شما تا چه حد مدیریت مالی دارید ؟🍃🍃🍃🍃🌹

تجربه🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹 خانومای گل، اینکه زن قانع باشه و هوای جیب همسری رو داشته باشه خیلی هم عالی هست اما هرچی در حد اعتدالش خوبه ... نبایداین قناعت بیشتر از حد باشه چون ارزش خودتون رو کم میکنه! کم کم همسرتون اینطور برداشت میکنه که شما هیچ خواسته ای ندارید و شاید تلاشی برای جلب رضایت شما نکنه، این یادمون باشه که یکی از مهم ترین وظایف زن،تربیت هست؛ هم فرزندان و هم شوهر پس حواسمون باشه همسرانمان رو چطور بار مياريم... یادمون باشه ما هم به عنوان یک انسان خواسته ها و آرزوهایی داریم که باید در حد اعتدال برآورده بشه وقتی به اسم قناعت بیش از حد و فداکاری نابه جا تو سر خواسته های حق مون بزنیم،حتماً یه جایی سر باز میکنه که شاید برای جبران دیر باشه... 💕@delbarongi💕

نظرتون رو درمورد این سوال برام ارسال کنید🍃🌸 آیا گذشته ی شخصی همسرتون به الان شما مربوطه یا نه؟ اگه بدونید همسرتون در گذشته کاری خلاف عقاید شما انجام داده واکنشتون چیه؟؟ 🍃🌹🍃🍃🍃🍃 سلام فاطمه بانو جان الان که دارم براتون مینویسم از خشم از عصبانیت از بی کسی از بغض مینویسم .همسرم قبل از ازدواجمون دوست دختر داشته و من نمیدونستم .... دیشب خونه مادرشوهرم دعوت بودیم هفتمین اتاق قدیمی همسرم یه دفتر دیدم توش عکس یه دختر بود با چندتا نامه و حرفای دیگه که فهمیدم عشق قدیمیش بوده دختر هم دانشگاهیش ،،، بعد از ۴سال زندگی فهمیدم قبل از من با کس دیگه بوده دوست دارم برم بهش بگم و قهر و تمام .‌‌‌...توروخدا راهنماییم کنید.... 💕@delbarongi💕

درخواست راهنمایی🍃🍃🍃🍃🍃🌹. سلام فاطمه بانو میشه لطفا مشکل منم بزاریدتوکانالتون یک امروزی حالم زیادخوب نبود سرگیجه داشتم یکم دیرتر پاشدم کارام بازکنم پدرشوهرم اومده بهم میگه بده شلوغه پاشو این هاروجمع کن من بااین آدم چجور رفتار کنم ??پشت سرم رفته غیبتم روکرده گفته ازبس دورش شلوغ بوده شیشه توپاش رفته روزی که شیشه توپای من رفت من داشتم کارام انجام میدادم 💕@delbarongi💕

#سوال_اعضا 🍃🍃🍃🍃🍃🌹 سلام به خانومای گل کانال و فاطمه بانو جون خیلی ممنون از کانال خوبتون واقعا خیای محشره.... 🌹 من خیلی همسر خوبی دارم زندگیم خوبه خودم ۲۰ سالمه سه ساله ازدواج کردم فقط ما یکم طبقاتمون متوسطه باباجونم کارگر ه یعنی افتخار میکنم بهش ها ولی یه مشکل هس همسرم خیلی به اونا ارزش نمیده امروز مامانم اومد خونم همسرم پشتشو کرده بود به اون تلوزیون نگا میکرد مامانم هم ناراحت 😔شدولی به روش نیورد پاشد رفت مامانم بدی هم نکرده ها ولی نمیدونم.... لطفا یه راهکار بدین تورو خدا من نمیخوام احترامون کم شه من اصلا با خانواده همسرم این طور نیستم همیشه هواشون رو دارم.. ـــ. یکیم منو هنسرم هر چی بینمون حرف میزنیم یا اتفاق می افته به مادرشوهرم میگه چیکار کنم😣😣 خیلی ممنون از همتون اسمم باشه مهدیه 💕 @delbarongi💕

#گشایش_کارها🍃🍃🍃🍃🌹 🌸✨جهت گشایش امور و باز شدن گره‌های کور خواندن 《سوره نـاس》 بسیار مجرب است✨ 📚 ذکرهای شگفت‌انگیز عارفان ۱۳۰ 💕@delbarongi💕

سلام من سی و چهار سالمه دوازده ساله ازدواج کردم و دوتا دختر دارم یه ده ساله و یه هفت ساله از دوران عقد فهمیدم شوهرم تریاک میکشه ....🍃🍃🍃🍃🌹 به همون نام و نشون ماهی یکبار ترک میکرد خیلی اذییت شدم ده ساله توی خونه بابام زندگی میکنیم،تا بعد از چند یال ترک های بی فایده رفتیم کنگره ۶۰ پنج ساله داریم کلاس میریم شوهرم دوسال کامل پاک شد و زندگیمون بهترین زندگی بود الان دوساله که شروع کرده شیشه میکشه به هر دری زدم ترک نمیکنه خودم سرطان تیرویید گرفتم از بس حرس میخورم شبا تا صبح بیداره توهم میزنه اینم بگم که یک سال با هم زندگی نکردیم و اون رفت پیش خانوادش اما منم طلاق نگرفتم چون تموم مخارجمونو میداد اینم بگم تو پول دادن اصلا مشکلی نداره و هر چی کار میکنه کم نمیزاره برامون البته در حد توانش ،اما واقعا دیگه خسته شدم شبا میره نمیاد تا صبح من تنهام یا اگر هم باشه بیداره و میگه تو الان داستی منو نگاه میکردی در صورتی که من خوابم ضعف اعصاب گرفتم ،باهاش بحث کنم تموم وسایلو میشکنه من حق طلاق دارم و یکی دو روزه طلاقم اوکی میشه اما دلم براش میسوزه نمیدونم اگه از من جدا بشه چی به سرش میاد چون پدر مادرشم راهش نمیدن همسرم پیمانکاره و درآمدش خوبه اما هیچی نداره چون همه درآمدش رو یا خرج مواد میکنه یا ولخرجی،ترک کردناش هم نهایتا یک هفته طول میکشه و اگه حتی صدای تلوزیون بلند باشه یا یه چیزی بر وفق مرادش نباشه میگه اعصابم خورد سد و باز کشیدم ممنون میشم راهنماییم کنید 💕@delbarongi💕

#پاسخ_اعضا 🍃🍃🍃🍃🍃🌹 😳😳😳😳😳😳😳به کجا چنین شتابان🙄🙄🙄🙄 خوب هرکسی تو گذشته ممکن هر کاری کرده باشه ولی قرار نیست که موقع ازدواج همشو بریزه رو دایره.مهم الان هست که باشماست اون عشق قدیمی هم تو جوانی تموم شده رفته بهم نرسیدن.الان شما میخوایی بگی ۴تا نامه پیدا کردم میخوام قهر کنم😳 بنظرم اصلا به روش نیار چون اونموقع روش باز میشه و اگ از خاطرات گذشتش بگ بیشتر دلت میسوزه و کفری میشی و الکی زندگیتو نابود میکنی. شوهرم و مادرشوهرم همیشه بهم میگفتن فلان دختر به پسرم گفت بیا خواستگاریم یا شوهرم میگفت همه ی دخترا میوفتادن دنبالم ولی من اصلااااا اهمیت نمیدادم حتی درمقابلش یه بارم نگفتم منم صدتا خواستگار داشتم و ... دیدن برام مهم نیست دیگ نگفتن حتی یبار مادرشوهرم اعتراف کرد که اصلا فلان دختر که میگفتم مارو به خواستگاری هم راه ندادن گفتن شما وضع مالی خوبی ندارید. 💕@delbarongi💕

#سوال_اعضا 🍃🍃🍃🍃🌹 سلام من اسفند میرم تو 18 سال یه خاستگار دارم سیزده سال از من بزرگتر من مجردم ولی خاستگارم یک عقد کرده طلاق گرفته بعد منو از تمام جونو دل میخواد میگه واسه خوشبختیت هر کاری میکنم بعد میخواد یکم خودشو جمع نور کنه بیاد خاستگاری نمیدونم چه جوابی بهش بدم از لحاظ خانواده واقعا خانواده خوبین مامانشم منو میشناسه خودشم خیلی منو دوست داره منم دوسش دارم فقط نمیدونم باهاش خوشبخت میشم یع نه تورو خدا راهنمایم کنید که چکار کنم 💕@delbarongi💕 ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍

#سوال_اعضا 🍃🍃🍃🍃🌹 سلام ، خواهش میکنم پیاممو بذارید کانال تا اگه دوستان راهی دارن بهم پیشنهاد بدن . دوساله ازدواج کردم. همسرم دوست نداشت طلاها مو بفروشه ، متنها سال گذشته حدود 10 ، 11 میلیون پول احتیاج داشتیم و میتونستیم با قرار دادن طلاها در بانک همون مقدار پول رو به صورت وام بگیریم و ما این کار رو انجام دادیم و با گذاشتن 60 گرم طلا به صورت گروئی در بانک همون مقدار پول رو دریافت کردیم و حالا برای پس گرفتن طلاها همون مقدار پول رو باید پس بدیم تا طلاها رو بگیریم از بانک و مشکل اینجاست که اصلا پول نداریم برای پس گرفتنشون 😓😞 کسیم نداریم که بهمون قرض بده 😔 حالا دل نگرانی ما از اینه که با توجه به اغتشاشات و آشوب ها ممکنه طلاها در خطر باشند ؟؟ آخه شهر ما متاسفانه متاسفانه خیلی آشوبه .... خواهشا اگه میتونید به سوالم پاسخ بدید آخه خیلی ذهنم رو درگیر کرده وناراحتم 😓 💕@delbarongi💕

بهم گفت اول تو این عقدو بهم بزن تا من پا پیش بذارم....🍃🍃🍃🌹 🍃🍃🍃🍃🍃

🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹 بلاخره طلعت هم عروسی کرد و رفت و من از قبل تنها تر شدم. طلعت تنها کسی بود که از همون بچگی همش حواسش بهم بود و بیشتر از مادرم برام مادری میکرد.طاهره با ما زندگی میکرد ولی به خاطر ازدواج ناموفقش و اخلاق های اسماعیل و عدم حمایت بابا روحیه ی خوبی نداشت. بیشتر روز رو یه گوشه ی اتاق کز میکرد و گلای قالی رو میشمرد.دیگه تنها کسی که برام مونده بود حبیب بود. از صبح پشت پنجره مینشستم و منتظر بودم. ساعت دوازده که زنگ خونه رو میزد دو تا پا داشتم دو تا دیگه قرض میگرفتم و خودمو به در میرسوندم. حبیب عادت داشت هر وقت منو میدید ابنباتی چیزی از توی جیبش بهم میداد و این باعث میشد بیشتر بهش علاقه پیدا کنم.گذشت تا یازده دوازده سالم شد. طلعت باردار شده بود و به خاطر این که شوهرش ماموریت بود خونه ی ما میموند. اون روزها دوباره مثل قبل خوشحال بودم طلعت کنارم بود و غیر از اون حبیب که بهم گفته بود دیگه منو داداش صدا نکن و در جواب چرای من گفته بود چون ما که خواهر برادر نیستیم خوشحال ترم کرده بود. شب و روز فکرم این شده بود که اگه ما خواهر و برادر نیستیم پس چی همیم؟ من اونو خیلی دوست داشتم ولی تا اون روز فکر میکردم باید مثل داداشام دوستش داشته باشم. از روزی که حبیب این حرفو بهم زده بود انگار تازه به خودم اومده بودم و همش با خودم مرور میکردم که من کدوم یکی از داداش هامو اینطوری دوست داشتم که این همه سال فکر کردم حبیبم مثل اون ها دوست دارم.ازون روز عشقی که به حبیب پیدا کرده بودم شعله ورتر شد. حبیب هم بدتر از من اسیر این عشق شده بود. هر روز به بهونه ای خودشو زودتر از ساعت مقرر به خونه میرسوند و کلی وقت با هم میگذروندیم تا ناهار مامان اماده بشه. 💕@delbarongi💕