eitaa logo
دلتنگ کربلا
21.3هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
6هزار ویدیو
90 فایل
- مدیرکانال @taeb1261 تبلیغات ارزان https://eitaa.com/joinchat/1338442585C2c07aa6c64
مشاهده در ایتا
دانلود
روضه کانال دلتنگ کربلا اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا مُحَمَّد یا حَسَنَ بْنَ عَلِی اَیُّهَا الزَّکِىُّ الْعَسْکَرِىُّ یَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ يَا سَفِينَةَ الْحِلْمِ، يَا أَبَا الْإِمامِ الْمُنْتَظَر يَا وَلِيَّ اللّٰهِ وَابْنَ أَوْ لِيَائِهِ يَا حُجَّةَ اللّٰهِ وَابْنَ حُجَجِهِ وَ رَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُه... باید که دنیا فصل در فصلش خزان باشد وقتی که با تو اینچنین نامهربان باشد شيعه ها وارد حرم امام حسن عسكري توی سامرا ميشن صدا مي زنند، آجرك الله، يا صاحب الزمان... خدا صبرتون بده آقاجانم!... ما هم امشب با پای دلمون بریم سامرا به آقامون سر سلامتی بدیم... ای کاش که من نیز امشب زائرت بودم جایی که فرزندت در آنجا روضه‌خوان باشد امشب مخواهیم درِ خونه ی اون آقایی بریم، که بیشتر عمرش رو تحت نظر در زندان گذراند، اينقدر آزار و اذيت ديده بیست و هشت سال بیشتر عمر نکرده... وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست خون دلت از کنج لب‌هایت روان باشد آری حسن بودی ولی هرگز ندیدی که گلبرگ روی مادرت چون ارغوان باشد یا امام عسکری! خیلی اذیت کردن شمارو، یا امام زمان شما هم خیلی غربت کشیدید، درستِ شما چهار ساله بودید باباتون رو شهید کردن، بارها حُرمت باباتون رو نگه نداشتن... اما بمیرم برا اون بچه های قد و نیم قدی که بعد از پیغمبر همه دور مادر رو گرفتن برا پیغمبر عزاداری می کنن، مثل همین روزا بود که ریختن تو خونه، دَرِ خونه رو آتیش زدن، دستای باباشون رو بستن... علامه امینی گریه می کرد، گفتن: آقا! چرا اینجور گریه می کنید، گفت: الان تو این فکر بودم اگر برا مادر اتفاق بیوفته بچه ها پناه می برن به بابا، اگه برا بابا یه اتفاق بیوفته بچه ها پناه می برن به مادر، تو کوچه بچه ها به کی پناه بردن؟ یکی علی رو می کِشه یه عده حرومی یه مادر رو می زنن. بعضی روضه ها گریه داره، اما بعضی روضه ها داد داره، بلدی داد بزنی یا نه؟ یه کاری کردن مادرِ سادات مثل پیر زنها راه می رفت، می دونی چرا مثل پیر زنها راه می رفت؟ 《از آن روزی که سیلی خورده ام دشوار می بینم به چشم نیمه باز خود جهان را تار می بینم دلم می خواست چشمانم نمی دیدند جایی را که خونِ محسن خود بر در و دیوار می بینم 》 آری حسن بودی ولی هرگز ندیدی که گلبرگ روی مادرت چون ارغوان باشد سخت است تشنه باشی و لب‌های لرزانت حتی برای آب خوردن ناتوان باشد یه شربتی است آقا فرمود برا من آماده کنید، تا این شربت رو آوُردند، به دست آقا دادن دستان حضرت لرزش داره نتونست از اون شربت بخوره، لحظاتی بعد صدا زد: مهدیم رو بگید بیاد. تا چشمش به جمال مهدیش روشن شد، هی داره قربون صدقه مهدیش میره،پسرم! میخوام از دست تو آب بنوشم، آقامون برای پدرشون ظرف آبی آوردند، چقدر لذت بخشِ برای یه بابا از دستان فرزندش آب بخوره،اما عرضم اینِ آقا جان! کربلا کار بر عکس شد، دیدن علیِ اکبر از وسط میدان صدا زد: " يَا أبَه! الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِي"...بابا تشنگی منو داره میکُشه. رسم اینه پسر سر بابا را بغل کنه، اما بین همه یه استثنا وجود داره، کربلا رسمِ عالمُ عوض کرد، فقط یه بابا سراغ دارم خودش سر پسرش رو بغل گرفت، بغل کرد. «مُنْتخب طُرَیْحی»می نویسه: وقتی تو مجلس عبیدالله اون ملعون یه نگاه به سر کرد، صدا زد: حسین من تو رو قبلِ کربلا دیده بودم، اینقدر پیر نبودی حسین، چی شده همه موهات سفید شده؟ میگن تا این حرفُ زد، بي بي زینب سلام الله علیها بلند شد، صدا زد: من میدونم داداشم کجا پیر شد، داداشم کنارِ بدنِ اِرباً اِربای علی اکبر پیر شد، ای حسین ..... نمک زندگی من پسرم بود نمک زندگی ام را به زمین پاشیدند آمدم جمع کنم زندگی ام‌ را از خاک دسته جمعی به من و گَشتن من خندیدند کربلا رسم عوض شد، به جایی که علیِ اکبر سر بابا رو بغل کنه، یه دختر سه ساله سر بابا رو بغل کرد، اما این دختر تو خرابۀ شام سر بابا رو بغل کرد، دید همۀ رگ ها پاره شده، همه دندونا شکسته، لب ها ترک خورده، موها سوخته، صدا زد: بابا! تو همیشه من رو بغل می کردی، الان کار برعکس شده من باید سرت رو بغل کنم، یه مرتبه دیدن سر از توی دستای این بچه یهو افتاد رو زمین، بچه یه طرفه، سَرِ بابا هم یه طرف... فرج امام زمان، سلامتی رهبری، شفای همه ی مریضا، برآورده شدن همه ی حاجات، نابودی آمریکا و اسرائیل بلند ناله بزن: حسین! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌ 🌙کانال دلتنگ کربلا
روضه کانال دلتنگ‌کربلا بسم الله الرحمن الرحیم تا بی‌خبری ز ترانهٔ دل هرگز نرسی به نشانهٔ دل روزانهٔ نیک نمی‌بینی بی ناله و آهِ شبانهٔ دل تا چهره نگردد سرخ از خون کِی سبزه دمد ز دانهٔ دل از خانهٔ کعبه چه می‌طلبی ای از تو، خرابیِ خانهٔ دل اندر صدف دو جهان نبُود چون گوهر قدس یگانهٔ دل در مملکت سلطان وجود گنجی نبُود چو خزانهٔ دل *"یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَی اللهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ"زنان و دختران، بچه‌ها، سه شبانه روز، کربلا بودن، روز سوم زین العابدین فرمودند: عمه جان! دیگه بیشتر زن و بچه نمونن دارن جان میدن. به همه اعلام کن آماده برگشتن بشن. اهل بیت تمامشون در برابر امامشون گوش قبول دارن همه سوار شدن تنها خانومی که سوار نشد رباب بود. با یه دنیا ادب اومد محضر زین العابدین، صدا زد یابن رسول الله!اگه ممکنه به من اجازه بدین مدتی رو کربلا بمانم. یابن رسول الله! دلم آرام نمی‌شه، طاقت جدا شدن از قبر ابی عبدالله رو ندارم. زین العابدین فرمودن: رباب مانعی نداره، اونو به زنان بنی اسد سپردن، قافله رفت. شب‌ها می‌بردنش تو چادرهای خودشون، اول طلوع آفتاب میومد کنار قبر ابی عبدالله تا غروب، صورت رو خاک قبر میذاشت، ناله می‌کرد، "حبیبی یا حسین" محبوب من چرا هرچی صدات می‌زنم جواب نمیدی، چند روزی که گذشت زنان قبیله گفتن خانوم، ما امروز تصمیم داریم باهات بیام یه سایبان رو قبر ابی عبدالله بزنیم، روزا تا غروب انقدر آفتاب به صورتت خورده که پوستتو آزرده کرده، فرمود: زنان بنی اسد، من زیر سایه نمیرم. من خودم در این بیابان دیدم بدن قطعه قطعه ابی عبدالله روی خاکه، مقابل آفتاب سوزانه، من می‌خوام هر روز تووی آفتاب برا عزیزم گریه کنم. اگه بپرسی تا زمانی که کربلا بود آیا از سر قبر ابی عبدالله سر قبر بچه‌شم رفت؟ جواب میدم نه. چون رباب می‌دونست زین العابدین شب سیزدهم محرم، بچهٔ خون‌آلوده رو آورده رو سینه ابی عبدالله گذاشته، قبر حسین و اصغر یه قبر بود..* ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌ 🌙کانال دلتنگ کربلا
روضه کانال دلتنگ‌کربلا برادر! ابالفضل‌جانِ حسین! مَه کاملِ آسمان حسین! به یک خشم تو لشکری می‌گریخت فدایت شوم مهربانِ حسین *اونقدر مهربان بود.اومد مقابل برادر "فَسَمِعَ الاطفال، یُنادونَ العطش، العطش" وقتی صدای العطش بچه ها رو روز عاشورا شنید،اومد صدا زد برادرم،مولای من"قد ضاقَت صدری" سینه ام تنگی می کنه"وَ سَئِمتَ من الحیاة"دیگه از زندگی خسته ام...اینو از خودم میگم:حسین جان! از اون دنیایی که به یه بچه شش ماهه رحم نمی کنه خسته ام...علی اصغرت تشنه ست* فقیه و بصیری، خطیب و دلیر علی‌خویِ زهرانشانِ حسین! همیشه به من «چشم» گفتی و کُشت سکوتت مرا، رازدانِ حسین *دیگه آقا میخواد برامون روضه بخونه اولین روضه خون اباالفضل،خود امام حسینه"و لما رئاه الحسین مصروعا علی شط الفرات..."وقتی دید برادرش بی دست،بی پا کنار علقمه افتاده،شروع کرد های های گریه کردن روضه خوند... "الانَ انکسرَ ظهری"کمرم شکست" وَ قَلَّت حیلتی..." * نشسته به چشمانِ تو تیرها سیه‌ چشمِ ابروکمانِ حسین! نه تنها دو دست و دو چشمت؛ که بودتمامِ وجودت از آنِ حسین... که بر فرقت ای ماهِ من! زد عمود؟ که تیره شده آسمانِ حسین! تو برگرد! دیگر کسی تشنه نیست قرارِ دل کودکان حسین! *دخترا همه پیغام دادند به عمو بگو برگرد...دیگه کسی تشنه نیست...* چرا ساکتی؟ کاشفُ الکرب من! نبینم غمت را جهانِ حسین! فتوحات کردی تو! بالا بگیر سرت را! جهان پهلوانِ حسین تو فتحِ دلِ عالمی کرده‌ای تویی قبله‌ی عاشقان حسین برادر! «برادر» صدایم بزن صدایم کن ای خوش‌‌ زبان حسین *همیشه میگفت:سیدی...مولای...علی راسی...اونقدر نگفت...نگفت...یه جایی گفت...یه وقت صدا زد: " یا اخا ادرک اخاک."دیگه بیا به دادم برس...خیلی هم حرف نزدتوان نداشت.امام حسین سعی کرد این بدن رو جمع کنه...فقط دو سه کلمه گفت:" یا اخی! ماتُرید مِنّی."میخوای با من چه کنی؟یه وقت من رو به خیمه ها نبری* سبکبال بر دستِ من می روی چه سنگین شده امتحانِ حسین به زهرا قسم ! بی تو در این غروب به آتش کِشند آشیانِ حسین *یه وقتی یه ملعونی صدا زد:"علیَّ بالنار..." برام آتش بیارید.زینب صدای یه نفر دیگه تو گوشش تداعی شد...یه وقت زینب کبری عصر عاشورا رفت مدینه...یه نفر اونجا صدا زد: هیزم بیارید.میخوام خونه رو بسوزونم اهل خونه رو بسوزونم.مردم تعجب کردند" اِنَّ فیها فاطمَه"نمیشه تو این خونه فاطمه هست.اگه باشه هم می سوزونم.عباس بیا به داد برس...دخترا دامنشون آتیش گرفته.فقط یه صدا از عمه شنیدند.فرمود:" علیکنَّ بالفرار"بعضی دخترا که دامنشون آتیش گرفته بود،هول شدند.نمیدونستند باید چه کار کنند.آتش صورتشون رو می سوزوند.* پس از تو، جوانمردِ ام‌ّالبنین! اسارت رَوَد خاندانِ حسین پس از تو، علمدارِ خوش‌غیرتم! کجا می‌رود کاروان حسین...؟! *بچه ها رو که اسیری بردند، به شهر شام که رسیدند"فَوَقَفَ اهلُ الذِّمَّه"ذمی ها همه ایستادند...دختران امام حسین رو عبور می دادند..."یَفسُقون فی وجوهِهنَّ"به صورتای اینا...* ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌ 🌙کانال دلتنگ کربلا
روضه کانال دلتنگ‌کربلا اومد مقابل عمو ایستاد میوه دل برادر... خوارزمی نوشته:"خرج قاسمُ بنُ الحسن و هو غلام صغیر،لم یبلغُ الحلم..."هنوز بالغ نشده بود.آمد مقابل آقا ایستاد.خیلیا از این خیمه ها رفتند.دیگه داره تنهای تنها میشه. "فلما نظر الیه الحسین، اِعتَنَقَت" تا برادرزاده رو دید،آماده میدان شده؛ میوه دل برادر رو در آغوش گرفت"و جعلا یبکیان حتّی غُشی علیهما"اونقدر عمو و برادرزاده با هم گریه کردند.چندجای دیگه هم آقا گریه کرد.اینجا یکیش بود."و لما رئاه الحسین مَصروعاََ علی شطِّ الفرات"وقتی دید برادرش تنها کنار علقمه افتاده؛بدون دست،بدون پا "بَکی بُکائا عالیا"شروع کرد های های گریه کردن.یه جای دیگه هم گریه می کرد.دخترا ایستاده بودند،هی میدان رو نگاه می کردند، هی سمت علقمه رو نگاه می کردند. منتظر بودند الان عمو با بابا برمی گرده"وَ رَجَع الحسین الی المُخَیَّم،منکسرا حزینا باکیا "دخترا دیدند:"یُکَفکِفُ الدُّموعَه بِکُمِّه" دیدند قبل از اینکه به دخترا برسه با آستین پیراهن اشکاش رو پاک می کنه.خلاصه آقا گریه کرد،قاسم گریه کرد."ثم استاذن الغلام للحرب" شاید با خودش گفت:قاسم الان دیگه وقتشه.الان دیگه اجازه میده... "فاَبی عمَّه الحسین فاستاذن له"اجازه نداد‌‌‌. حرف نزد...اصرار نکرد...اینطور تربیت شده بود،باید مرد عمل باشه."فَلم یَزَلِ الغلام یُقَبِّل القدم و رِجلیه"اونقدر دستا و پاهای عمو رو بوسه زد."حتی اَذِنَ له"اجازه داد... راوی لشکر دشمن میگه داشتم نگاه می کردم."فخرج و دُموعُه علی خدَّیه"وقتی آمد میدون شمشیر می چرخوند،هنوز اشک چشمش روان بود...اول خودش رو معرفی کرد...اگه نمیشناسید،بشناسید. "اِن تُنکرونی فانا فرع الحسن،سبط النبی المصطفی الموتمن"من پسر حسن بن علی ام.رجز خوند...یک مرتبه روضه خوند"هذا حسین کالاسیر المرتهن"عموی من رو اسیر گرفتید.چندساعت بعد عمه اش گودی قتلگاه صدا زد:"هذا حسین کالاسیر المرتهن،بَیْنَ اُناسٍ لاسُقوا صوبَ الْمُزَن" وَ حَمَلَ"می جنگید."و کان وجهه شِقَّه قمر"فقاتلَ، فَقتل علی صغر سنه"با این سن کم، راوی میگه:یادم نمیره،پیراهن تنش بود،زره نداشت،کلاه خود نداشت، لباس جنگی نداشت، بند یکی از کفش هاش باز بود."خمسه و ثلاثین رجلا"سی و پنج نفر کافر رو به درک واصل کرد.عموش نگاه می کرد."لاحول و لاقوه الا بالله" زیر لب می گفت.یه وقت یه نفر از دل میدان یه نعره ای زد، دل عموش سوخت. گفت: حسین! من داغ این رو به دلت میذارم." وَ ضَربَ راسَه بالسَّیف"چنان با شمشیر به سرش زد،مثل جدش امیرالمومنین"فَوَقَعَ الغلام علی وجهه"قاسم با صورت بر زمین افتاد...ساعتی نمیگذره چنان بر سر عموت می زنند،عباس با صورت بر زمین میاد... ساعتی نمیگذره،چنان به سر حسین بن علی می زنند"فَسَقط الحسین عن فَرَسِه" حسین بن علی با صورت بر زمین افتاد...* ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌ 🌙کانال دلتنگ کربلا