eitaa logo
💕دلبرونگی💕
110.4هزار دنبال‌کننده
32.8هزار عکس
672 ویدیو
10 فایل
کانال دلبرونگی همسرداری، سیاست زنانه، تجربیات زنانه...💕🌸 ارسال تجربیات 👇🏻 @FATEMEBANOOO لینک کانال جهت ارسال https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 تبلیغات ما👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3365863583C9d1f0a5b90
مشاهده در ایتا
دانلود
اولین شبی بود که صغری گل مجلس شدن رو تجربه می‌کرد... 🍃🍃🍃🍃🌹 عاشقانه ای زیبا از صغری و فرهاد بخونید قشنگه 🍃🍃🍃🍃😇 .
💕دلبرونگی💕
اولین شبی بود که صغری گل مجلس شدن رو تجربه می‌کرد... 🍃🍃🍃🍃🌹 عاشقانه ای زیبا از صغری و فرهاد بخونید ق
🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃 شب اولی بود که صغری گُل یک مجلس شدن را تجربه میکرد. دخترکی ساده و بی آلایش که از نه سالگی و همراه با اولین تجربه های بلوغش مادرش را به خاکهای تپه ی آقا سیدعلی امام زاده محله سپرده بود و به همراه پدر و نامادری اش کمی دورتر از شهر زندگی میکرد. دختری که حالا دیگر قدکشیده بود و انگار دیگر جای نامادری و دو پسر شش و چهارساله اش را در این دنیای بی رحم و به خصوص خانه ی محمود تنگ کرده بود. هفده سالش شده بود و پنج کلاس بیشتر سواد نداشت. نه که نخواهد.. نتوانست. عفت نامادری اش نگذاشته بود بیشتر درس بخواند. به بهانه ی اینکه حامله و دست تنهاست و دخترک باید بماند خانه و کارها را رفع و رجوع کند تا نکند یک وقت بارشیشه اش ترک بردارد. عفت میگفت دختر همینکه بتواند اسمش را بنویسد کافیست و بیشتر از آن سرتقش میکند.. با همین حرفها رای محمود را بابت ادامه تحصیل دخترش زده بود. محمود کارگر ساده ی یک کارخانه ی برنج کوبی بود. ابروان همیشه درهم رفته و دست های زبر و ترک خورده اش نشان از سختی کارش میداد. عفت ده سالی از محمود کوچکتر بود و رسم دلبری را بدجور بلد بود. جوری قلب محمود را تسخیر کرده بود که میگفت بمیر محمود برایش میمرد. با این دو شکم پسری که برایش زاییده بود هم دیگر شده بود نورچشمی محمود.. میرزا غلام مصطفوی صاحب کارخانه ای بود که محمود در آن کار میکرد. ظاهرا یک روز که صغری عصرانه پدر را به برنجکوبی آورده بود چشم پسر میرزا غلام را گرفت و عاشقش شد. از پسر اصرار و از پدر انکار. پدر میخواست پسرش وصلتی با بزرگان داشته باشد و پسر تهدید کرده بود اگر این دختر را برایم نگیری دگر من را نمیبینی. سرآخر میرزا غلام به یک شرط راضی شد.. شرط چه بود؟ عقد موقت تا زمان ازدواج با یک دختر سرشناس.... پسر هم راضی شد.. محمود هم راضی شد.. قرار بود از فردای عقد سر کارگر بشود. عفت که از همه راضی تر بود. اما صغری..... قرار شد صغری بدون تشریفات به عقد موقت پسر میرزا غلام دربیاید تا زمان ازدواج اصلی با دختری سرشناس و آن زمان همه چیز به نظر دختر سرشناس بستگی داشت... قرار شد تا ازدواج اصلی بچه ای نیاورند... امشب خواستگاری صغری بود..... ادامه دارد.... 💕@Delbarongi 💕
هرپسری قبل از ازدواج.... 🍃🍃🍃🍃🍃🌼 .
💕دلبرونگی💕
هرپسری قبل از ازدواج.... 🍃🍃🍃🍃🍃🌼 .
🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃 . میگفت هر پسری قبل از ازدواج باید پدر بودن رو یاد بگیره‌‌ تا بتونه توی زندگیش پدری کنه و پدر خوبی باشه. میگفت پدر بودن اصلا هیچ ربطی به بچه داشتن یا نداشتن نداره‌‌. میگفت اول از همه باید برای خانومت پدری کنی چون پدری یه حسی عمیق تر و قشنگ تر از همسری کردنه که باید مکملش باشه. پدر بودن یعنی ‏اینکه مثل یک پدر نگرانش باشی. نگران ساعت خوابش نگران وعده های غذاییش نگران کارهای عقب افتادش نگران فشار کاریش نگران تمام دردهای بدنش نگران تفریح کمش حتی نگران حساسیت پوستی دستهاش خلاصه بگم... نگران همه چیش. میگفت دخترها توی خونه ای احساس امنیت و آرامش میکنن که یکی پدرانه دوستشون داشته باشه... . 🍃💕 ‌. . . . ❤ 💕@Delbarongi 💕
💕دلبرونگی💕
#ارسالی_اعضا در پاسخ به دختر 15ساله🍃🍃🍃🍃🌹 در رابطه با این پیام بد نیست این ویس رو همه خانمها حداق
به صدای آقا🍃🍃🍃🍃🍃🌹 سلام.فایل صوتی آقاپسر را گوش دادم،خدا شاهده چنان دلم سوخت،که اگر بی حجابان همه نابود بشن ،جای تعجب نیست.من یک خانم۳۳ساله هستم وازدواج کردم وبچه هم دارم...اما با اینکه خانم هستم کاملا این آقاپسر را درک کردم.چون من ازدواج کردم ومیفهمم روحیات یک مرد چطوریه...آقاپسر من واقعا شرمنده ی شما وکسانیکه مشکل شما را دارند هستم...اگر اشتباه نکنم یه روایت هست که اگرخانمی باعث بشه زندگیه کسی از هم بپاشه ،نمیمیرد مگر کسی زندگیشا بپاشونه....بترسید خانمها اگه از خدا نمی ترسید،حداقل از عواقبی که تو زندگیه خودتون داره بترسید....مردی که بی غیرته و نسبت به حجاب ناموسش بی تفاوته،خودش هم سرش جایی گرمه.وگرنه مردی که ناموسش را دوست داره ،هرگز اجازه نمیده نگاه ناپاکان بهش بیوفته.اینا مطمین باشن خانمهای بی حجاب.پاشا هم میخورن...ببخشید طولانی شد...خدا ازشون نگذره به اون خانمی همکه به دختر عزیزومودب۱۵سالمون بی ادبی کردن،میگم که خانم شما اون آقایی که دست درازی میکنه به یک خانمه بی حجاب وبی بندوبار را لایق مرگ میدونی؟؟اونوقت اون افریته هایی که با اون افتضاح میان تو جامعه لایق مرگ نیستن؟؟؟کاش میفهمیدی واینجور حرف نمیزدی....اگه شوهرت بره وبا یکی از این عجوزه ها دوست بشه،بازهم همینجور حرف میزنی؟؟؟؟ 💕@Delbarongi 💕
بحران «بی‌هدفیِ مشترک»🍃🍃🍃🌹منتظر ارسال نظراتتون در این باره هستیم... 🍃🍃🍃🌹 از آشنایان، که زوجی تحصیل کرده‌اند ، دو دختر هشت و یازده ساله دارند. گاهی آنها را به خانه مادر بزرگشان می برند و کودکان با فشار و اصرار شب را در کنار مادر بزرگ مهربان می گذرانند و به خانه برنمی گردند. می گویند: شب هایی که دختران در خانه نیستند به معنای واقعی کلمه دچار یأس فلسفی و بی‌معنایی در زندگی می شوند. در خانه بی هدف راه می روند، حواس‌شان نیست و گاهی با همدیگر برخورد می کنند، بی جهت به همدیگر گیر می دهند، مدام با خانه مادر بزرگ تماس می گیرند، و در کل نمی دانند که در نبود دختران حتی نسبت شان با همدیگر چیست و چرا با هم اند! هر چند طبق آمار، بخش قابل توجهی از طلاق ها در پنج و ده سال نخست پس از ازدواج رخ می دهد ولی به این معنا نیست که زوج هایی با بیست یا سی سال زندگی مشترک از هم جدا نمی شوند. مصاحبه های پراکنده ام با بعضی از زوج ها که طلاق در سنین بالا یا به تعبیری «طلاقِ پس از استقلال فرزند» را تجربه کرده اند بیانگر آن است که پس از استقلال اقتصادی و مکانی فرزندان، گَردِ بحران «بی هدفی مشترک» بر خانه پاشیده می شود. در این وضعیت زوج های کهنه‌کار و پا‌به‌سن‌گذاشته همچون پرستاران کودکی می مانند که با بزرگ شدن او باید چمدان خود را ببندند و با میزبان خداحافظی کنند. یادآوری می کنم که این امر گمانی جامعه شناختی و تنها یکی از دلایل طلاق در بین زوج های قدیمی است و شناخت بیشتر آن تحقیقات میدانی وسیعی را می طلبد. هر چند در جهان جدید نقش پدری(1) و نقش مادری(2) در مقایسه با گذشته رفته‌رفته وسیع تر گشته به طوری که برخی محققان جهان جدید را جهان والدین مضطرب می نامند ولی دوشادوش آن، دیدگاههایی نیز بیان می شوند که مردان و زنان را به تجربه لذت ها و خوشی های مشترک و ایجاد فضایی برای خود- جدا از نقش پدری و مادری شان -دعوت می کنند. نکته آن است که در جهان جدید به طور خاص از سه پروژه صحبت به میان می آید: نخست پروژه «خود»(من نباید خودم را فراموش کنم)، پروژه زندگی مشترک (من و همسرم باید لذت ها و فضای خاص خودمان را داشته باشیم) و سوم پروژه فرزندان(ما به عنوان والدین وظیفه خطیری بر عهده داریم). بی تردید حفظ تعادل بین این سه عرصه آسان نیست. طلاقِ پس از استقلال فرزند بیانگر زوج هایی است که تمام تخم مرغ هایشان را تنها در یک سبد گذاشته اند. در اینجا پس از رفتن فرزندان توجیه این گروه از زوج ها برای بودن در کنار هم ضعیف می شود و بی اساس نیست اگر بگوییم که حتی گاهی در خصوص نسبت شان با همدیگر نیز دچار شک و تردید می شوند. به طور خلاصه، در این زوج ها هویت پدر-مادری یا والدینی به شکل وسیعی بر هویت فردی و هویت همسری آنان چیره شده است و در واقع مجالی برای شکوفایی دو هویت اخیر نمانده است. در پایان آیا می توان گفت که پدر-مادری کردن به شکل مادام العمری در بین زوج های ایرانی که پس از استقلال فرزندان همچنان ادامه می یابد، به دلیل هراس از مواجهه با بحران تلخ« بی‌هدفی مشترک» یا «بحران بی نسبتی» است؟ 💕@Delbarongi 💕
نظرات شما دررابطه با حجاب و.... 🍃🌹🍃🌹 باسلام خدمت شما عزیزان در مورد حجاب صحبت میکنند خواستم منم نظرم را بگم بنده خانمی 30ساله هستم با ظاهری زیبا و اندام خوب اتفاقا به خاطر اندامم چادر می‌زارم که توجه کسی جلب نشه اینا را گفتم که خانمها ی شل حجاب فکر نکنند ما قیافه نداریم یا عقب افتاده هستیم من معلمی داشتم ایشون در مورد حجاب خیلی زیبا گفتند زن مانند مروارید است و حجاب او مانند صدف خانمها ی عزیز که حجاب رعایت نمیکنید اول دستور خدا را زیر پا می‌ذارید وبعد جامعه را به لجن میکشید منم خیلی دوست دارم توی هوای گرم مانتو راحت کوتاه بپوشم شلوار کوتاه آزادانه راه برم اما وجدانم اجازه نمیده اما تعجب می کنم بعضی از خانمها چطور تمام بدنشون رو در معرض دید میذارن حتی دریغ از یه ذره حیا من اصلاً کاری به بحث دیگش ندارم ن اینکه یک مرد نگاه کنه یا اینکه خدا خوشش نمیاد فقط چطور روتون میشه من که زنم خجالت میکشم وقتی اینقدر لباس های بدن نما وجذب می پوشید یه روزی باید جواب بدید 💕@Delbarongi 💕
ادامه.... 🍃🍃🍃🌹 همش درست بود حتی رنک زیرپوششو بهم گفت یخ زده بودم نمیدونستم چیگار کنم داشتم دیونه میشدم زنک زدم یبه شوهرم هرچی از دهنم در اومد بهش گفتم قطع کردم گوشیم هم خاموش کرده بودم شوهرم زنک زده بود به جاریم گفته بود برو خونه زنک میزنم خاموشه بگو زنک بزنه کارش دارم جاریم اومد تا منو دید رنگ پریده همه ماجرا رو بهش تعریف کردم گفت الان زنک میزنه ج بده زنگ زد جواب دادم گفتش اون یه زن خرابه میخواد زندگی مارو خراب کنه خلاصه ماها گذشت یه خواهر بزرگتر دارم میومد خونمون ازاین ماجرا فهمید ناراحت شد باشوهرم خیلی حرف زد یاچند وقتی گذشت شوهرم با خواهرم خیلی صمیمی شده بودن هرچی خواهرم میگفت گوش میکرد به حرف من اهمیت نمیداد یه جور شده بود دخترم میگفت خاله به بابا بگو مارو فلان جای ببره میگفت میبرد ده سال باهم صمیمی بودن از وقتی خواهرم اومده بود توزندگیم شوهرم هم باهامون خوب برخورد میکرد منم میگفتم خواهرم خدا حفضش کنه باعث شده شوهرم دنبال زنای دیگه نره به زندگیش برسه بعد یه مدتی شوهرم بهم میگفت برو خونه بابات به خواهرت بگو بیاد خونمون من قبول نمیگردم قسمم میداد بگو بیاد میخوام یگم درددل کنم ازاین حرفها منم ناراحت میشدم قبول نمیگردم توخونمون به یه بهونه ای دعوا راه مینداخت قبول میکردم تا این که بهش گفتم من دوست ندارم چرا به من میگی برو خونه بابات یاجای دیکه که خواهرم بیاد صبح زود باید بلند میشدم بچه هارو بیدار میگردم میرفتیم بیرون اما باگریه منم به خواهرم اطمینان داشتم اما خوشم نمیومد که شوهرم به من میگفت برو بیرون خواهرت بیاد خونمون احساس بدی پیدا میگردم دیگه شوهرم بهم نگفت خواهرت بیاد یه مدت گذشت بهم گیر میداد برو خونه بابات میخوام توخونه تنها باشم قبول نمیگردم کتک میزد به قصد گشت فوش میداد دادو بیداد میگرد طفلی بچه ها هم میترسیدن میگفتن مامان بریم میاد بازم میزنه اخرشم میبرد خونه بابام مجبور میشدم هر دفعه قبول کنم قبول نمیکردم گتگ میخوردم تا این که یه روز گوشی جا سازی کردم گذاشتم خونه که صدا صبط کنه که چیکار میکنه هر موقع داشت باخواهرم چند ساعتی حرف میزد تا این که یه روز نباید میشنویدمو شنیدم که با خواهرم از چیزای خصوصی حرف میزنن شوهرم بیرون بود زنک زدم گفتم برم خونه فلانی چرا این.... رو خورده جای مادرم میدونستمش شوهرم گفت نه خواهرت نبود زن صیقه کردم منم باور نکردم شوهرم هم قسم میخورد تا این که یه روز زنگ خونمون به صدا در اومد دوسه نفری بودن از دادگستری اومده بودن با شوهر م حرف زدن باخودشون بردن گفتیم تا غروب بر میگرده دوهفته نگهش داشتن اونجا فهمیدم شوهرم با یه زن دیگه زن... ا. کرده بود بعدش هم به خودم اعتراف کرده بودباخواهرم هم بوده داشته اونم به اجبار خودش بارضایت من ازاد شدتوبه کرده اخلاقش هم خوب شده نمازشم داره میخونه الان با خواهر قطع رابطه کردم برام مرده خواستم بگم به هیچ کس عتماد نکنید حتی خواهرت هم باشه ببخشید طولانی شد برام دعا کنید یه جور شدم به هیچ کس عتماد ندارم به شوهرم بااین که میدونم کاری نمیکنه باز بهش شک میکنم... چکار کنم واقعا نیاز ب راهنمایی دارم... 💕@Delbarongi 💕
نظرشما به بحث حجاب... 🍃🍃🍃🍃🌹 سلام فاطمه جون و اعضای کانال 🌹 وقت همگی بخیر و شادی ❤️ در پاسخ به آقایی که در کانال ویس ارسال کردند دربارهٔ حجاب ، شما که تا بحال هرجور دلت خواسته رفتی بیرون و کسی هم چیزی بهت نگفته کاش خودت رو جای یه دختر میذاشتی 🙂 شما میتونین درک کنین که چادر سر کردنو لباس کلفت پوشیدن تو تابستون چقدر سخته ؟ حاضرین اگه یه وقت گفتن باید پسرا هم مثل دخترا حجابو رعایت کنن ، حجاب کنین ؟ نه واقعا میخوام بدونم حاضرین ؟ از این موضوع گذشته اینکه میگیم اعتقاد هر شخص به خودش مربوطه و کسی حق دخالت و اهانت نداره تا جایی هست که شماها هم به اعتقاد ما احترام بزارین توقع نداشته باشین که وقتی به ما انگ هرزگی و بی شخصیتی میزنین ساکت بشینیم و حرف نزنیم 🙂 ، شاید اعتقاد خیلی از ماها فقط پوشش آزاد نباشه ، شاید کلن شخص تجدید نظر کرده در دینی که داشته ! (البته باز هم تاکید میکنم شاید! ) و اونی هم که عقیدش تنها حجاب آزاد هست اینقدر عقل و شعور و فهم داره که دین چی گفته ولی باز خواسته راه خودشو انتخاب کنه و لازم نیست که دلیل این کار رو به کسی توضیح بده . پس لطفا پند دینی ندید 🙂 و از همه اینها گذشته ببخشید اینو میگم ولی تو این اوضاع داغون مملکت که هر روز شاید دزدی ، اختلاس ، تحریم و... هستیم واقعا تعجب میکنم مسئله ای که چندان مهم نیس اینقد جدیدن پر سر و صدا شده 😐🤦🏻‍♀ لطفا به خودتون بیان به جای این چیزا اگر واقعا به فکر جامعه هستین و مردم دوستین انسانیت داشته باشین به جای اینکه فقط به حجاب بچسبین اگر در وسعتون هست دست یک فقیر رو بگیرید ، گرون فروشی و کم فروشی نکنید ، قضاوت نکنید ، غیبت نکنید ! اینها فراموش بشه حجاب به هیچ درد نمیخوره 🙂 و در آخر میخوام به خانمهای با حجاب بگم ، انسانیت فقط حجاب نیست فکر نکنید حالا که حجاب دارین پس حتما انسانیت هم دارین 🙂 فاطمه جونم لطفا بزار پیامم رو چون واقعا از دیدن پیامهای بعضی دوستان کفری شدم 😑 . 💕@Delbarongi 💕
تجربه ،،، 🍃🍃🍃🍃🌹🌹🍃 یه تجربه دارم. اینکه با مادر شوهرتون خیلی خوب برخورد کنین. مردا خیلی رو مادرشون حساسن وقتی ببینن شما بهشون میذارین منزلت تون پیشش بالا میره. 🌼 مثلا یه کاری که من انجام میدم اینکه هروقت میرم خونه مادرشوهرم از در که میام، بوسشون میکنم. وقتی هم میخوام برم بازم میبوسمشون. 🌼🍃 یا هرچند وقت یکبار زنگ میزنم و میگم دلم براتون تنگ شده بود. یا اگه براتون کاری انجام دادن فرداش تماس بگیرین و ازشون کنین. 🌼🍃 بگردین ببنین مادرشوهرتون به چی علاقه داره درمورد همون موضوع خلاقیت بکار ببرین. مثلا مادرشوهرم کاکتوس دوست دارن. منم هرچند وقت یکبار براشون یه کاکتوس میبرم. 🍃🌼 یاهرازگاهی یه مسافرتم با مادرشوهرم میرم. 🌼🍃خونه مادرشوهر که میرین کمک کنین. به نظر من که خیلی زشته ادم بشینه و مادر شوهر که سنی ازش گذشته و جای مادره، جلومون پاشه و بشینه. شاید کارای کوچیکی باشن ولی محبت بین شما و مادرشوهر و مهم تر از همه، بین شما و شوهرتونا بیشتر میکنه. 💕@Delbarongi 💕
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃 راز زندگی در این است که بفهمیم هرروز یک معجزه است شما همین یک زندگی را دارید دیگر متولد نخواهی شد پس از زندگی لذت ببر.... 🍃🌸 💕@Delbarongi 💕