابم . رطوبت هوا بدنم را کوفته کرده بود . سید مسعود سهمیه نان و‌ پنیرم را گرفته بود و دوتایی نان خشک و پنیر را به کمک آب از گلو‌ پایین دادیم . سید خبر خوشحال کننده ای برایم داشت . فرمانده دسته ما که با اشتباه معاون دسته چندین گلوله نوش جان کرده بود زنده مانده و دیگر اینکه آقا ملا دوباره از نقاهتگاه برگشته و آمده پیش بچه ها . حدوداً ساعت ده یازده صبح بود که فرمان رسید باید برگردیم عقب برای رسیدگی به وضعیت کسانی که در معرض گاز شیمایی قرار گرفته اند . دوباره حرکت به سوی عقب اما این بار با خودرو . ادامه در قسمت پایانی @defae_moghadas2
یاد شهدا 🌷 پاسدار شهید عباسعلی رحیمی 🌷 تولد ۵ بهمن ۱۳۴۳ حاجی آباد استان اصفهان 🌷 شهادت ۳ مهر ۱۳۴۲ بانه، منطقه مرزی دشت شیلر، استان کردستان 🌷 سن موقع شهادت ۱۹ سال 🌷 امروز سالگرد شهادت این شهید عزیز می‌باشد ✍ بخش‌هایی از وصیتنامه این شهید عزیز ✅ چند نصيحت به فرزندم هيچ موقع گناه نكن، كه گناه نكردن بهتر است از توبه كردن ✅ هيچ موقع خدا را فراموش نكن، و اسلحه به زمين افتاده مرا بردار و با دشمنان اسلام مبارزه كن، عزيزم براي خاطر خدا كار كن ✅ از برادرانم یک به یک مي‎خواهم كه در راه خدا کوشش کنند و تا آنجايي كه امکان دارد به جبهه بروند، نگويند زن داريم، خانه‎مان را چه كنيم، همه اينها كه به جبهه مي‎روند، زن و بچه و خانه دارند، به خود بياييد 🤲 هدیه به ارواح طیبه شهدای امامین انقلاب اسلامی ، امام الشهدا و شهدای عزیزی که امروز سالگرد شهادتشان می‌باشد و این شهید عزیز فاتحه باصلوات 🤲 دعای این شهید عزیز بدرقه امروزتان ان شاء الله @defae_moghadas2
موعظه ی خوبان: موضوع:نقش عمل درشناخت امام صادق(علیه‌السلام )فرمودند: لا يَقبَلُ اللّه ُ عَمَلاً إلاّ بِمَعرِفَةٍ ، و لا مَعرِفَةً إلاّ بِعَمَلٍ ، فمَن عَرَفَ دَلَّتهُ المَعرِفَةُ عَلَى العَمَلِ... الكافی،ج۲ص۴۴) خداوند هيچ عملى را جز با شناخت نپذيرد و هيچ شناختى را جز با عمل. پس هركه شناخت پيدا كند، آن شناخت او را به عمل رهنمون شود @defae_moghadas2
💎 پاداش برآوردن نیاز مؤمن 🔻قال الصادق علیه‌السلام: ما قَضى مُسْلِمٌ لِمُسْلِمٍ حاجَةً اِلاّ ناداهُ اللّهُ تَبارَكَ وَ تَعالى: عَلَىَّ ثَوابُكَ وَ لا اَرْضى لَكَ بِدُونِ الْجَنَّةِ. ❇️ امام صادق علیه‌السلام فرمودند: هیچ مسلمانی حاجت مسلمان دیگری را برطرف نمی‌کند، مگر اینکه خداوند متعال به او ندا می‌دهد: پاداش تو با من است و به کمتر از بهشت برای تو راضی نخواهم شد. کتاب : بحارالأنوار، ج۷۴، ص۳۱۲ ‌@defae_moghadas2
✍  شهید سید محمد شکری دانشجوی دانشگاه علوم پزشکی تهران بود و لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص). ، او را از آینده کشور می دانستند. یکی از اساتیدش با فرمانده گردان تماس و از او خواست تا را به خط اعزام نکند. فرمانده به سید گفت: در اینجا امدادگر به اندازه کافی هست. شما به دانشگاه برگردید. سید محمد از گردان کرد. شب عملیات کربلای ۵ وقتی که سید محمد از زیر عبور می کرد، ناگهان فرمانده سید محمد را دید. ! مگر قرار نبود برگردی ؟ سید محمد خطاب به فرمانده گفت: ببین حاجی جان! تقدیر من امشب در این می خورد. تقدیر  من آن چیزی نیست که شما فکر می کنید. این کشور الان به بیشتر نیاز دارد  تا درس خواندن من. @defae_moghadas2
،،زیارت وادی عشق،، قسمت ششم : دست چپ مقابل صورتشان را ببین. به شانه‌های لرزان و اشک غلطانِ روی گونه‌هایشان توجه کن. مگر اینها چه گناهی مرتکب شده‌اند که در این دل شب اینگونه استغفار و طلب عفو و بخشش می‌کنند؟ اینها که اکثراً یکی دوسال بیشتر از سن بلوغشان نگذشته است. پس به کدامین گناه نکرده‌شان این چنین بی‌تاب شده‌اند و در این دل شب خواب از چشمان خود گرفته‌اند. اما نه، این بی‌تابی به خاطر گناه نیست. این عشق بنده‌ای است نسبت به مولایش. با خود می‌گویند شاید ناخودآگاه خطایی از آنها سر زده و دل مولایشان رنجیده باشد. آنها خوب فهمیده‌اند که قبل از اینکه از خدای خود طلب شهادت کنند باید اعمال و رفتارشان را شهیدگونه کنند. طوری که هرکس به آنها بنگرد آنها را مانند شهید ببیند. تا بتوانند تمنای شهادت کنند. چون خدا گفته هرکه عاشقم شود عاشقش می‌شوم. هرکه عاشقش شدم شهیدش می‌کنم. می‌بینی چگونه ملتمسانه طلب شهادت می کنند. اللهم الرزقنی توفیق شهادت فی‌ سبیلک. خوب نگاه کن. با وجودی که ندای موًذن به اذان صبح بلند شده است، اما بعضی‌ها هنوز در سجده‌اند و شانه‌هاشان از خوف خدا می‌لرزد. با حالت تضرع می‌گویند الهی و ربی من لی غیرک. فَاَغِث یا غیاثَ المُستَغیثین. حال به همراه آنها به نماز صبح بایست. بدان این نماز بهترین نمازی است که مورد لطف و عنایت خداوند است. اگر نمازی فحشاء و منکر را دور کند همین نماز است. اکنون که نمازت را عاشقانه خواندی با آنها همراه شو و دعای عهد با امام زمانت را زمزمه کن. اللهم ربَّ النُّور العَظیم و ربَُ الکُرسیِّ الرَفیع و ربَّ البَحرالِمَسجُور............العَجَلَ العَجَل یا مُولایَ یا صاحِبَ الزمان. حال که با امام زمانت تجدید عهد کردی به امروز برگرد. ببین همه جا سوت و کور است. نه شب زنده داری. نه دعای عهدی. نه همرزم عاشقی. هیچ کس نیست. بعضی‌هاشون شهید شدند. بعضی‌ها هم در غم و غصه فراق یاران می‌سوزند و خون دل می‌خورند. پس گوشه‌ای بنشین و سر در گیریبان ببر. در فراق یاران شهیدت گریه کن. با خودت زمزمه کن. سبکبالان خرامیدند و رفتند. مرا بیچاره نامیدند و رفتند. سواران لحظه‌ای تمکین نکردند. ترحم بر من مسکین نکردند. سواران از سر نعشم گذشتند. فغانها کردم اما برنگشتند. اسیر و زخمی و بی دست و پا من. رفیقان این چه سودا بود با من. اگر دیر آمدم مجروح بودم. اسیر قبض و بست روح بودم. در باغ شهادت را نبندید. زما بیچارگان زآنسو نخندید. رفیقانم دعا کردند و رفتند. مرا زخمی رها کردند و رفتند. رها کردند در زندان بمانم. دعا کردند سرگردان بمانم... التماس دعا ✍حسن تقی‌زاده بهبهانی @defae_moghadas2
1.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 رزمنده دفاع مقدس: 📽 این دوربین های شما نشون خواهد داد که ما روزی توی کربلای واقعی کنار بقیه مسلمون ها جمع خواهیم شد! 🌴 . . . و این دوربین ها امروز به ایمان شما به راهتون اعتراف کردند! ┄┅┅┅┅❁❤️❤️❤️❤️❁┅┅┅┅┄ @defae_moghadas2
🌹ضمانت بهشت از سوی پیامبر در مقابل انجام شش عمل🌹 🍃شش توصیه را از من قبول کنید تا من هم بهشت را برای شما ضمانت کنم: 🍃هرگاه سخن گفتید دروغ نگویید هرگاه وعده‌ای دادید برخلاف آن عمل نکنید . هرگاه امانتی به شما سپرده شد خیانت نکنید 🍃چشمان خود را [از حرام] فرو بندید پاکدا من باشید دست و زبان خود را [از حرام] نگه دارید. 📚خصال شیخ صدوق، ج۱،ص۳۲۱ ┄┅┅┅┅❁🌸🌸🌸🌸❁┅┅┅┅┄ @defae_moghadas2
هر وقت دلت گرفت، زیارت عاشورا بخوان؛ و بر مصیبتهای سرور شهیدان تاریخ، امام حسین(علیه السلام) بنگر، و اندیشه کن... ┄┅┅┅┅❁🌹🌹🌹🌹❁┅┅┅┅┄ @defae_moghadas2