eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.4هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
843 ویدیو
20 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
❣در نقطه‌ای از تاریخ قرار داریم که بسیاری از سرداران بزرگ سپاه اسلام آرزو می‌کردند آن را ببینند ... نقطه‌ای از تاریخ که سپاه اسلام در برابر بزرگ‌ترین دشمنان دین خدا در عصر حاضر قرار گرفته هر یک قدمی که دشمن پیش بیاید، چند گام به سمت او خواهیم رفت ... و همه‌ی این‌ها مرهون نوعی از عقلانیت انقلابی است که تحت زعامت پیر روشن ضمیری حاصل شده اِی کاش بودند شهدای تاریخ انقلاب و می‌دیدند این شب را؛ اِی کاش بود حاج قاسم و می‌دید، اِی کاش بود حاج رضوان، حاج حسن طهرانی مقدم، سید ذوالفقار، ابومهدی و ... و اِی کاش بودند حاج همت‌، حسین خرازی، احمد متوسلیان، احمد کاظمی، حسن باقری، حاج حسین همدانی، مصطفی چمران، مهدی باکری، عباس کریمی ... @defae_moghadas2
❣در آسمان کردستان بودیم و سوار بر هلی‌کوپتر. دیدم شهید صیاد مدام به ساعتشان نگاه می‌کردند. علت را پرسیدم، گفتند: وقت است و همان لحظه به خلبان اشاره کردند که همین‌جا فرود بیا تا نمازمان را اول وقت بخوانیم. خلبان گفت: این منطقه زیاد امن نیست، اگر صلاح می‌دانید تا رسیدن به مقصد صبر کنیم. شهید صیاد گفتند: هیچ اشکالی ندارد! ما باید همین‌جا نمازمان را بخوانیم. خلبان اطاعت کرد و هلی‌کوپتر نشست. با آب قمقمه‌ای که داشتند وضو گرفتیم و نماز را به امامت ایشان اقامه کردیم. ... وقتی طلبه‌های شیراز از آیت‌الله بهاءالدینی درس اخلاق خواستند؛ ایشان فرمودند: بروید از صیاد شیرازی درس زندگی بگیرید. اگر صیاد شیرازی شدید، هم دنیا را دارید و هم آخرت را... @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ ما با شهدا زنده ایم، تا با شهدا محشور شویم ... .... دست به دامنشان می شویم و ان شاءالله به آنها توسل می جوییم.... شهید تهرانی مقدم @defae_moghadas2
❣یک روز نشسته بودم توی حیاط مسجد مهدی امدی کنار من نشست. یک دفعه چشمش افتاد به عکس شهدا که بالای دیوار های مسجد نصب شده بود. رو به من کرد و با حسرت گفت: یعنی میشه یک روز هم عکس مارا هم بزنند ان بالا پیش شهدا؟ گفتم : انها برای زمان خودشان بودند. تو باید بروی زمان خودت را پیدا کنی. حال عباس اقا داشت دنبال عکس مهدی میگشت تا بزند ان بالا پیش شهدا. @defae_moghadas2
❣ کجایند مردان بی‌ادعا 🔹یکی از کارمندان شهرداری ارومیه می‌گفت: تازه ازدواج کرده بودم و با مدرک دیپلم دنبال کار می‌گشتم. 🔸از پله‌های شهرداری بالا می‌رفتم که یکی از کارکنان شهرداری را دیدم و از او پرسیدم: آیا اینجا برای من کار هست؟ تازه ازدواج کردم و دیپلم دارم. 🔹یک کاغذ از جیبش درآورد و یک امضا کرد و به دستم داد و گفت: بده فلانی، اتاق فلان. 🔸رفتم و کاغذ را دادم دستش. وقتی امضا را دید، گفت: چی می‌خوای؟ 🔹گفتم: کار. 🔸گفت: فردا بیا سرکار. 🔹باورم نمی‌شد. فردا رفتم و مشغول شدم. 🔸بعد از چند روز فهمیدم اون آقایی که امضا داده بود، شهردار بود. 🔹چند ماه کارآموز بودم. بعد یکی از کارمندان که بازنشست شده بود، من جای اون مشغول شدم. 🔸۶ ماه بعد رئیس شهرداری استعفا کرد و رفت جبهه. 🔹بعد از اینکه در جبهه شهید شد، یکی از همکاران گفت: توی اون مدتی که کارآموز بودی و منتظر بودیم که یک نفر بازنشسته بشه تا شما رو جایگزین کنیم، حقوقت از حقوق شهردار کسر و پرداخت می‌شد. یعنی از حقوق شهید باکری، این درخواست خود شهید بود. @defae_moghadas2
❣او انسانی فوق العاده باهوش و دوست داشتنی بود و با افرادی که تسلیم می شدند برخورد دوستانه ای داشت. نزدیک روستای کوخان توسط ضد انقلاب جاده مین گذاری شده بود. فردی آمد و تسلیم شد. ناصر کاظمی برخوردی با او کرد که منقلب شد. مکان مینهای کاشته شده را می دانست. رفت و مینها را خنثی کرد و از خطر جانی و مالی نیروهای خودی کاسته شد. ناصر کاظمی نه تنها در بین نیروهای خودی، بلکه در دل نیروهای ضد انقلاب نیز زود جا باز کرد. او در قلب همه جا داشت. شهید @defae_moghadas2
❣بار اخر به من گفت مامان یک سوال دارم از ته دلت جوابم را بده. اگر زمان امام حسین بود و من میخواستم بروم به سپاه امام حسین!تو چه میگفتی؟! من هم گفتم: صد تا چون تو فدای امام حسین(ع) گفت:من خودم راهم را انتخاب کردم، فردا نکند ناراضی شوی که این کار شیطان است. بعد شهادتم دلخوری نکن که کار شيطان است... و رفت. من هم به او افتخار میکنم. @defae_moghadas2
❣آخرین بار که آمده بود، شب ساعت ۱۱ بود که قدم می‌زدیم. یک مرد ناشناسی بود که نه من او را می‌شناختم و نه مصطفی. یک دفعه سلام کرد؛ یارو یک دفعه جا خورد گفت علیکم السلام، سریع جواب سلام داد و رفت. بعد گفتم مصطفی چرا سلام کردی؟ برگشت گفت: حدیث داریم در آخرالزمان مردمی که همدیگر را نمی‌شناسند به هم سلام نمی‌کنند. گفتم بگذار سلام کنم تا جزو این مردم نباشم. @defae_moghadas2
❣شهادت فیروز برایم شده بود بغضی گلو گیر... چهار سال از شهادتش می گذشت و من هنوز لباس سیاه به تن داشتم, هر بار به خوابم می امد زبان به شکوه باز می کردم که چرا رفتی و ما را تنها گذاشتی... تا ان شب. تنها نبود, اقایی نورانی و سبز پوش هم با فیروز به خانه ما امد و کنار فرزندام نشست و دست محبت به سر انها کشید. فیروز گفت؛ من هر چه می گویم رفتنم دست خودم نبود باور نمی کنی.من هر بار به اذن و اجازه مولایم صاحب الزمان به جبهه رفتم. این بار اقا لطف کردند با من به خانه من امدند, هر سؤالی داری از اقا بپرس! مبهوت به فیروز و مهان نورانی اش خیره شدم. بعد از چند دقیقه بلند شدند. دنبالشان تا کوچه رفتم. کوچه غرق نور شده بود... ان صبح که بیدار شدم, قبل از هرچیز لباس سیاهم را برای همیشه از تن کندم. بعد تصمیم گرفتم در تمام مشکلات به اقا صاحب الزمان(عج) متوسل شوم. 🌿🌺🍃🌺🌿 هدیه به ارتشی شهید فیروز منزه صلوات ↘ تولد:۱۳۳۲/۱۱/۱۰-نی ریز فارس شهادت:۱۳۶۳/۳/۸ @defae_moghadas2
هدایت «گنده لات‌ها» به سبک شهید هادی؛ اول زورخانه، بعد هیئت! ☘بارها می‌دیدم ابراهیم با بچه‌هایی که نه ظاهر مذهبی داشتند و نه به دنبال مسائل دینی بودند، رفیق می‌شد. آنها را جذب ورزش می‌کرد و به مرور به مسجد و هیئت می‌کشاند. یکی از آنها خیلی از بقیه بدتر بود؛ همیشه از خوردن مشروب و کارهای خلافش می‌گفت! اصلاً چیزی از دین نمی‌دانست؛ نه نماز و نه روزه. به هیچ چیز هم اهمیت نمی‌داد. حتی می‌گفت تا حالا هیچ جلسه مذهبی یا هیئت نرفته‌ام. به ابراهیم گفتم: آقا ابراهیم، اینها کی هستند دنبال خودت میاری؟ با تعجب پرسید: چطور؟ چی شده؟ گفتم: دیشب این پسر پشت سر شما وارد هیئت شد؛ بعد هم آمد و کنار من نشست. حاج آقا صحبت می‌کرد از مظلومیت امام حسین و کارهای یزید می‌گفت و این پسر هم خیره خیره و با عصبانیت گوش می‌کرد. وقتی چراغ‌ها خاموش شد، به جای این که اشک بریزد مرتب فحش‌های ناجور به یزید می‌داد. ابراهیم داشت با تعجب گوش می‌کرد و یک دفعه زد زیر خنده. بعد هم گفت: «عیبی نداره! این پسر تا حالا هیئت نرفته و گریه نکرده، مطمئن باش با امام حسین علیه السلام که رفیق بشه تغییر می‌کنه؛ ما هم اگر این بچه‌ها را مذهبی کنیم هنر کردیم.» دوستی ابراهیم با این پسر به جایی رسید که همه کارهای اشتباهش را کنار گذاشت، یکی از بچه‌های خوب ورزشکار شد، چند ماه بعد و در یکی از روزهای عید همان پسر را دیدم که بعد از ورزش جعبه شیرینی خرید و پخش کرد و گفت: رفقا! من مدیون همه شما و مدیون آقای ابراهیم هستم. از خدا خیلی ممنون که با آقا ابراهیم آشنا شدم. @defae_moghadas2
❣اصغر در روز عروسیش حتی یک دست لباس نو هم نخرید. کاپشنی هم که پوشیده بود، برای رفیقش بود. کفشش هم اصلا معلوم نبود برای کیه. به هیچ وجه لباس نو نمی پوشید. مثلا: اگر یک پیراهن نو میخرید، میداد به خواهرش بپوشه و یکبار بشوره تا لباس دست دوم بشه و بپوشه. @defae_moghadas2
❣ازخواهرانم‌می‌خواهم‌ حجابشان‌را‌مثل‌حجاب حضرت‌زهراکنند؛نه‌مثل‌حجاب‌های‌روز‌.. چون‌این‌حجاب‌ها‌بوی‌حجاب‌حضرت‌زهرا(س) نمیدهند!' |شهید‌هادی‌ذوالفقاری| 🕊 @defae_moghadas2