یار پسندید مرا.mp3
9.32M
#تلنگری
#استاد_شجاعی
#حجهالاسلام_میرباقری
چرا بعضیا اینقدر مورد وثوق خدا و اهل بیت علیهمالسلام هستند، و سهم زیادی در تحقق ارادهی خدا دارند،
✘ اما خدا منو برای انجام کاراش، انتخاب نمیکنه؟
• ویژه ماه #شعبان
@Ostad_Shojae
💠هزینه رفع حجاب ظهور ۱
💎 سؤال: چه کنیم که عصر فرج را نزدیک نماییم و حجابهای بین جامعه و حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه را بر طرف کنیم؟
⏪جواب: ابتدا باید حجابهایی را که مانع رسیدن فرج است بشناسیم.
حجابها وَهمیاتی هستند که حقیقت ندارند ولی مانع میشوند تا قلبها به سوی نور معنویات توجه کنند.
⏪مثل این که اگر من نسبت به شما حسادت بورزم، حجابی بین من و شما ایجاد میشود، حال اگر بخواهم حجاب حسادت را از بین ببرم کافی است متوجه شوم خداوند «رحمةٌ لِلْعالَمین» است، همان طور که توانسته است امکاناتی به شما بدهد اگر مصلحت من بود به من هم میداد.
یک مرتبه احساس میکنم آن حسادت در منظر من از بین رفت و متوجه دروغین بودن آن حجاب میشوم، این نمونه است تا روشن شود حجابهایی که مانع تجلی نور حقیقت است واقعی نیستند و ریشه در وَهمیات ما دارند ولی نورهای معنوی حقیقی اند و ریشه در واقعیت دارند..
#بصیرتوانتظارفرج ۷۸
#امام_زمان♥
🛑به وقت یادآوری تمرین مستحبی چالش امروز🤗
قرائت زیارت عاشورا با توجه به معنی 📖
📿🌺روز بیستم از چهل روز 📖
التماس دعا 🤲
🎧بشنویم از علی فانی
9.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معنا ومفهوم واقعی خیردیدن🍃🌼
💞@deldadeganmahdy💞
🌺🌺اینم کلیپ مهدوی ❣️ امروز ،که تو چالش اعمال مستحبی قولشو داده بودیم 🤗☝️☝️🌺🌺
🎧حتما بشنوید و رسانه باشید قطعا روزی امروز شماست🤗
📲📱 اجرکم عندالله جزاکم الله خیرا🌹
🌿🌺﷽🌿🌺
🔴یک دقیقه تفکر🙏🏻
🦋در روزگاران قدیم دو همسایه بودند که همیشه با هم نزاع و دعوا داشتند. یک روز با هم قرار گذاشتند که هر کدام دارویی بسازد و به دیگری بدهد تا یکی بمیرد و دیگری که میماند لااقل در آسایش زندگی کند! برای همین سکه ای به هوا انداختند و شیر و خط کردند که کدام یکی اول سم را بخورد. قرعه به نام همسایه دوم افتاد. پس همسایه اول به بازار رفت و از عطاری قوی ترین سمی که داشت را خرید و به همسایه اش داد تا بخورد.
همسایه دوم سم را سرکشید و به خانه اش رفت. قبلا به خدمتکارانش گفته بود حوض را برایش از آب گرم پر کنند و یک ظرف دوغ پر نمک هم آماده بگذارند کنار حوض. او همینکه به خانه رسید، ظرف بزرگ دوغ را سر کشید و وارد حوض شد. کمی دست و پا زد و شنا کرد و هر چه خورده بود را برگرداند و پس از آنکه معده اش تخلیه و تمیز شد، به اتاق رفت و تخت خوابید.
صبح روز بعد سالم بیدار شد و به سراغ همسایه اش رفت و گفت: من جان سالم به در بردم، حالا نوبت من است که سمی بسازم و طبق قرار تو آن را بخوری. او به بازار رفت و نمد بزرگی خرید و به خانه برد. خدمتکارانش را هم صدا کرد و به آنها گفت که از حالا فقط کارتان این است که از صبح تا غروب این نمد را با چوب بکوبید!
همسایه اول هر روز میشنید که مرد همسایه که در تدارک تهیه سم است! از صبح تا شب مواد سم را میکوبد. با هر ضربه و هر صدا که میشنید نگرانی و ترسش بیشتر میشد و پیش خودش به سم مهلکی که داشتند برایش تهیه میکردند فکر میکرد. کم کم نگرانی و ترس همه ی وجودش را گرفت و آسایشی برایش نماند. شبها ترس، خواب از چشمانش ربوده بود و روزها با هر صدایی که از خانه ی همسایه میشنید دلهره اش بیشتر میشد و تشویش سراسر وجودش را میگرفت. هر چوبی که بر نمد کوبیده میشد برای او ضربه ای بود که در نظرش سم را مهلک تر میکرد.
روز سوم خبر رسید که مرده است. او قبل از اینکه سمی بخورد، از ترس مرده بود!!
این داستان حکایت این روزهای بعضی از ماست. اخبار بد ، مادامی که روحیه ی ما شاداب و سرزنده باشد قوی نیست. خیلی ها مغلوب استرس و نگرانی میشوند تا خود اتفاق!
لطفا خبرهای بد را نشر ندهیم. 🙏
#رهایی_از_افکار_منفی_و_استرس