جوراب را که از زانو پایین کشیدم، متوجه شدم پا سالم است.
همه به دورم جمع شدند.
جوراب آبی رنگ را که کاملا به پا چسبیده بود، بهکمک قیچی پاره کردیم.
پا از زیر زانو بهپایین سالم مانده بود.
پوست و موها بود ولی کمی خشک شده بودند.
پاشنهی پا، همچنان محکم بود.
انگشتها و ناخنها کاملا سالم بودند.
#شهید_عبدالکریم_دزفولی🕊🌹
راوی:حمید داودآبادی نویسنده و رزمنده دفاع مقدس
@defae_moghadas2
حماسه جنوب،شهدا🚩
جوراب را که از زانو پایین کشیدم، متوجه شدم پا سالم است. همه به دورم جمع شدند. جوراب آبی رنگ را که
#شهید_عبدالکریم_دزفولی🕊🌹
دزفول به دنیا آمد. و با آغاز جنگ تحمیلی وارد میدان نبرد شد .
و سرانجام در عملیات #رمضان به شهادت رسید.
پیکر پاک این شهید که تنها استخوانهایی ازش باقی مانده بود سال ۱۳۷۵ در تفحص پیدا شد و خانواده توانستند فرزندشان را بعد از سالها فراق در آغوش بکشند.
@defae_moghadas2
#حمید_داوود_آبادی از نویسندگان حوزه دفاع مقدس خاطره دیدار خودش را با پیکر #شهید_عبدالکریم_دزفولی اینگونه روایت میکند:👇👇👇
حماسه جنوب،شهدا🚩
#حمید_داوود_آبادی از نویسندگان حوزه دفاع مقدس خاطره دیدار خودش را با پیکر #شهید_عبدالکریم_دزفولی ای
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
سالن پر بود از تابوتهای پیچیده در پرچم سهرنگ جمهوری اسلامی. میان آنها میگشتم بلکه آشنایان را پیدا کنم. رفتم به آنسمت که شهدای استان خوزستان را چیده بودند. رفتم تا ببینم از "علی کریمزاده" خبری هست یا نه.
ناگهان چشمم افتاد به اسمی آشنا که اصلا در فکرش نبودم. شهید " #عبدالکریم_دزفولی " ، اندیمشک. جاخوردم. نام پدرش را که از بچههای معراج پرسیدم، درست بود. برادرِ رحمان بود که در عملیات رمضان، تابستان سال 61 در شلمچه مفقودالاثر شده بود.
👇👇👇
حماسه جنوب،شهدا🚩
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊 سالن پر بود از تابوتهای پیچیده در پرچم سهرنگ جمهوری اسلامی. میان آنها میگشتم بلکه آشنا
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
اصرار لازم نبود. تا از بچههای معراج درخواست کردم، اجازه دادند تابوت را بازکنم. تابوت را که بالای همه بود، آوردیم پایین. هیچ احساس خاصی نداشتم، ولی در درونم کسی میگفت اتفاق جالبی خواهد افتاد.
درِ تابوت باز شد. خودم بندهای کفن را بازکردم، مات ماندم. سری در بدن نبود ولی صحنهای دیدم که جای تعجب داشت. هر دو پای شهید از زانو به پایین داخل جوراب کلفت و ساق بلندی مانده بودند. پای چپ داخل جوراب اسکلت شده بود. پای راست را که برداشتم، یکی از بچهها گفت: - احتمالا گلولای منطقه داخل جورابش رفته که اینطور سنگین شده ... سنگینتر از پای استخوانی بود. از پای چپ هم سنگینتر.
👇👇👇
حماسه جنوب،شهدا🚩
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊 اصرار لازم نبود. تا از بچههای معراج درخواست کردم، اجازه دادند تابوت را بازکنم. تابوت را
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
جوراب را که از زانو پایین کشیدم، متوجه شدم پا سالم است. همه به دورم جمع شدند. جوراب آبی رنگ را که کاملا به پا چسبیده بود، بهکمک قیچی پاره کردیم. پا از زیر زانو بهپایین سالم مانده بود. پوست و موها بود ولی کمی خشک شده بودند. پاشنهی پا، همچنان محکم بود. انگشتها و ناخنها کاملا سالم بودند.
از همه جالبتر، این بود محلی که انگشت کوچک پای راست قرار داشت، جوراب کمی پاره شده بود و بهواسطهی همین سوراخ، انگشت کوچک اسکلت شده بود ولی بقیهی انگشتها هیچ آسیبی ندیده بودند.
👇👇👇