eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
1هزار ویدیو
25 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یه صدا میخـــوندشون سمت خدا..... با سکــــوت شون رسیدن به صدا..ـــــ @defae_moghadas2
‍ ‍ 🌾🔵 🔹مرد هزار لبخند ديده ايد کشاورز خسته اي را وقتي از سرکار برمي گردد؟ بيل را به کناري مي گذارد و دستهايش را به سر و صورت و لباسهايش مي کشد تا غبار خاک برگيرد. صورتش را با آب مي شويد و بلند مي شود تا راه خانه را در پيش گيرد. آن روز دقيقاً در همين حالات رضا را ديدم که داشت شهيد آياد شهر را ترک مي گفت. چند ساعت پيش بود که خبردار شدم موشک هاي عراقي شهر دزفول را مورد اصابت قرار داده اند و تعداد زيادي از مردم به شهادت رسيده و خانه هاي فراواني تخريب شده بود که يکي از آن خانه ها مربوط به اقوام رضا بود. با تعجب پرسيدم رضا چي شده؟ کي شهيد شده؟ چرا اين قدر خاکي هستي؟ خيلي عادي دستهايش را به لباسهايش زد و گفت: هيچي- خواهرم و دو تا بچه هايش شهيد شده اند و ما آنها را دفن کرديم. اگرچه هيچ اثري از ناراحتي در چهره نداشت اما اين تنها روزي بود که نديدم رضا بخندد، قبل از آن او را ديده بودم که وقتي ترکش خمپاره اي نوک بيني اش را برده بود با خنده مي گفت: خدايا خودم خوشگل بودم که زدي و جلو چنبرم را به هم ريختي؟ و يا وقتي که در جبهه عنکوش به خاطر نزديکي نيروهاي خودي به دشمن براي جابه جايي مهمات جبهه از الاغي استفاده مي کرد او در بين خنده هاي بچه ها، دست و پاي الاغ را مي بوسيد و او را بغل مي کرد و مي گفت: احسنت به اين الاغ زرنگ خودت نمي داني که چه خدمتي به رزمنده ها مي کني. مردي که در سخت ترين شرايط هميشه لبخندي بر چهره داشت سردار شهيد«رضا پورعابد» بود. @defae_moghadas2 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 عیادت شهید نادر رنگ خونی و جانباز علی محمدیان از سردار سرافراز حاج حسین کلاه کج (ستایش نیا) فرمانده دلاور گردان بلالی اهواز ، تیپ بیت المقدس و تیپ ۱۵ امام حسن مجتبی علیه السلام و یگان ضد زره ۲۰۱ ائمه @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تکیه کن به شهدا شهدا تکیه شان خدا ست اصلا کنار گل بنشینی بوی گل میگیری پس گلستان کن زندگیت را با یاد #ﺷﻬﺪا
مهربان بودی ودر سفره ی من برکت عشق دل من داشت به لبخندتوعادت می کرد کاش این دل,دل تاریکتراز تنهایی با تو تا آنطرف آیینه حرکت می کرد #سلام_صبح_بخیر🌹 @defae_moghadas2
حماسه جنوب،شهدا🚩
‍ 🍃🌺🍃🌸💠🌸🍃🌺🍃 💠 پرهیز از اسراف در جبهه 🔴برای عملیات والفجر ۸ آماده می شدیم . به همین دلیل در منطقه پلاژ اندیمشک سخت مشغول آموزش بودیم . یک روز بعد از برنامه صبحگاه و ورزش برادر" عزت اله حسین زاده " به طرف من آمد و گفت : علی ! امروز برای خودمان صبحانه نگیرید . من خودم برایتان می آورم . 🔹گفتم : چشم .. و آن روز نگذاشتم کادر گروهان صبحانه بگیرد . بچه ها خسته و گرسنه منتظر صبحانه ای بودند که عزت وعده اش را داده بود . ماشین تدارکات آمد صبحانه بچه ها را داد و رفت . همه  گردان صبحانه خود را گرفتند اما خبری از عزت نبود ! 🔹من برای یافتن عزت اله ، از چادر بیرون زدم  . دیدم او با آن هیبت دوست داشتنی اش در حال قدم زدن است و یک دست در جیب دارد و با دست دیگرش ریش خود را شانه می زند ! با تعجب به او گفتم : ها ... عزت صبحانه ؟؟؟ او با ملاحت خاصی خنده ای کرد و گفت : باشه ... یک ساعت دیگه صبر کنید ! 🔹حدود یک ساعت بعد در حالی که ما دیگر از خوردن صبحانه ناامید شده بودیم ، عزت اله  با کلی نان زیر بغل و مقدار زیادی پنیر در دست وارد چادر شد  و با خنده گفت : یالا ... یالا ... سفره  بندازید ! سفره پهن شد و بچه ها با خوشحالی شروع به خوردن کردند . آرام  بیخ گوش عزت الله گفتم : عزت ! ماشین رفت ... راستشو بگو اینا رو از کجا گرفتی ؟؟ او  مکثی کرد و گفت : 🔹راستش چند روزه متوجه شدم  چقدر برای همین یه صبحانه اسراف می شه .. مقدار زیادی نان و پنیر در بشکه می ریزند ! به همین دلیل من تصمیم گرفتم برای پرهیز ازاسراف آن نان و پنیرهایی که بلامصرف دور ریخته می شه را بشورم و بیارم خودمان بخوریم ! 💥شهید " " فرمانده گورهان الحدید ، پرچمدار شهدای با معرفت اندیمشک در اوج تفکر نظامی ، درس اخلاق عملی را هم فراموش  نمی کرد . باشد که رهروی صدیقی برای آنها باشیم . 📋راوی : علی طاهری رزمنده گردان حمزه (ع ) اندیمشک لشکر 7 ول عصر (عج) @defae_moghadas2 🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃
🌾🌿🌾 ما را هـم از رزق آسمـانیتـان نمڪ گیر ڪنید ... ڪہ عاقبتمـان بخیـر شود و همان عاقبت به خیـر شدن است ... سلام صبح اتون شهدایی @defae_moghadas2
‍ 🍃🌺🍃🌸💠🌸🍃🌺🍃 💠 شهید نوجوان 🔷 امتحانات ثلث دوم رو نفهمیدیم چطوری طی شدند بمب ، آژیر ، سنگر داخل مدرسه،تشیع شهدای خط و فوتبال زمین خاکی پشت دیوار مدرسه !همه رو باهم داشتیم .و جنگ که به وانفسای خود در این نزدیک نوروز ۶۷ رسیده بود. 🔹رادیو و بلندگوی مساجد دعوت به جبهه میکردند و سن اعزام خیلی پایین اومده وبعداز کربلای ۴و۵آمار شهدای شهر اندیمشک خونواده هارو نگرانتر کرده وشوق و ذوق آن روزگاربچه های محلات عالمی داشت . #⃣آقاعلی دوسالی شایدم بیست ماه از ما بزرگتر بود و همینم باعث شده بود جثه دارتر باشه و عجب فوتبالی همیشه آس ما بود توهمون گیرودار که همه بسیجی بودیم یه تیم بستیم واسه مسابقات بسیج نوجوانان و یه دست لباس قرمز پلاستیکی از فرمانده پایگاه مون که بعدها خیلی آدم معروفی هم شد گرفتم و لیستی بستم از شانس اما تیم رو بردیم جایی دیگه و شد جریانی واسه خودش! 🔹اسم وسط فهرست قوت قلبی بود واسمون و روزیکه گفت ثبت نام کردم واسه جبهه و جدی نگرفتمش تازه روز مسابقه فهمیدیم که علی رفته کردستان! 🔹اون بازیا رو یادم نموند چی شدند همش تو فکرش بودم این بچه معصوم و مظلوم و کم حرف تو اون کارزار چه روزگاری داره که خبر شهادتش شهر و محله و پدر پیرش رو درهم ریخت !چندین روز تو کوه مونده بود و وقت آوردنش رفتم و پلاستیک روی بدن نازنینش رو کنار زدم و منقلب از بدن پاره پاره یک دوست بی رمق برزمین افتادم . 💥یاد شهید نوجوان کلاس سوم راهنمایی مدرسه علامه طباطبایی کوی شهدا اندیمشک گرامی و نیک باد. 🔻نــــــام : علی آقا 🔻نام خانوادگی : پاپی 🔻نــام پــدر : گاودانه 🔻تاريخ تولــد : ۱۳۵۰/۰۷/۰۵ 🔻تاريخ شـهادت : ۱۳۶۶/۱۲/۲۶ 🔻تــاهـــل: مجرد 🔻عملــــيات: والفجر ۱۰ 🔻شـــــغـل: محصل @defae_moghadas2 🍂