eitaa logo
دلبرکده
15.9هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
2هزار ویدیو
16 فایل
🏡💞دلبرکده یک کلبه مهربانی ست آموزش صفر تا صد برای هر چه که یک بانو، نیاز دارد💎 🌺روش های دلبری کردن ملکه از پادشاهِ خود برای داشتن یک زندگیِ سراسر عاشقانه💑 آیدی ارتباط: @admin_delbarkade لینک کانال: http://eitaa.com/joinchat/2452357136C6307b8e640
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🎥 چطور دیگران را ببخشیم؟! 🔰رفتار کریمانه حضرت امام هادی علیه السلام قابل توجه زن و شوهرهایی که سر چیزهای جزیی با هم میجنگند ...😒⚔ 👤 آیت الله ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حال‌وهوای خونه های باصفای قدیمی😍 ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 💠 نقش انسان در عالم هستی رفاه نیست، خوردن و خوابیدن و خوش بودن نیست، انسان برای خوشی به این همه استعداد احتیاج نداشت! استاد علی صفایی حائری(عین صاد) استاد ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ترفند خانه داری 🪴 ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 عدس پلو مجلسی😍 یه غذای خیلی خوشمزه که عاشقش میشی ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚜اگه فکر می‌کنی برا صمیمیت زندگیتون باید خونه لاکچری و درآمد بالا داشته باشی حتما این فیلم رو ببین! ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. خوب زدین دل ملت شاد شد... حالا وقت چاییه🥰😍😍 🚀 برای یک لحظه، لبخند‌ روی لبان کاپشن صورتی با گوشواره‌های قلبی نشست..💗 ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. خـدایا‌...! یاری‌مان کن تا با دست‌هایمان بخشش با زبانمان دلجویی با نگاهمان محبت با افکارمان‌‌سازندگی و با یاد تـو به آرامـش برسـیـم.... ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی که زندگیتون انقدر شیرین باشه که حتی بعد از چندین سال از ازدواجتون اینجوری باشه که بازم برای هم تیپ بزنید و گل بخرید و کلی حرفای قشنگ بزنید و همدیگرو سورپرایز کنید ..😍 تااازه خیلی هم کیف کنید و از کنار هم بودن لذت ببرید .😌 ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر فیلمن این‌بچه ها😂😂 ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش دوخت ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade .
🤦‍♀ این جملات رو به کسی که به تازگی مادر شده نگیم👇 ⚠️ چرا اینقد افسرده‌ای، چقدر ناشکری... ⚠️ به بچه ات نمی‌رسی ها ⚠️ آخی طفل معصوم شیر خشک میدیش؟ گناه داره که... ⚠️ چقدر هیکلت بهم ریخت سر این بچه‌ات ⚠️ خودت ماشاالله خوشگلی بچه ات اصلا شبیه خودت نشده به کی رفته!؟ 🤦‍♀🤦‍♀🤦‍♀ ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌙 اعمال ﺍی ﻳﺎﺭ ﺯ ﺩﻳﺪﻩ ﮔﺸﺘﻪ ﻏﺎﻳﺐ ﺑﺮﮔﺮﺩ ﺍی ﻫﺠﺮ ﺗﻮ ﺍﻋﻈﻢ ﻣﺼﺎﺋﺐ ﺑﺮﮔﺮﺩ ﺍﻣﺸﺐ ﺯ ﺧﺪﺍ ﻓﻘﻂ ﺗﻮ ﺭﺍ می‌ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺍی ﺁﺭﺯﻭی ﺷﺐ ﺭﻏﺎﺋﺐ ﺑﺮﮔﺮﺩ..🥀 ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
. 💞 ایده متن عاشقانه برای همسرم در لیلة الرغائب ...💞 نه که خدا نداند تویی آرزوی امشب من خدا خوب میداند تو کجای این دل و کجای آینده‌ ی منی خدا امشب را گذاشته تا من و تو باز هم را دعا کنیم باز یادمان بیاید عاشق همیم و باید برای این عشق کاری کنیم .. و هر روز قدمی برداریم برای رسیدن به همین عشق .. برای رسیدن به عشق حقیقی .. عشقی خدایی..! شاید تمامِ فلسفه‌ی این شب ها، همین عاشق‌ تر شدن‌ هاست! ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلبرکده
#داستان #فیروزه‌ی_خاکستری38 #ناک_اوت جمعه با صدای آیفون چشمانم را باز کردم. نگاهی به ساعت روی دیوا
امید از فرصت استفاده کرد و به دنبالم آمد. کنارم ایستاد و گل‌های رزی که برایم آورده بود را به طرفم گرفت. _گُلت یادت رفت. اما من بی‌توجه به حضور او فقط به جلوی خانه خیره مانده و مثل چوب خشکی به زمین چسبیده بودم. نذرم ادا شده بود. امیر با دسته گلی از رز آبی روبرویم ایستاده بود. سینه‌اش تند تند بالا و پایین شد. مشتش را فشار داد. وقتی دقیقا چند سانتی‌متری‌ام رسید؛ ایستاد. با چشمانی به سرخی رزهای امید و صورتی به کبودی گل‌های دستش نگاهم کرد. نفهمیدم کی و چطور امید رفت. برایم اهمیتی نداشت. تا به حال اینقدر به امیر نزدیک نبودم. زمان در سیاهی چشمان و عطر نفس‌های او ایستاد. فهمیدم بیشتر از چیزی که فکر می‌کنم دوستش دارم. نمی‌دانستم با سلام شروع کنم یا خوش‌آمدی. زمان به کندی شروع به حرکت کرد. هنوز زبانم به سلام و خوش آمد باز نشده بود که دست گل زیبایش را با تمام قدرت به زمین کوبید. یکدفعه همه چیز تندتر از چیزی که فکرش را کنم سرعت گرفت. امیر رفت. بدون اینکه کلمه‌ای بگوید. بدون اینکه کلمه‌ای از من بشنود. _همین؟! یعنی هیچ‌کس هیچ‌کاری نکرد برای آشتی دادن بین‌تون؟! فیروزه لبخند تلخی زد. آهی از دل کشید و همزمان گفت: _ای بابا... ولش کن رؤیا جان. بعد از این همه مدت چه وقت این حرف‌هاس! نخ اضافی دوخت لباس را چید و آن را به طرف رؤیا گرفت. _پاشو پاشو اینو پرو کن ببینم عیب و ایرادی نداره. رؤیا با ابروهای بالا رفته، به مانتوی خاکستری نگاه کرد. _همه این داستان رو تعریف کردی فیروزه جون خب بقیه‌اش رو هم بگو با این حرف رؤیا، فیروزه مثل گلی پژمرده شد. مانتو را توی مشتش فشار داد. به گوشه‌ی اتاق خیره ماند. _همه این داستان‌ها عمر و زندگی منه که به باد رفت... _ببخشید فیروزه جون منظوری نداشتم! دست‌های فیروزه را گرفت و روبرویش روی زمین نشست. _نه عزیزم تو که تقصیری نداری اینم تقدیر من بوده... و البته خدانشناسی بعضیا رؤیا لبش را گاز گرفت. خواست مانتو را از دست فیروزه بگیرد. فیروزه آهی کشید و لب باز کرد: _بعد از رفتن امیر کار من فقط گریه بود. هفته بعد خاله سودی اومد. مامان مجبورم کرد یه لباس مرتب بپوشم و بیام پیشش. صورتم رو آب زدم. موهای چرب و نامرتبم رو شونه زدم. یه روسری سرم انداختم و رفتم. ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade