#ادامه_ارسالی_اعضا... 🍃🌹 پدر مادرها بخونن...❌ پدرم که اومد خونه خیلی عصبانی بود. سر سفره نشسته بود و مامان غذارو گذاشت جلوش و بابام هم با عصبانیت گفت باز تو عرعرتو امروز شروع کردی... مثل اینکه امروز خیلی گریه کردی. مامانم گفت وقتی خانوادت من رو خر فرض میکنن عر عر هم میکنم براتون! بابا گفت مگه من بخاطر تو نیومد این شهر از روستای خودمون دور شدین اما عرعرای تو تموم نمیشه. مامان گفت چیه بهت خبر رسوندن؟ سریع خواستن دوبارع من رو بد نشون بدن؟ بابا گفت صبح که رفتم بیرون دفترچه م رو جا گذاشتم اومدم بردارم دیدم داری با تلفن حرف میزنی و همینطور شد که دعوا شدت گرفت مامان طبق معمول شروع کرد به تمام سختی هایی که از اول ازدواجش کشیده حرف زدن بابا هم سفره رو بهم ریخت بعد جلوی روی من و امیر علی و نسترن دعوا خیلی شدید شد مامان گریه میکرد و جیغ میزد بابا رفت سمتش و محکم زد توی گوشش و توی حالتی بود که انگار خودش هم ترسیده، اومد مامان رو توی بغلش بگیره مامان تف انداخت توی صورتش و گوشواره هاش رو درآورد و انداخت یک گوشه، اولنی بار بود که بابا رو اینجوری میدیدم انگار هیجی حالیش نمیشد مامان رو کشوند توی اشپزخونه و فقط صدای کتک و جیغ و داد مامانم رو میشنیدم... اونشب از پدرم متنفر شدم... با اینکه حدودا هفت ساله بودم اما ارزو کردم مادر بزرگ و عمه هام همه شون بمیرن و بعد بابام براشون گریه کنه... زندگی توی شرایط سخت باعث میشه حتی بچه ها به چیزهای تلخ و منفی فکر کنن و من اونروز برای مادر بزرگم ارزو کردم که هرچه زودتر بمیره...به تقلید از مامانم رفتم جلوی پنجره سرمو رو به اسمون بالا گرفتم به مشت به سینم کوبیدم و گفتم خدایا مامان بزرگم خبر مرگش بیاد..... 💕@Delbarongi 💕

#ادامه_ارسالی_اعضا 🌹🍃 پدربزرگم فوت کرده بود و داییم و بقیه هم دیگه چون خسته شدن خالمو ول کردن گفتن وقتی خودش میخواد این همه سال ما تلاش کردیم دیگه چیزی فایده نداره ... دخترش دیگه ۷ سالش بود که خانواده خالم تردش کردن و هیچکس حق نداشت باهاش ارتباط داشته باشه با این حال داییم بازم دورادور حواسش بهش بود .. اونا هم رفتن شمال برای زندگی ... یه زندگی سخت که دیگه پول نداشتن خونه بگیرن و تو چاادر تو پارک زندگی میکردن و دایین که فهمید براشون مخفیانه یه خونه اجاره کرد و نزاشت بفهمن که از طرف داییمه ... رفتن اونجا و دوسه سال اونجا بودن با همه سختیا و کتکایی که خاله ی عزیزم میخورد ... دخترش بزرگ شده بود و یه شب خالم انقدر کتک خورد که شنوایی یه گوششو از دست داد.... البته همه اینارو دخترش الان برامون تعریف میکنه و اون طفلک به کسی چیزی نمیگفت .... بعد متوجه شدیم که شوهرش ولشون کرده رفته و خالم و دخترش موندن تو همون خونه ... تا اینکه مادربزرگم فوت کرد و خالم اومد 😔😔😔 مادربزرگم طفلک دخترشو ندید 😔 وقتی که همه فهمیدن شوهرش رفته باهاش خوب شدن و رفت امدا شروع شد بازم خالم از مشکلاتش چیزی نمیگفت تا زمانی که دختر خالم تعریف میکنه که شب منو مامان شاممونو خوردیم بعد مامان گفت سرم گیج میره میرم میخوابم ولی یهو میفته و دخترخالم با صاحبخونش میبرنش بیمارستان و به داییم زنگ میزنه که بیا شمال .... داییم میره ولی دیگه دیر شده بود و خالم از غصه دق کرد و رفت پیش خدا ..... دخترخالم داغون شد یه دخترچهارده ساله که هیچکسو نداشت جز ماها .... خاله ی عزیزم تو ۳۷ سالگی مرد و دخترشو برامون گذاشت ... یه خاله ی دیگم که خیر ببینه گفت بیاد پیش من زندگی کنه رو جفت چشمام نگهش میدارم ... الان اونجاس و به اون خالم که نگهش میداره میگه مامان و به شوهرخالم میگه بابا ..... تورو خدا دخترای گل حرفای خانوادتونو گوش کن عشق ادمو کر و کور و لال میکنه ... زندگیتونو خراب نکنین ادم یه بار دنیا میاد مثل خالم حسرت به دل نمونین ❤️❤️❤️ 💕@Delbarongi 💕

#ادامه_ارسالی_اعضا 🍃🌹 😍 ادعیه های مختلف و عالی😍 انشاءالله که دوستان به کار ببرند واگر خداوند صلاح میدونه حاجت بگیرندبرای من هم دعا کنند 🌸برای عزیزانی که #بیوه هستن دوست دارن ازدواج کنن 👈ذکر یا فتاح را صد بار و ذکر صلوات صد بار بفرستد ۴۰ روز 🌸برای برگشتن به #وطن و #غربت 👈 ذکر یا لطیف ۱۲۰ بار تا ۴۰ روز...یا معید ۱۰۱ بار هر روز بخونید یا کریم ۱۰۰۰ بار 🌸برای علامند شدن بچه به #درس و #مدرسه 👈مداومت به ذکر یا علیم 🌸#اخراج_نشدن_از_کار 👈در سجده صد بار بگید یاستار العیوب 🌸شوهرتون به خانمی رابطه داره برای اینکه ازش دور بشه 👈آیه ۱ فرقان ۱۰۱ بار سوره کوثر ۱۰۱ بار هر روز تا جواب بگیرن 🌸برای #برگشت شخص مورد نظر 👈سوره عبس روزی ۱ بار هر روز بخونین و ایه ۱۸ و ۱۹ سوره ال عمران هر روز روزی ۳ بار 🌸برای اینکه شوهرتون بهتون توجه کنه و بهتون #احترام بزاره 👈ذکر بسم الله الرحمن الرحیم روزی ۷۸۶ بار تا ۴۰ روز ذکر العزیز ۹۴ بار بعد هر نماز 🌸برای اینکه خودتون یا شوهری کار و شغل پیدا کنه 👈ذکر یا الله یا متعال یا جبار یا خبیر باهم همگی ۳۱۰ بار هر روز و یکبار سوره فتح تا ۴۰ روز 🌸#بسته_شدن_زبان طرف مقابلتون 👈ایه ۹ یس ۱۰۱ بار ایه ۳۵ نور روزی ۵۰ بار 🌸برای اینکه شوهرتون جایی همراهتون نمیاد 👈۷ بار سوره کوثر بخونید و ذکریا مانع ۱۶۱ بار 🌸برای #عزیز شدن 👈آیه ۷ سوره ممتحنه روزی ۷ بار العزیز بعد هر نماز ۹۴ بار ...سوره مزمل ۳ بار 🌸دعایی برا خونه سازی چندساله شروع به ساختن کردیم تا یه خورده پیش میریم دوباره یه مشکلی پیش میاد پیش نمیره کارا 👈مداومت به ایه ی ۲۶ و۲۷ ال عمران را بخوانید 💕@Delbarongi 💕

#ادامه_ارسالی_اعضا 🍃🌹 همسرم گفتم کادوی مامان و بابای من کم یا زیاد هر چیزی بود دستشون درد نکنه زحمت کشیده بودن . دیگه نیاز به حساب و کتاب کردن قیطش نداشت و مامانتون با کارشون آبروی من رو جلوی خانوادم بردن . همسرم در جواب به من اول حاشا کردن که همچین اتفاقی افتاده و بعدش گفتن آره مامانم این کارو کرد . و خانوادت خواستن کادو ندن و من کادو نیاز نداشتم ، من اصلا دوس ندارم کسی برام لباس بخره . راستش این اتفاق بار اول نیست که میفته . همیشه همسرم اشتباه خانوادش رو قبول نمیکنه و زحمت های خانواده منو بی عزت میکنه . و همیشه هم بعد از اینکه باهاش صحبت میکنم و میگم ناراحت شدم به مدت یک هفته با من سر و سنگین میشه و حرف نمیزنه اون آخر هم من باید کلی نازشو بکشم که ناراحتی تموم بشه . ولی این دفعه واقعا آبروم جلوی خانوادم رفت . کاری به اینکه دست خالی اومدن ندارم ولی اینکه همون لحظه حساب کتاب قین کادوی خانوادم رو بکنند واقعا زشت بود . میخواستم ببینم آیا حرف من اشتباهه ؟ یا رفتار مادرشوهرم درست نبوده . و تصمیم دارم این پیام هارو به شوهرم نشون بدم. تشکر از شما و کانال خوبتون ، مشکلم رو فقط برای کانال خوب شما فرستادم فاطمه بانو لطفا ناشناس گذاشته بشه🌹🌹🌹 💕@Delbarongi 💕

🌹🍃🍃🍃#ادامه_ارسالی_اعضا وضعیت واتساپم و یا گروهه فامیلی میگفتم یا اگه خانواده شوهرم برام تولدی چیزی میگرفتن برای عمم و بقیه توضیح میدادم که چه کار ها کردن کارم واقعا اشتباه بود الان چیزی به کسی نمیگم استوری نمیزارم ولی خب باز هم همه اش احساس میکنم سر زبون هام یا به واسطه شغلی که شوهرم داره مجبوره یه چند روزی بره ماموریت و منم اکثر اوقات میرم خونه مادرم چون خونه مادرشوهرم یه برادر شوهر مجرد دارم وقتی میرم نه اون راحته نه من برای همین وقتی شوهرم میره ماموریت میرم خونه مادرم وقتی هم میرم خونه مامانم مادربزرگ پدریم تا میفهمه من اومدم دعوت میکنه اصرار میکنه که برم خونشون اگه نرم ناراحت میشه و همه اش میگه تو نیومدی منو ببینی یا اگه عمه هام بفهمن که اومدم منو دعوت میکنن الان اصلا دلم نمیخواد که برم خونه اونا ولی وقتی شوهرم میره ماموریت منم برم اونجا خونه مادرم مجبورم که خونه اونا برم هر چقدرم به مادرم بگم نمیام و نمیخوام باهاشون رفت و امد کنم گوش نمیده میگه پس صله رحم چی میشه بیا بریم و فلان در ضمن مادرم میدونه که رفتم پیش دعا نویس و طلسم شدن و اینا همه رو خبر داره باز هم اصرار داره به رفت و آمد با اونا حتی وقتایی که شوهرم میاد شهرستان خونه مادرم مامانم با زور شوهرم رو راضی میکنه که عمه هام یا عمو هام رفت و امد کنیم درحال که شوهرم زیاد خوشش نمیاد ولی خب مامانم همیشه شوهرمم رو یه جوری قانع میکنه که بریم ولی الان دیگه خودمم دلم نمیخواد برم خونه عمه هام یا عمو هام چون میدونم بعد یه مدت همه اش پشت سرم حرف میزنن همینا باعث میشن چشم بخورم و زندگیم جهنم بشه یا اگه یه روز با مامانم با تلفن حرف نزنم با بگم کار دارم ناراحت میشه اگه چیزی رو براش تعریف نکنم هر اتفاقی که هر روز تو زندگیمون میفته بهش نگم ناراحت میشه میگه من مادرم ادم باید به مادرش که خیر و صلاحشو میخواد همه چیزشو بگه یا قبلا با مادرشوهرمینا خیلی خوب بودم میرفتم میمودم ولی الان تا میرم و میام اعصابم بهم میریزه تا یه مدت اصلا دلم نمیخواد برم ببینمشون درحالی قبلا اینجور نبودم و زیاد میرفتم به خونشون اونا هم رفتار بدی باهام ندارن خیلی ساکت و ارومن ولی نمیدونم چرا اینجوری میشم هر وقت میرم خونشون رفتار بی منظور اونا رو میبینم فک میکنم لابد منظوری دارن یا دارن توهین بم میکنن و عصبی میشم البته جلو اونا چیزی نمیگم و همیشه احترامشونو دارم لطفا یه راهکار بدید برای اینکه اینجور مواقع بدونم چیکار کنم اینکه چه کنم زندگیم مث قبل خوب باشه شوهرم باهام خوب بشه🙏😭😔 ببخشید اگه طولانی شد و سرتون به درد اومد💐 💕@Delbarongi 💕