❣
🔻سه دقیقه در قیامت 6⃣
تجربه ای نزدیک به مرگ
به شخص پشت ميز سلام كردم. با ادب جواب داد. منتظر بودم . ميخواستم ببينم چه كار دارد. اين دو جوان كه در كنار من بودند ،هيچ عكسالعملی نشان ندادند .
حالا من بودم و همان دو جوان كه در كنارم قرار داشتند. جوان پشت ميز يك كتاب بزرگ و قطور را در مقابل من قرار داد!
🔅 حسابرسی
جوان پشت ميز، به آن كتاب بزرگ اشاره كرد. وقتي تعجب من را ديد، گفت: كتاب خودت هست، بخوان. امروز براي حسابرسي ،همين كه خودت آن را ببيني كافي است.
چقدر اين جمله آشنا بود. در يكي از جلسات قرآن، استاد ما اين آيه را اشاره كرده بود: «اقرا كتابك، كفی بنفسك اليوم عليك حسيبا».(قرآن کريم. آيه 14 سوره اسراء)
كه قبل از بلوغ انجام دادی. همه اين كارهای خوب برايت حفظ شده. اين جوان درست ترجمه همين آيه را به من گفت.
نگاهی به اطرافيانم كردم. كمی مكث كردم و كتاب را باز كردم .
سمت چپ بالای صفحه اول، با خطی درشت نوشته شده بود:
«13 سال و 6 ماه و 4 روز »از آقايی كه پشت ميز بود پرسيدم: اين عدد چيه؟
گفت: سن بلوغ شماست. شما دقيقاً در اين تاريخ به بلوغ رسيدی.
به ذهنم آمد كه اين تاريخ، يكسال از پانزده سال قمری كمتر است .اما آن جوان كه متوجه ذهن من شده بود گفت: نشانههای بلوغ فقط اين نيست كه شما در ذهن داری. من هم قبول كردم.
قبل از آن و در صفحه سمت راست، اعمال خوب زيادی نوشته شده بود. از سفر زيارتی مشهد تا نمازهای اول وقت و هيئت و احترام به والدين و... پرسيدم: اينها چيست؟ گفت: اينها اعمال خوبی است.
قبل از اينكه وارد صفحات اعمال پس از بلوغ شويم، جوان پشت ميز نگاهی كلی به كتاب من كرد و گفت: نمازهايت خوب و مورد قبول است. برای همين وارد بقيه اعمال میشويم.
من قبل از بلوغ، نمازم را شروع كرده بودم و با تشويقهای پدر و مادرم، هميشه در مسجد حضور داشتم. كمتر روزی پيش میآمد كه نماز صبحم قضا شود. اگر يك روز خدای ناكرده نماز صبحم قضا میشد، تا شب خيلی ناراحت و افسرده بودم. اين اهميت به نماز را از بچگی آموخته بودم و خدا را شكر هميشه اهميت میدادم.
همراه باشید با قسمت بعد
کانال حماسه جنوب ، شهدا
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣
🔻سه دقیقه در قیامت 7⃣
تجربه ای نزدیک به مرگ
خوشحال شدم. به صفحه اول كتابم نگاه كردم. از همان روز بلوغ ،تمام كارهای من با جزئيات نوشته شده بود. كوچكترين كارها. حتی ذرهای كار خوب و بد را دقيق نوشته بودند و صرف نظر نكرده بودند .تازه فهميدم كه «فمن يعمل مثقال ذره خيرًا يره» يعنی چه. هر چی كه ما اينجا شوخی حساب كرده بوديم، آنها جدی جدی نوشته بودند!
در داخل اين كتاب، در كنار هر كدام از كارهای روزانه من ،چيزی شبيه يك تصوير كوچك وجود داشت كه وقتی به آن خيره میشديم، مثل فيلم به نمايش در میآمد. درست مثل قسمت ويدئو در موبايلهای جديد، فيلم آن ماجرا را مشاهده میكرديم.
آن هم فيلم سه بعدی با تمام جزئيات! يعنی در مواجه با ديگران ،حتی فكر افراد را هم میديديم. لذا نمیشد هيچ كدام از آن كارها را انكار كرد. غير از كارها، حتی نيتهای ما ثبت شده بود.
• پيامبر (ص) فرمودند: نخستين چيزی كه خدای متعال بر امتم واجب كرد ،نمازهای پنج گانه است و اولين چيزی كه از كارهای آنان به سوی خدا بالا ميرود، نمازهای پنج گانه است و نخستين چيزی كه درباره آن از امتم حسابرسی میشود، نمازهای پنجگانه میباشد. كنز العمال،جلد هفتم، ص 276
وقتی آن ملك، اينگونه به نماز اهميت داد و بعد به سراغ بقيه اعمال رفت ،ياد حديثی افتادم كه فرمودند: اولين چيزی كه مورد محاسبه قرار ميگيرد، نماز است. اگر نماز قبول شود، بقيه اعمال قبول ميشود و اگر نماز رد شود...
آنها همه چيز را دقيق نوشتهبودند. جای هيچگونه اعتراضی نبود.
تمام اعمال ثبت بود. هيچ حرفی هم نمیشد بزنيم. اما خوشحال بودم كه از كودكی، هميشه همراه پدرم در مسجد و هيئت بودم. از اين بابت به خودم افتخار میكردم و خودم را از همين حالا در بهترين درجات بهشت میديدم.
همينطور كه به صفحه اول نگاه میكردم و به اعمال خوبم افتخار میكردم، يكدفعه ديدم، تمام اعمال خوبم در حال محو شدن است! صفحه پر از اعمال خوب بود اما حالا تبديل به كاغذ سفيد شده بود! باعصبانيت به آقايی كه پشت ميز بود گفتم: چرا اينها محو شد .
مگر من اين كارهای خوب را انجام ندادم!؟
گفت: بله درست میگويی، اما همان روز غيبت يكی از دوستانت را كردی. اعمال خوب شما به نامه عمل او منتقل شد.
باعصبانيت گفتم: چرا؟ چرا تمام اعمال من!؟
او هم غير مستقيم اشاره كرد به حديثی از پيامبر(ص) كه میفرمايند: سرعت نفوذ آتش در خوردن گياه خشک، به پای سرعت اثر غيبت در نابودی حسنات يک بنده نمیرسد.
رفتم صفحه بعد. آن روز هم پر از اعمال خوب بود. نماز اول وقت ،مسجد، بسيج، هيئت، رضايت پدر و مادر و ...
فيلم تمام اعمال موجود بود، اما لازم به مشاهده نبود. تمام اعمال خوب، مورد تأييد من بود. آن زمان دوران دفاع مقدس بود و خيلیها مثل من بچه مثبت بودند. خيلی از كارهای خوبی كه فراموش كرده بودم تماماً برای من يادآوری میشد. اما باتعجب دوباره مشاهده كردم كه تمام اعمال من در حال محو شدن است!
گفتم: اين دفعه چرا؟ من كه در اين روز غيبت نكردم!؟
جوان گفت: يكی از رفقای مذهبی ات را مسخره كردی. اين عمل زشت باعث نابودی اعمالت شد.
بعد بدون اينكه حرفی بزند، آيه سیام سوره يس برايم يادآوری شد:
روز قيامت برای مسخره كنندگان روز حسرت بزرگ است.
• «يا حَسرَّ علي العِباد ما يأتيهم من رسولٍ الاّ كانوا به يَستهزؤن»
خوب به ياد داشتم كه به چه چيزی اشاره دارد. من خيلی اهل شوخی و خنده و سركار گذاشتن رفقا بودم. با خودم گفتم: اگه اينطور باشه كه خيلی اوضاع من خرابه!
همراه باشید با قسمت بعد
کانال حماسه جنوب ، شهدا
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣
🔻سه دقیقه در قیامت 8⃣
تجربه ای نزدیک به مرگ
رفتم صفحه بعد، روز بعد هم كلی اعمال خوب داشتم. اما كارهای خوب من پاك نشد. با اينكه آن روز هم شوخي كرده بودم، اما در اين شوخیها، با رفقا گفتيم و خنديديم، اما به كسی اهانت نكرديم. غيبت نكرده بودم. هيچ گناهی همراه با شوخیهای من نبود. براي همين ، شوخیها و خندههای من، به عنوان كار خوب ثبت شده بود. با خودم گفتم: خدا را شكر.¹
خوشحال شدم و رفتم صفحه بعد، باتعجب ديدم كه ثواب حج در نامه عمل من ثبت شده!
به آقايی كه پشت ميز نشسته بود بالبخندي از سر تعجب گفتم: حج؟! من اين اواخر مکه رفتم، در سنين نوجوانی کي مكه رفتم که خبر ندارم!؟
گفت: ثواب حج ثبت شده، برخی اعمال باعث ميشود كه ثواب چندين حج در نامه عمل شما ثبت شود. مثل اينكه از سر مهربانی به پدر و مادرت نگاه كنی². يا مثلاً زيارت با معرفت امام رضا (ع)و...
اما دوباره مشاهده كردم كه يكی يكی اعمال خوب من در حال پاك شدن است! ديگر نياز به سؤال نبود .
خودم مشاهده كردم كه آخر شب با رفقا جمع شده بوديم و مشغول اذيت كردن يكي از دوستان بوديم، ياد آيه 65 سوره زمر افتادم كه ميفرمود: « برخی اعمال باعث حبط )نابودی( اعمال )خوب انسان( ميشود».
به دو نفري كه در كنارم بودند گفتم: شما يك كاری بكنيد!؟ همينطور اعمال خوب من نابود ميشود و...
سری به نشانه نااميدی و اينكه نمیتوانند كاری انجام دهند برايم تكان دادند. همينطور ورق ميزدم و اعمال خوبی را ميديدم كه خيلي برايش زحمت كشيده بودم، اما يكی يكی محو ميشد .
فشار روحي شديدي داشتم. كم مانده بود دق كنم. نابودی همه ثروت معنويام را به چشم ميديدم. نميدانستم چه كنم!
هرچه شوخی كرده بودم اينجا جدی جدي ثبت شده بود. اعمال خوب من، از پروندهام خارج میشد و به پرونده ديگران منتقل میشد.
نكته ديگری كه شاهد بودم اينكه؛ هرچه به سنين بالاتر ميرسيدم ،ثواب كمتری از نمازهاي جماعت و هيئتها در نامه عملم ميديدم! به جواني كه پشت ميز نشسته بود گفتم: در اين روزها من تمام نمازهايم را به جماعت خواندم. من در اين شبها هيئت رفتنهام. چرا اينها در اينجا نيست؟
رو به من كرد و گفت: خوب نگاه كن. هرچه سن و سالت بيشتر ميشد، ريا و خودنمايی در اعمالت زياد ميشد. اوايل خالصانه به مسجد و هيئت ميرفتی اما بعدها، مسجد ميرفتي تا تو را ببينند. هيئت ميرفتی تا رفقايت نگويند چرا نيامدی!
اگر واقعاً براي خدا بود، چرا به فلان مسجد يا هيئت كه دوستانت نبودندن ميرفتی؟
--------
¹. امام حسين ع ميفرمايند: برترين اعمال بعد از اقامه نماز، شاد کردن دل مؤمن است؛ البته از طريقی که گناه در آن نباشد. المناقب، ج ۴، ص ۷۵
². پيامبر فرمودند: هر فرزند نيکو کاری که با مهربانی به پدر و مادرش نگاه کند در مقابل هر نگاه، ثواب يک حج کامل مقبول به او داده ميشود، سؤال کردند: اگر روزی صد مرتبه به آنها نگاه کند؟ فرمود: آری... بحار الانوار، ج ۷۴، ص ۷۳
همراه باشید با قسمت بعد
کانال حماسه جنوب ، شهدا
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣
🔻سه دقیقه در قیامت 9⃣
تجربه ای نزدیک به مرگ
*نيّت*
"و کتاب اعمال آنان در آنجا گذارده ميشود. پس گنهکاران را میبينی در حالی که از آنچه در آن است ترسان و هراسان هستند و میگويند: وای بر ما، اين چه کتاب است که هيچ عمل کوچک و بزرگ را کنار نگذاشته، مگر اينکه ثبت کرده است. اعمال خود را حاضر میبينند و پروردگارت به هيچ کس ستم نمیکند"¹
صفحات را كه ورق میزدم، وقتی عملی بسيار ارزشمند بود، آن عمل، درشتتر از بقيه در بالای صفحه نوشته شده بود.
در يكی از صفحات، به صورت بسيار بزرگ نوشته شده بود:
"كمك به يك خانواده فقير"
شرح جزئيات و فيلم آن موجود بود، ولی راستش را بخواهيد من هرچه فكر كردم به ياد نياوردم كه به آن خانواده كمك كرده باشم!
يعنی دوست داشتم، اما توان مالی نداشتم كه به آنها كمك كنم .آن خانواده را میشناختم. آنها در همسايگی ما بودند و اوضاع مالی خوبی نداشتند. خيلی دلم میخواست به آنها كمك كنم، برای همين يك روز از خانه خارج شدم و به بازار رفتم. به دو نفر از اعضای فاميل كه وضع مالي خوبی داشتند مراجعه كردم. من شرح حال آن خانواده را گفتم و اينكه چقدر در مشكلات هستند، اما آنها اعتنايی نكردند.
حتی يكی از آنها به من گفت: بچه، اين كارا به تو نيومده. اين كار بزرگترهاست. آن زمان من ۱۵ سال بيشتر نداشتم، وقتی اين برخورد را با من داشتند، من هم ديگر پيگيری نكردم. اما عجيب بود كه در نامه عمل من، كمك به آن خانواده فقير ثبت شده بود!
به جوان پشت ميز گفتم: من كاری برای آنها نكردم!؟ او گفت: تو نيت اين كار را داشتی و در اين راه تلاش كردی، اما به نتيجه نرسيدی.
برای همين، نيت و حركتی كه كردی، در نامه عملت ثبت شده.¹
البته فكر و نيت كار خوب، در بيشتر صفحات ثبت شده بود. هرجايی كه دوست داشتم كار خوبی انجام دهم ولی امكانش را نداشتم، اما برای اجرای آن قدم برداشته بودم، در نامه عمل من ثبت شده بود.
ولی خدا را شكر كه نيتهای گناه و نادرست ثبت نمیشد.
در صفحات بعد و جای جای اين كتاب مشاهده میكردم كه چنين اتفاقی افتاده. يعنی نيتهای خوب من ثبت شده بود.
البته باز هم مشاهده كردم كه اعمال خوبم با اشتباهات و گناهانی که هيچ منفعتی برايم نداشت از بين رفته! به قول معروف: آش نخورده و دهان سوخته. هرچه جلو میرفتم، نامه عملم بيشتر خالی میشد!
خيلی از اين بابت ناراحت بودم. از طرفی نمیدانستم چه كنم.
ای كاش كسی بود كه میتوانستم گناهانم را به گردن او بيندازم و اعمال خوبش را بگيرم! اما هرچه میگذشت بدتر میشد.
جوان پشت ميز ادامه داد: وقتی اعمال شما بوی ريا بدهد پيش خدا ارزشی ندارد. كاری كه غير خدا در آن شريك باشد به درد همان شريك میخورد. اعمال خالصت را نشان بده تا كار شما سريع حل شود .
مگر نشنيدهای: «الاعمالُ بالنيات. اعمال به نيتها بستگی دارد».
-----------
¹. قرآن کريم. سوره کهف. آيه۴۹
². رسول گرامی اسلام در نهج الفصاحه، ص ۵۹۳ ميفرمايد: «خدای والا ميفرمايند: وقتی بنده من كار نيكی اراده كند و نكند) يا نتواند انجام دهد( آن را يك كار نيك برای وی ثبت میكنم»...
همراه باشید با قسمت بعد
کانال حماسه جنوب ، شهدا
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣
🔻سه دقیقه در قیامت 0⃣1⃣
تجربه ای نزدیک به مرگ
نجات یک انسان
همین طور که با ناراحتی ،کتاب اعمالم را ورق می زدم و با اعمال نابود شده مواجه می شدم ،یکباره دیدم بالای صفحه با خط درشت نوشته شده :"نجات یک انسان"
خوب به یاد داشتم که ماجرا چیست . این کار خالصانه برای خدا بود . به خودم افتخار کردم و گفتم: خداروشکر . این کار را واقعا خالصانه برای خدا انجام دادم . ماجرا از این قرار بود که یک روز در دوران جوانی با دوستانم برای تفریح و شنا کردن ، به اطراف سد زاینده رود رفتیم . رودخانه در آن دوران پر آب بود وماهم مشغول تفریح .
یکباره صدای جیغ یک زن و فریادهای یک مرد همه را میخکوب کرد ! یک پسر بچه داخل آب افتاده بود و دست و پا می زد ، هیچکس هم جرات نمی کرد داخل آب بپرد و بچه را نجات دهد .
من شنا و غریق نجات بلد بودم . آماده شدم که به داخل آب بروم اما رفقایم مانع شدند ! آن ها می گفتند : اینجا نزدیک سد است و ممکن است آب تو را به زیر بکشد و با خودش ببرد . خطر ناک است و ...
اما یک لحظه با خودم گفتم : فقط برای خدا و پریدم توی آب . خداراشکر که توانستم این بچه را نجات بدهم . هر طور بود او را به ساحل آوردم و با کمک رفقا بیرون آمدیم . پدر و مادرش حسابی از من تشکر کردند . خود را خشک کردم و لباسم را عوض کردم .
آماده رفتن شدیم . خانواده این بچه شماره تماس و آدرس من را گرفتند . این عمل خالصانه خیلی خوب در پیشگاه خدا ثبت شده بود .من هم خوشحال بودم . لایق یک کار خوب با نیت الهی پیدا کردم . می دانستم که گاهی وقت ها، یک عمل خوب با نیت خالص ،یک انسان را در آن اوضاع نجات می دهد . از اینکه این عمل ، خیلی بزرگ در نامه عملم نوشته شده بود فهمیدم کار مهمی کرده ام . اما یکباره مشاهده کردم که این عمل خالصانه هم در حال پاک شدن است !
با ناراحتی گفتم : مگه نگفتید فقط کارهایی که خالصانه برای خدا باشه حفظ می شه ، خب من این کارو فقط برای خدا انجام دادم . پس چرا داره پاک میشه !؟ جوان پشت میز لبخندی زد و گفت : درست می گی ،اما شما در مسیر برگشت به سمت خانه با خودت چه گفتی؟
یکباره فیلم آن لحظات را دیدم . انگار نیت درونی من مشغول صحبت بود . من با خودم گفتم :خیلی کار مهمی کردم . اگه جای پدر و مادر این بچه بودم ،به همه خبر می دادم که یک جوان به خاطر فرزند ما خودش رو به خطر انداخت . اگه من جای مسئولین استان بودم ،یک هدیه حسابی تهیه می کردم و مراسم ویژه می گرفتم . اصلا باید روزنامه هاو خبر گزاری ها با من مصاحبه کنند . من خیلی کار مهمی کردم .
فردای آن روز تمام این اتفاقات افتاد . خبر گزاری ها و روزنامه هابا من مصاحبه کردند . استاندار همراه باخانواده آن بچه به دیدنم آمد و یک هدیه حسابی برای من آوردند و ... جوان پشت میز گفت :تو ابتدا برای رضای خدا این کاررا کردی ،اما بعد، خرابش کردی ...
آرزوی اجر دنیایی کردی و مزدت را هم گرفتی . درسته ؟
گفتم :راست میگی . همه این ها درسته. بعد هم با حسرت گفتم :چکار کنم ؟! دستم خالیه . جوان پشت میز گفت :خیلی هاکارشون رو برای خداانجام می دهند ،اما باید تلاش کنند تا آخر این خلاص را حفظ کنند . بعضی ها کارهای خالصانه رو در همان دنیا نابود می کنند !
همراه باشید با قسمت بعد
کانال حماسه جنوب ، شهدا
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
❣
🔻سه دقیقه در قیامت 1⃣1⃣
تجربه ای نزدیک به مرگ
🔅 سفر كربلا
حسابی به مشكل خورده بودم. اعمال خوبم به خاطر شوخيهای بيش از حد و صحبتهای پشت سر مردم و غيبتها و... نابود میشد و اعمال زشت من باقی ميماند. البته وقتی يك كار خالصانه انجام داده بودم، همان عمل باعث پاك شدن كارهای زشت ميشد .
چرا كه در قرآن آمده بود: «انَ الحَسنات يُذهِبنَ السَيئات.» کارهای خوب، کارهای بد را پاک میكند. (سوره هود آيه ۴۱۱)
زيارتهای اهلبيت، بسيار در نامه اعمال من تأثير مثبت داشت .
البته زيارتهای بامعرفتی که با گناه آلوده نشده بود.
اما خيلی سخت بود. هر روز ما، دقيق بررسی و حسابرسی میشد . كوچكترين اعمال مورد بررسی قرار میگرفت. همينطور كه اعمال روزانهام بررسی میشد، به يكی از روزهای دوران جوانی رسيديم.
اواسط دهه هشتاد .
يكباره جوان پشت ميز گفت: به دستور آقا اباعبدالله(ع)پنج سال از اعمال شما را بخشيديم. اين پنج سال بدون حساب طی میشود.
باتعجب گفتم: يعنی چی!؟
گفت: يعنی پنج سال گناهان شما بخشيده شده و اعمال خوبتان باقی ميماند. نمیدانيد چقدر خوشحال شدم.
اگر در آن شرايط بوديد، لذتی كه من از شنيدن اين خبر پيدا كردم را حس ميكرديد. پنج سال بدون حساب و كتاب؟!
گفتم: ايندستور آقا به چه علت بود؟
همان لحظه به من ماجرا را نشان دادند. در دهه هشتاد و بعد از نابودی صدام، بنده چندين بار توفيق يافتم كه به سفر كربلا بروم. در يكی از اين سفرها، يك پيرمرد كر و لال در كاروان ما بود .
مدير كاروان به من گفت: ميتوانی اين پيرمرد را مراقبت كنی و همراه او باشی؟ من هم مثل خيليهای ديگر دوست داشتم تنها به حرم بروم و با مولای خودم خلوتی داشته باشم، اما با اكراه قبول كردم .
كار از آنچه فكر میكردم سختتر بود. اين پيرمرد هوش و حواس درست و حسابی نداشت. او را بايد كاملاً مراقبت میكردم .
اگر لحظهای او را رها میكردم گم میشد.
خلاصه تمام سفر كربلای من تحت الشعاع حضور اين پيرمرد شد .اين پيرمرد هر روز با من به حرم میآمد و برمیگشت. حضور قلب من كم شده بود. چون بايد مراقب اين پيرمرد میبودم .
روز آخر قصد خريد يك لباس داشت. فروشنده وقتی فهميد كه او متوجه نمیشود ،قيمت را چند برابر گفت .
من جلو آمدم و گفتم: چی داری میگی؟ اين آقا زائر مولاست .
چرا اينطوری قيمت میدی؟ اين لباس قيمتش خيلی كمتره.
خلاصه اينكه من لباس را خيلی ارزانتر برای اين پيرمرد خريدم. با هم از مغازه بيرون آمديم. من عصبانی و پيرمرد خوشحال بود.
با خودم گفتم: عجب دردسری برای ما درست شد. اين دفعه كربلا اصلاً به ما حال نداد. يكباره ديدم پيرمرد ايستاد. رو به حرم كرد و با انگشت دست، مرا به آقا نشان داد و با همان زبان بيزبانی برای من دعا كرد. جوان پشت ميز گفت: به دعای اين پيرمرد، آقا امام حسين(ع) شفاعت كردند و گناهان پنج سال تورا بخشيدند .
بايد در آن شرايط قرار می.گرفتيد تا بفهميد چقدر از اين اتفاق خوشحال شدم. صدها برگه در كتاب اعمال من جلو رفت. اعمال خوب اين سالها همگی ثبت شد و گناهانش محو شده بود.
همراه باشید با قسمت بعد
کانال حماسه جنوب ، شهدا
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣