از آدمایی که بی تفاوت نیستن، بی نهایت خوشم میاد؛ آدمایی که تلاش میکنن قلب افراد رو به هم نزدیک کنن(: اگه به اندازه کافی سرمایه داشتم، قطعا این انسانهای فوق العاده مهربونننننن و دوستداشتنی رو به عنوان قدردانی از دغدغه های مهمشون، حداقل یه شهربازی بزرگ مهمون میکردم. چون خودم خیلی بازی های شهربازی رو دوس دارم، میگم! البته خیلی وقته به خاطر اوضاع نا به سامان شهربازی ها، دیگه اونجا ها نمیرم. هر چند که این هدیه، به اندازه ی کمترین تشکر و قدردانی هم محسوب نمیشه و در حقيقت خیلی ناچیزه... و به نظرم خدا برای این افرادِ دغدغه مند جایگاه مخصوصی تو بهشت در نظر گرفته که این شکلات های کوچولو(شهربازی) چیزی به حساب نمیاد... خطاب به انسان های باتفاوت نسبت به جهان اطراف: امیدوارم خود خود خدا شما رو در آغوش بکشه و عاشقِ معشوق حقیقی یعنی الله بشین و در همین مسیر به وسیله ی نعمتِ دغدغه به شهادت نائل بگردین🫀🌿(: #شاید_احوالات تقدیم به دوستانممم

#داستان_آموزنده مجلس میهمانی بود. پیر مرد از جایش برخاست تا به بیرون برود... اما وقتی که بلند شد، عصای خویش را بر عکس بر زمین نهاد..... و چون دسته عصا بر زمین بود تعادل کامل نداشت... دیگران فکر کردند که او چون پیر شده، دیگر حواس خویش را از دست داده و متوجه نیست که عصایش را بر عکس بر زمین نهاده. به همین خاطر صاحبخانه با حالتی که خالی از تمسخر نبود به وی گفت: پس چرا عصایت را بر عکس گرفته ای؟! پیر مرد آرام و متین پاسخ داد: زیرا انتهایش خاکی است، می خواهم فرش خانه تان خاکی نشود... مواظب قضاوتهایمان باشیم #پند چه زیبا گفت دکتر شریعتی: برای کسی که میفهمد هیچ توضیحی لازم نیست و برای کسی که نمیفهمد هر توضیحی اضافه است آنانکه میفهمند عذاب میکِشند و آنانکه نمیفهمند عذاب می دهند مهم نیست که چه مدرکی دارید مهم اینه که چه درکی دارید... #شاید_احوالات

میشه ما برنگردیم!؟💔 میشه این موتور ما را بزاری پایین،یه جور دیگه علمش کنی !؟ #شاید_احوالات

حالا وقت هست💔 #شهادت #شاید_احوالات

كنتُ في خِفّة الفراشاتِ، والآن أصبحتُ ثَقيلة حتى على نَفسی! «مثل پروانه‌ها سبک بودم، حال سنگین شده‌ام حتی بر نَفْس خودم!» #شاید_احوالات

#عشق #شاید_احوالات

عزیزانت را طوری ببین که انگار داری برای اولین بار یا آخرین بار به آن نگاه می‌کنی؛ این گونه زمانت روی زمین سرشار از شکوه خواهد بود. #شاید_احوالات

روز های پیشین به اسناد ماضی بعید نگریستم، هرچه گشتم خود را نیافتم! گویی حافظه ام طوفان زده شده! میدانی‌چه‌چیزی‌دلم‌راقرص‌کرد؟ مسافرت‌ِیادگاری‌ها‌از‌برِمن‌به‌مکانی‌بهتر مثل‌بوی‌اخت‌الرضا(علیه‌السلام) زمزمه‌های‌چمنی‌‌ُ‌‌‌‌‌‌‌‌حقیبةُبرقعینُ‌دل‌ُقلوهُ‌رگُ‌خون‌ُروحُ‌‌حُبُّ‌اندیشهُ‌کرسیُ‌‌کفشُ‌نظرینَُ‌دست‌ُشانهها،قطرات‌شورمژگان،حواس۶گانه؛ قابک‌‌سبز[علی‌ولی‌الله]، تصادفی‌بودن‌این‌اتفاق‌محال‌است! یقیناً حکمت دارد. و هنگامی که به نقل مکان اشیاء اندیشیدم، متوجه شدم زمان آن رسیده که اسناد اثبات ماضی را به دیار باقی سپرده و دفن بنُمایم... و این رخداد برای بنده خیر بود، همه اش خیر بود... #شاید_احوالات به اینکه سخن بگویم و کسی زبانم را نفهمد علاقه ی عجیبی دارم(: 🌿الله معنا🍃

. کلوخه‌ی غم را باید به آبِ دهان خیس کرد و به زبان هی چرخاند و چرخاند و بعد فرو داد. گفتن ندارد... هوشنگ‌گلشیری #شاید_احوالات

‌ «علمتني الطيران وأخذت السماء معها» «پرواز را به من آموخت و آسمان را با خود برد» #شاید_احوالات

ولم يتحملوا البعد عن بعضهم البعض فاستشهدوا معًا .. تحمل دوری از هم را نداشتند، لذا باهم شهید شدند .. دوست میدارشتم #شاید_احوالات باشد!