🍃🌹
💥(خاطرات دوران دفاع مقدس )💥
🏹 شکارچی
✴️"قسمت بیست و چهارم "
ساعت به 2 ظهر رسیده بود. ولی هنوز ماشین غذا جرات نمی کرد به سمت ما بیاید. مقداری کنسرو توزیع کردیم تا اوضاع بهتر شود. دو به بعد بود که عصبانیت آنها فرو کش کرد و منطقه آرام شد.
و امروز در آرامش خیال می نشینم و به روزهای پرتلاطمی فکر می کنم که لحظه ای از تکلیف خود پا پس نمی گذاشتیم. و باز مترصد روزهایی هستیم که در کنار سرورمان (ارواحنا فداه) سینه دشمنان را هدف قرار دهیم و باز به ذلت بکشانیم.
پایان
شهید مدافع حرم مصطفی رشیدپور
@defae_moghadas2
🍃❣
🍃❄️🍃
❄️🍃
🍃
#رسم_خوبان
✳️ عملیات که میشد باید سَرِ ستون دنبالش میگشتی.
میگفت: «هیچی بیش تر از این روحیهی افراد رو بالا نمیبره که فرمانده، خودش نفر اول باشه.»
#شهید_ناصر_کاظمی 🌷
🍃
❄️🍃
🍃❄️🍃
🔹🌸🍃 🍃🌸🔹
#پایبندبه_نمازشب
#مادرشهید
مادر شهید دوامی با بیان اینکه نماز شب علی هرگز ترک نمیشد، تصریح کرد: تا طلوع آفتاب نمیخوابید. میگفتم:«علیجان! بخواب خستهای!» میگفت:«کراهت دارد.» 😞
هیچگاه نمیتوانم حالات سیدعلی را هنگام نماز خواندن توصیف کنم.☺️ او همچون فردی ناتوان و فقیر به روی قبله مینشست، با گردنی کج با خشوع با خدای خویش راز و نیاز میکرد. سجدههای طولانی،حالات عرفانی و روحانی خاصی داشت. گاهی که نماز میخواند از پشت به او نگاه میکردم، میگفتم:«خوش به حالت سیدعلی! قامتت چون حضرت ابوالفضل (ع)، مظلومیت و ایثارت چون جدت امام حسین (ع) و سجدههایت چون امام سجاد (ع) است.»😍
🌺
#شهیدسیدعلی_دوامی
#سالروزولادت
#شهدا_هویت_جاودان_تاریخ
🌿🍃
دورکعت عشق
روحانی گردانمان بود و از بچه های اهل دل ، روزی با تندی با یکی از بچه ها برخورد کرده بود . شب عملیات می گفت : " عزیزان ببخشید از برخورد تند من در فلان روز ، من مخلص همه شما هستم. "
رو حانی گردان حمزه از لشکر 7 ولی عصر (عج ) " حاج اقا علی سیفی " را می گویم که شب قبل از عملیات ، نام شهدای فردا را تک تک از زبان خویش جاری ساخت و خودش نیز در والفجر 8 همراه با شهیدان به دیدار خدا رفت .
خاطره از عباس اسلامی پور - اندیمشک
حماسه جنوب - شهدا
@defae_moghadas2
🍃🌿
❣
#عاشقانه_شهدا
روزایی که پیشم نبود و میرفت مأموریت،
واقعاً دوریش واسم سخت بود😔
وقتمو با درس و دانشگاه پر میکردم📚
با دوستام میرفتم بیرون...
قرآن میخوندم...
خبر شهادتشو که شنیدم😭
خیییلی ناراحت شدم💔
تو قسمتی از وصیت نامه ش نوشته بود:
"زیبای من❤️خدانگهدار..."
اوج احساسات و محبتش بود😌
بیقرار بودم حالم خیلے بد بود😔
هر شب با خدا حرف میزدم
التماس میکردم که خوابشو ببینم...
که ازش بپرسم...
چرا رفت و تنهام گذاشت؟؟💔
با حضرت زینب (سلام الله عليها)
حرف ميزدم
میگفتم "خدایا...
راضی ام به رضای تو…
اون واسه حضرت زینب
(سلام الله عليها) رفت"
بعدش قرآن خوندم و خوابیدم
اومد به خوابم❤️
تو خواب بهش گفتم:
تو قووول دادی که برگردی
چرا تنهااام گذاشتی...؟😭
چرا رفتی؟😭
گفت:
من اسمم جزو لیست شهدا بود💚
من مذهبی زندگی کردم!
گفتم:
پس من چی…؟چطوری این مصیبتو تحمل کنم؟💔
تو که جات خوبه...☺️بگو من چیکار کنم..؟😭
گفت:
برو یه خودکار بیار!
اسممو رو کاغذ نوشت✍🏻
تو پرانتز…❤️"همسر مهربونم"❤️
گفت:
"ما تو این دنیا آبرو داریم!
شفاعتتو میکنم😌❤
با صدای اذون صبح بود که از خواب پریدم
دیگه آرامش گرفتم💚
دیگه الان از مردن نمیترسم...
میدونم شوهرم اون دنیا شفاعتمو میکنه🌹
عقدمون💍
۲۹ اسفند سال ۹۱ بود...
روز ولادت
حضرت زینب (سلام الله علیها)
شروع و پایان زندگیمونم با خانوم حضرت زینب (سلام الله علیها )
گره خورده بود...💚
#همسر_شهید_امین_کریمی
#همسران_مدافعان حرم🍃 🍃
@defae_moghadas
❣