فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴#سالروز_ورود_آزادگان عزیز به کشور گرامی باد .
"بیعت #آزادگان عزیز که سالها در اسارت صدام بودند با نایب بر حق خمینی کبیر حضرت امام خامنه ای "
رهبرشان را گلباران کردند ...
#ازادگان
@ghasemiun.🌹
نشان از عدل اینجا نیست یا رب! کودتایی کن ...
بیا با عدل و انصافت، میان ما خدایی کن ...
نگاهی کن به بعضی ها که قرآن را علَم کردند
ولی دستِ عدالت را ز بازوها قلم کردند ...
ببین شیطان صفت ها را که در ظاهر مسلمانند!
نماز واجب خود را میان کوچه می.خوانند!
ز قرآنت روایت ها برای خلق می گویند،
ولی راهی برای دزدی از این خلق می جویند!
خدایا اسم پاکت را چه راحت بی بها کردند ...!
به نام دین تو بر خلقِ مستضعف جفا کردند ...!
خدایا! صبر را بشکن بیا پا در میانی کن!
بیا ازمردم پاکت کمی هم پاسبانی کن!..
#برجام
#روحانی
@ghasemiun.🌹
۲۵ ذی الحجه بر امام حسین(ع) چه گذشت؟
عکس نوشته ها رو به ترتیب ببینید
#محرم
#شهیدانه 🕊◯°
.
شهد شیرین شهـادت
را ڪسانے مےچشند ڪه
شهد شیرین گناه را نچشند..🙄
@ghasemiun.🌹
🍃🌹#خاطره🌹🍃
از صلیب سرخ آمده بودند اردوگاه اسرا گفتند:در اردوگاه شما را شکنجهتان میکنند یا نه؟
همه به آقا سید نگاه کردند
ولی آقا سید چیزی نگفت
مأمور صلیب سرخ گفت:
آقا شما را شکنجه میکنند یا نه؟
ظاهراً شما ارشد اردوگاه هستید .آقا سید باز هم حرفی نزد .پس شما را شکنجه نمیکنند؟آقا سید با اون محاسن بلند و ابهت خاص خودش سرش پایین بود و چیزی نمیگفت .
نوشتند اینجا خبری از شکنجه نیست. افسر عراقی که فرمانده اردوگاه بود، آقای ابوترابی را برد تواتاق خودش گفت:
تو بیشتر از همه کتک خوردی، چرا به اینها چیزی نگفتی؟
آقای ابوترابی برگشت فرمود:
ما دو تا مسلمان هستیم با هم درگیر شدیم، آنها کافر هستند
دو تا مسلمان هیچ وقت شکایت پیش کفار نمیبرند .
فرمانده اردوگاه کلاه نظامی که سرش بود را محکم به زمین کوبید و صورت آقا سید را بوسید بعدش هم نشست روی دو زانو جلو آقا سید و تو سر خودش میزد
میگفت شما الحق سربازان 🌹امام خمینی 🌹هستید .
سید آزادگان
🕊🌷شهید ابوترابی🌷🕊
🍃🌹۲۶مرداد سالگرد ورود#آزادگان گرامی باد ...🌹🍃
@ghasemiun.🌹
♻️ فدایی صدام تحت تأثیر اخلاق ابوترابی
🔻 یکی از سربازان عراقی آدم خشنی بود. خودش میگفت: «من بعثی و فدایی صدامم». یک روز حاجآقا را به شدت شکنجه کرد، جوری که تمام بدنش سیاه شده بود. با همه شیطنتها و ظلمی که در حق آن بزرگوار روا میداشت حاجآقا همچنان بِهش احترام میگذاشت.
یک روز در گوشهای از اردوگاه تکریت ۱۷ با حاجی صحبت میکردم. گفت: «دیشب کاظم آمد پشت پنجره و با شرمندگی ازم عذرخواهی کرد و گفت خیلی اذیتت کردم ولی تو به من احترام میذاری. من دیگه باهات کاری ندارم». گفت بهش گفتم: «سیدکاظم، فکر میکنی اگر بِهِت احترام میذارم به خاطر اینه که تو امیری و من اسیر؟ نه، اگر یه روز آزاد بشم و به عالیترین منصب حکومتی برسم و دوباره ببینمت بِهِت احترام میذارم تازه خیلی بیشتر از الآن».
رفتار حاجآقا باعث شد که آن سرباز بعثی دست از خشونت بردارد، آرام میآمد توی اردوگاه و با کسی کار نداشت. بعدها شروع کرد به نماز خواندن و روزهگرفتن و در غیر ماه رمضان هم روزه میگرفت. بعثیها وقتی دیدند که کاظم اینقدر عوض شده، او را از اردوگاه بردند.
#سالروز آغاز بازگشت #آزادگان به میهن اسلامی
@ghasemiun.🌹