eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
907 ویدیو
22 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
با اینڪ‌ه دݪــــم گفتـ‌ه مـــــدارا ڪنم امـّا اے داد از ایݩ دورــے و بیـداد از ایݩ عشـــ‌ق .. #سالروز_ترور_شهید_داریوش_رضایی_گرامی_باد🕊🌹 #راهت_پررهرو @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#عاشقانه_های_شهدا تویِ وصیت نامه اش برایم نوشته بود : ان شاءاللَّه اگر #بهشت نصیبم شد، یکدیگر را در آنجا #ملاقات کنیم. #به_روایت_همسر_شهید_دقایقی @defae_moghadas2
الهی...... 🌻در این صبح 🌸ڪه نوید بخش 🌻امید و رحمت توست 🌻هرآنڪه چشم گشود 🌸قلبش سرشار از امید، 🌻و زندگیش سرشار 🌸ازرحمت و برڪت توباد 🌻صبحتان بخیر وپراز نور الهی 🌸ســـــــلام صـــبح بخـــیر🌸🍃
❣فرازی از وصیت نامه شهید خلیل واحدی شهرستان دزفول ☘انسان با عمر کوتاهش باید از این دنیا توشه و آذوقه ای برای آخرت بردارد که در غیر این صورت هلاک خواهد شد. هدیه به روح منورشهید والامقام خلیل واحدی۲۰صلوات. @defae_moghadas2 🌾🍂 🍃🌺🍂 💐🌾🍀🌼🌷🍃🌼
به این اصل خیلی اعتقاد داشت که اگه واقعاً کاری رو برای خود خدا بکنی، خودش عزیزت می کنه. آخرش هم همین خصلتش باعث شد تا عکس شهادتش اینطور معروف بشه... شهید امیر حاج امینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌹🌹 پیراهن نظامی اش را از تن در می آورد و زیرپیراهن خود را که سفیدرنگ است ، به نشانه تسلیم شدن بالا می برد و به سمت سنگر تیربار حرکت می کند.😉 تیربارچی عراقی بی خبر از نقشه زیرکانه «عبدالرحمن» و بدون اینکه بداند او نارنجکی در دست دارد و آن را پشت زیرپیراهنش مخفی کرده است، پیروزمندانه برای به اسارت درآوردن«عبدالرحمن» گام برمی دارد. 😏😊 به محض نزدیک شدن، «عبدالرحمن» نارنجک را به او نشان می دهد. تیربارچی که تازه فهمیده است در چه دامی گرفتار شده است ، تا بخواهد به خود بیاید، دیر شده است وشکارچی، شکار می شود. ✌️✌️ تیربارچی، حیرت زده، فشار دست عبدالرحمن را بر گوش خود احساس می کند. « عبدالرحمن» گوش تیربارچی را پیچانده و با همان گوش پیچانده به سمت نیروهای خودی باز می گردد.😄 🌹 🕊🌹 @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حماسه جنوب،شهدا🚩
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊 می گفت منصورم که می رفت صورتش آنقدر قشنگ شده بود که از نگاه کردنش سیر نمی شدم. بعد از خداحافظی دویدم دنبالش تا سر کوچه، دوباره ببینمش... ولی رفته بود. پیکر منصور نازنینش سی و چند روز توی دشت جنوب زیر آفتاب و باران ماند و بعدش آمد. از محسن اش که می گفت آه عمیقی می کشید. می گفت بعد از شهید شدن منصور به او می گفتم راضی نیستم تو هم بروی. روزی محسن با احترام آمد، دستم را بوسید و آیه ای را برایم خواند. - مادر شنیده ای خدا گفته ما هیچکس را به دیگری نخواهیم گذاشت. "لاتَزِرو وازِرَه وِزرَ اُخری" گفتم می دانم محسن جان! و ادامه داد - منصور خودش را انجام داد مادر! من فردا نزد چه جوابی بدهم؟ او نمی تواند بار من را بردارد! :ناگهان دهانم بسته شد... و دیگر هیچ وقت نتوانستم بگویم نرو، تا وقتی که او هم شهید شد... حالا سی و چهار سال است آرزویم شده یک روز قبر پسرم را در بغل بگیرم. 🕊🌹 @defae_moghadas2