18.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ظهر عاشورای هرسال، بغض حسرت امانم را می بُرد و بی قرارم می کند.
همیشه با خودم میگویم:《محمدعلی،اگردرکربلابودی،چه می کردی؟تو که لباس سربازی امام زمان (عج) را پوشیده ای،برای کمک به مسلمانان مظلوم چه کرده ای؟چرا از قافله شهدا و هم رزمانت جا مانده ای؟کجای کار کم گذاشته ای که لیاقت را از تو گرفته اند؟این فکر مثل خوره مرا از درون می خورد:دلیل زنده ماندنم چیست؟چه کار می بایست می کرده و نکرده ام؟من که در انقلاب،غائله کردستان،دفاع مقدس،جنگ با پژاک و پ.ک.ک و کومله و دمکرات حضور داشته ام ،اما جان سالم به در برده ام.دوستان و هم رزمانم را یک به یک با دست خودم به دل خاک سپرده و خود تنها مانده ام.》
🌿۱۳روزمانده به دومین سالگرد🌿
#حاج_ابراهیم
#گیل_مانا
#فرمانده_شهیدم
#حاج_محمد _ علی
#سردار_ حق بین
#خبرگزاری دفاع مقدس استان گیلان
https://eitaa.com/defapressguilan
#گیل_مانا
حق بین جوانی لاغر اندام با قدی تقریباً بلند،وسط کاروان،مبهوت و سر به زیر، با موهایی مجعدمشکی،چهره ای سیاه چرده و پریشان،اماساده و بی آلایش ،مصداق واقعی از جنگ برگشته.به آرامی گام برمی داشت و دست برسینه می زد.گام های آرام و بلندش صدها قصهٔ نا گفته به همراه داشت. پیدابود که کاروان سالار است و دردی عظیم برسینه دارد.گویی زبان حالش چنین بود:
ای ساربان آهسته ران کآرام جانم می رود
وان دل که با خود داشتم با دل ستانم می رود
من مانده ام مهجور از او،بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او براستخوانم می رود.
امواج خروشان روحش را که سرشار از ناگفته ها بود به خوبی حس می کردم.
آنچه نمی دید خودش بود.مشتاق مستمع زبان حالش باشم، اما چگونه؟ تا اینکه دست تقدیر، مرا به اشتیاقم نزدیک کرد. بیشتراز یک ربع قرن از آن روز گذشت.حلقهٔ وصل او با یکی از نزدیکانم زمینه رامساعدکردتاازسبدخاطراتش خوشه ها برگیرم.
روزی در یکی از سفرهای خانوادگی از این سرداربی ادعا پرسیدم:«چرا شهید نشدید؟»تبسمی کرد و گفت:«نمی دانم!حتما خدا نخواست،شایدهم ماندم تا بگویم»پاسخش فتح الفتوحی بود برتمنای درونم......
به قلم«سیده نساء هاشمیان سیگارودی»
🌿۳روزمانده به دومین سالگرد🌿
#رفیق_شهیدم
#حاج_ابراهیم
#خبرگزاری دفاع مقدس استان گیلان
https://eitaa.com/defapressguilan