💔💔💔🕊️🕊️🕊️🥀🥀🥀
#آشنایی_با_شهداء
یونس زنگی آبادی در عید قربان سال 1340 هجری شمسی در خانواده ای مستضعف و متدین در روستای زنگی آباد کرمان متولد شد و از همان بچگی حاجی صدایش کردند.
وی در سن 12 سالگی پدرش را که مردی مومن و عاشق اهل بیت (ع) بود از دست داد. تا وقتی پدرش زنده بود جلوی هیات های عزاداری آینه و قرآن می گرفت.
بعد از فوتش امام جماعت مسجد گفت: کی حال داره امسال آینه و قرآن بگیره ؟ یونس که از جا بلند شد، غوغایی توی جمعیت افتاد.
بعد از فوت پدر یونس نوجوان برای کمک به هزینه زندگی در کنار درس خواندن به کارگری روی آورد.
حاج یونس با پیروزی انقلاب اسلامی به کردستان رفت و در سال1360 لباس سبز #پاسداری را رسماً به تن کرد. تدبیر، اخلاص و شجاعت او در عملیاتهایی چون فتحالمبین، بیتالمقدس، والفجر مقدماتی، رمضان، خیبر و بدر باعث شد تا سردار قاسم سلیمانی، فرمانده وقت لشکر ۴۱ ثارالله کرمان، حاج یونس ۲۳ ساله را به فرماندهی تیپ امام حسین (ع) لشکر ۴۱ ثارالله کرمان برگزیند.
همسرش در کتاب "#مثل_مالک" که به سرگذشت زندگی حاج یونس زنگی آبادی اختصاص دارد در مورد شروع زندگی مشترکش با این شهید می نویسد: "یک #برگه بزرگ آورد بیرون و بسم الله گفت، شرایطش را نوشته بود، همه اش از جبهه و ماموریت و مجروحیت و شهادت گفته بود و این که من باید با شرایط سخت حاج یونس بسازم تا باهم ازدواج کنیم.
شرط کرده بود مراسم عقد توی مسجد باشد، گفتم: من فقط دوست دارم #مهریه ام یک جلد قرآن باشد، گفت: نه یک جلد قرآن نمی شود، یک جلد قرآن با یک دوره کتاب های شهید مطهری.
همه را دعوت کرده بود، از سپاه کرمان هم آمده بودند، دعای #کمیل که تمام شد #عاقد توی جمعیت دنبالم می گشت، تازه مردم فهمیدند مراسم #عقد حاج یونس است.
سه روز قبل از محرم عروسی کردیم، وضو گرفتیم و دعای کمیل توسل و زیارت عاشورا خواندیم.
گفت: من دعا می کنم تو آمین بگو: اول شهادت دوم حج ناگهانی سوم اینکه بچه اولش پسر باشد و اسمش را بگذارد مصطفی، همه اش مستجاب شد.
یکی از دوستان سردار شهید حاج یونس زنگی آبادی در این کتاب در مورد رشادتهای این شهید در دوران دفاع مقدس می نویسد: می رفتیم برای تحویل خط ،گفت: بگذار من پشت فرمان بنشینم، توی راه یک خمپاره 60 خورد کنارمان به خط که رسیدیم گفت: یک تکه پارچه نداری دستم را ببندم ؟ ترکش خورده بود توی ساعدش و خون از دست و آستینش می چکید.
یکی دیگر از دوستانش می گوید: به غیر از آب قمقمه آب دیگری نداشتیم، دستور داد هرکس آب دارد بدهد به #اسیرهایی که از دیشب توی محاصره بودند.
یکی دیگر از همرزمانش می گوید: حدود چهل پل شناور را به هم وصل کردیم ،حاجی گفت: حس نظامی من می گوید بیست و چهار ساعت کار را تعطیل کنیم، بعد از دو روز برگشتیم چند تا خمپاره خورده بود روی پل، پل ها از هم جدا شده بودند.
در نهایت خاک شلمچه و عملیات کربلای 5 با شکوه ترین فراز زندگی سردار شهید حاج یونس زنگی آبادی بود.
#همسرش می گوید: آخرین بار که آمده بود مرخصی گفت: حاج قاسم (سلیمانی ) اسم تیپ ما را گذاشته امام حسین، گفت: چون اسم تیپ ما امام حسین است دوست دارم مثل حسین (ع) شهید شوم.
گفت: من که شهید شدم باید از روی پا بشناسیدم دوست دارم مثل امام حسین (ع) شهید شوم، روی تابوت را که کنار زدم جای سر پاهایش بود.
با شکوه ترین فراز زندگی او در روز بیست و پنجم دی ماه سال 1365 در #شلمچه رقم خورد. او با تأسی از مولایش #حسین(ع) و همچون علمدار کربلا، شهد شیرین شهادت را نوشید و مصداق آیه «عند ربهم یرزقون» شد. در مورد #شهید حاج یونس زنگی آبادی همین بس که سردار قاسم سلیمانی در باره اش گفت: وقتی حاج یونس در خط بود، انگار نه یک لشکر که چند لشکر در خط بود. او در هر خطی بود احساس می کردم امکان ندارد آن خط شکسته شود.
برای مطالعه بیشتر رجوع شود به 👇
روایت عجیب نویسنده کتاب خاطرات شهید زنگی آبادی از ظهور دوباره شهید پس از شهادتش :: دکتر جاویدنیا
https://javidnia.blog.ir/post/355
#شنبه_ها
#آشنایی_با_شهداء
#شهید_حاج_یونس_زنگی_آبادی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
لینک کانال 👇✨
@deldadegan_yar_ghayeb