eitaa logo
[ پیام بشارت فتح ] ✍🏽 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
165 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
12.5هزار ویدیو
43 فایل
منشوربشارت فتح 🔰 هویت و رسالت تشکل فرهنگی-رسانه‌ای متعهد به آرمان‌های انقلاب اسلامی فعال در عرصه‌های: • فرهنگی • اجتماعی • اقتصادی • سیاسی بر اساس چارچوب‌های قانون اساسی و امنیت ملی ⚡ اصول راهبردی • وفاداری بی‌قید و شرط به ولایت فقیه
مشاهده در ایتا
دانلود
ای برادر عرب که به دنبال من می گردی  تا گلوله ات را در سینه ام بنشانی و مرا   کنی! بدان که تو حالا دنبال من می گردی اما روز قیامت من به دنبال تو خواهم گشت. با این تفاوت که تو دنبال من می گردی که مرا بکشی و من به دنبال تو خواهم گشت تا تو را شفاعت کنم...
5.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️ محترم! به ازای هر صندلی که مینشینید ۷۳ دادیم! هر یک صندلی یک رو پشت سر گذاشته! ‌🆔 https://eitaa.com/daiiani 🆔 https://virasty.com/dayyani
8.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺 هفت سال ماه و ندیدم .... . 🎙 پیام یکی از آن ۲۳ نفر ، ۷۰ درصد ، گرانقدر ، برادر والامقام حجت مستشرق ، حاج حسن آقا از لشکر ویژه ۲۵ خطاب به ...
15.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قزوه؛ شاعر محبوب با شما سخن می‌گوید یادتان می‌آید قبل از ریاست جمهوری آیت الله دکتررئیسی هم چنین حرف‌هایی می‌زدند؟! 🇮🇷 یک جهان فرصت، یک ایران جهش؛ هر ایرانی یک نقش پرشکوه کامنت هاتون رو برام اینجا بزارید : https://harfeto.timefriend.net/17129536389330 📌به کانال بپیوندید : @khabare_fouriw
❌عکس قابل تأمل و تفکر 🤔 محمدعلی رجایی رحمت الله علیه در حال نماز کنار قاتلش مسعود کشمیری لعنت الله علیه درهرلباس، جایگاه و موقعیتی راجدی بگیریم..... کانال تحلیلی بصیرتی ولایت آخرالزمان @velayateakharazaman
💢 جواد نژاد اکبر صاحب الزمان ویژه ۲۵ : . ▪️ // مادرش از آخرین اعزام فرزندش می گفت: « غلامعلی ، در آخرین اعزام ، به من که او را بدرقه می کردم ، گفت : « من دارم به جبهه می روم .» و این جمله را چندبار تکرار کرد . گفتم : « چندین بار رفتی و این بار نرو . » نگام کرد و گفت : « مادر ، من به جبهه می روم و سه روز بعد شهید می شوم و پیکرم برنمی گردد . » ناراحت شدم و گفتم : « مادرت بمیره. چرا می گویی جنازه ات نمی آید ؟ » گفت : « دوست ندارم جنازه ام توسط کسانی تشییع شود که به جبهه نیامدند و کمکی به رزمنده ها نکردند . » . 🇮🇷🌷 این سردار رشید بابلی سرانجام در تاریخ 12/12/1365 در شرق بصره شهد شیرین شهادت را نوشید و همان طور که خودش پیش بینی کرده بود ، به مدت 10 سال مفقود و در دی ماه 1376 شناسایی و در گلزار شهدای بالابیشه سر به خاک سپرده شد . . @hafttapeh 🌺کانال دوستداران سردارفولادی 🆔@abbasfooladi1402 ╚════🍃🌺🍃══╝
6.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رهبرا حلال کنید ما را سخنان قابل تامل ،در محضر عزیز به دقت گوش بدید و‌ تا میتونید منتشر کنید .          ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━━━ لطفا عضو بشید :   Eitaa.com/efshagari57
آبان 🇮🇷🇮🇷 آبروی زمین آشنای آسمان شهید یحیی صادقی طلوع 42/8/10 عروج 62/8/14 تدفین 62/8/20 گلزارشهدای گلوردبزرگ🇮🇷🇮🇷💐 آبان رایادکنید باصلوات https://t.me/gelvardyakdastegolesorkh https://eitaa.com/golesork#کانال
. [ ۰۱ ] 📌 به روایت حاج قاسم؛ 🔹 من قاسم سلیمانی فرمانده سپاه هفتم صاحب الزمان (عج) کرمان هستم. در سال ۱۳۳۷ در روستای «قنات ملک» از توابع کرمان به دنیا آمدم ... قبل از انقلاب در سازمان آب کرمان به استخدام درآمدم و پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در اول خرداد سال ۱۳۵۹ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمدم. 🔹 با شروع جنگ و حمله عراق به فرودگاه‌های کشور، مدتی از هواپیماهای مستقر در فرودگاه کرمان محافظت میکردم. دو یا سه ماه پس از شروع جنگ در قالب اولین نیروهای اعزامی از کرمان، که حدود ۳۰۰ نفر بودند، عازم جبهه‌های سوسنگرد شدیم و به عنوان فرمانده دسته مشغول به کار شدم. 🔹 در روزهای اول ورود به جبهه، دشمن را قادر به انجام هر کاری میدانستم، اما در اولین حمله‌ای که انجام دادیم، موفق شدیم نیروهای دشمن را از کنار جاده سوسنگرد تا حمیدیه به عقب برانیم و تلفاتی نیز بر آنها وارد کنیم که این امر باعث شد تصور غلطی که از دشمن در ذهن داشتم از بین برود. یادم می‌آید که پس از این حمله، شبها وارد مواضع عراقی‌ها میشدیم. دوستی داشتم به نام حمید چريک [ایرانمنش] كه بعداً به شهادت رسید. او حتی برخی مواقع با موتور سیکلت خود را به خاکریزهای عراقی‌ها میرساند. 🔹 در آن موقع هیچکس انتظار نداشت جنگ در همان سال به پایان برسد. اگر کسی هم میگفت جنگ ممکن است مثلاً شش سال طول بکشد، باور نمیکردیم. ولی در طول جنگ انتظار هشت سال را برای ادامه جنگ داشتیم. من شوق و علاقه زیادی به طرح‌ها و مسائل نظامی داشتم و علاقمند حضور در جبهه بودم و درست به دلیل همین علاقه بود که با يک مأموریت ۱۵ روزه وارد جبهه شدم و دیگر تا آخر جنگ باز نگشتم. 🔹 بهترین عملیاتی که در آن شرکت کردم «فتح‌المبین» بود که آن زمان برای اولین بار به ما مأموریت داده شد که تیپ تشکیل بدهیم و من که مجروح هم بودم، معاونت فرماندهی محور در جبهه «شوش» و «دشت عباس» را به عهده گرفتم. این عملیات از نظر بازدهی برای من بسیار شیرین و خاطره انگیز است، زیرا با اینکه از نظر سلاح بسیار در مضیقه بودیم، اما به همت رزمندگان اسلام توانستیم حدود ۳۰۰۰ عراقی را به اسارت درآوریم. 📚 کتاب «یاران ناب ۱۷» صفحه ۹. | راوی: عضویت در کانال سرباز قاسم سلیمانی ⬇️ 🌐https://eitaa.com/joinchat/4170449951C28996af8ab
. 🇮🇷🏴🇮🇷🏴 + (رض)را هیچکس نمی‌شناخت. 🔹شما از بپرسید میگویند: 🔹ما معتقدیم ، داشت! نمیدانیم چه جوری؟ فقط میدانیم او میرفت و بر ! 🔹خیلی از این که در می‌جنگند توسط آرایش پیدا کرده بودند! به زد! 🔹خودش میگفت: من را اگر کردند، لازم نیست، را بگیرید! خودم برابر را از اینها . 🔹چه دارید؟ از کسی که می‌گفت؛ روزی تمام ایستاده می‌خواند! 🔹بعضی اوقات در روز می‌خواند! 🔹هیچ روزی ترک نشد! 🔹چنین پشت هستند. ما درگیر ... اصل دست آنهاست!!! [ رفقا از (علیه‌السلام) را بگیرید.] 🔹به این توجه نکنید! 🔹بروید آن بالا را کنید‌. ‌‌‌‌‌#
شهیدی که بعلت لو ندادن عملیات زنده سرش را بریدند بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زنده‌ی دنیا تسلط داشت تک فرزند خانواده هم بود زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه. مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟ عباسعلی گفت: امام گفته. مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم…عباس اومد جبهه. خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته. اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب. فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست. گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه… بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند. یه روز شهید حسین خرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن. پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود… پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود. قبل از رفتن.. حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: ” به هیچوجه با عراقی ها درگیر نمی شید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقی ها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره… تخریبچی ها رفتند… یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته… اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقی ها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد… زمزمه لغو عملیات مطرح شد. گفتند: ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده! پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید… عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه… اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته… اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند…😔 جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند. گفتند به مادرش نگید سر نداره. وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین! گفتن مادر بیخیال. نمیشه… مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم. گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین. یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟ گفتند: مادر! عراقی‌ها سر عباست رو بریدند. مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم… مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگ های عباس رو بوسید. و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد… (یاد و این جوانمرد را حفظ کنیم ولو با ارسال این روایت زیبا به یک نفر حتی شده با یک صلوات) شادی روح پاک  شهدا : اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹 🌟😔فقط بدونیم کیا رفتن و غریبانه جان دادن ، تا ما با آرامش نفس بکشیم و امنیت داشته باشیم🌟😔