هدایت شده از سرداران ورزمندگان عاشورایی
پاسداران آگاهانه انتخاب میکنند، شجاعانه میجنگند، غریبانه زندگی میکنند، مظلومانه شهید میشوند و بی شرمانه مورد توهین و تهمت قرار میگیرند ( شهید بهشتی) روز پاسدار و جانباز بر شما همسنگر عزیز مبارک باد
@sardarbakery
#با_آمدنت_جهان_شده_شاد_ولی
🅿️اختصاصی کانال دلدادگی💙
✍مجید بوری
@deldadegi
دلدادگی💙
احتمالا دوشنبه شب ریزش اعضا داریم
یک سری مهمان داشتیم و داریم
که البته میهمان اربابمون بودند
اگر عمری باشه چند روز دیگه مهمانی مهدوی داریم با هدایا
برای حقیر دعا کنید حال دلم خوب نیست
دعا کنیم حال دل هیچ بچه شیعه ای خراب و بد نباشه
شبتون بخیر عزیزان
یکی از اعضای انصار الله نوشت:
دقایقی پیش مجموعه ای از موشک های بالستیک و هواپیماهای بدون سرنشین به ریاض رسید ...
منتظر خبرهای خوش باشید ان شالله✌️
@deldadegi
#دلدادگی 💙
حشد الشعبی هم گویا در سامرا
نیروهای آمریکا رو زمین گیر کرده😃
شب عیدی برای رزمنده های اسلام دعا کنید...
#اللهماحفظجیوشالمسلمینفیکلمکان♥️
@deldadegi
#دلدادگی 💙
دلداده انقلاب
حشد الشعبی هم گویا در سامرا نیروهای آمریکا رو زمین گیر کرده😃 شب عیدی برای رزمنده های اسلام دعا کنید.
فَرَجاً قَريباً...
ان شاءالله ♥️
هدایت شده از دلداده انقلاب
❤️یا اباعبداللـــــه (ع) ❤️
«اول صبح»⛅️
☄✨پس از گفتن یڪ
بسم الله...
از دل و جان💚
تو بگو☄✨
💕 «حسین اباعبدالله»💕
#السلام_علیڪ_یااباعبدالله
به رسم هر روز صبح با سلام
بر ارباب بی کفن روز مون رو شروع کنیم
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَیْكَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَعَلى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
صبحتون حسینی☀️
https://eitaa.com/deldadegi
دلدادگی 💙
🌄 روز شهید بهت تبریک گفتیم
دیروز که روز پاسدار بود بهت تبریک گفتیم
امروز که روز جانبازه بهت تبریک میگیم
حاجی جان
توی دنیا چه مدالی باقی مونده بود که به دستش نیاوردی؟
ای فخر شهدا
ای فخر جانباز ها
ای فخر پاسدار ها
@deldadegi
دلدادگی💙
دلداده انقلاب
سلام و عرض ادب عزیزان میلاد آقا و اربابمون #سیدالشهدا'ع' را در پیش رو داریم بر آن شدیم #اولین_مسابق
بسم رب الحسین
بحق الحسین
نفس عمیقی میکشم و کفش هام رو از پاهام درمیارم خم میشم و بند هاشو بهم گره میکنم کمی از جمع عقب افتادم ، سریع دور گردنم میاندازمشون و قدم هام رو تند تر میکنم ،ولی همچنان با سر پایین قدم بر میدارم و به کفش ها چشم میدوزم و به این فکر کردم من واقعا اینجا چه میکنم اصلا این ماجرا را چه کسی شروع کرد از آن رویای عجیب و غریب که یادم هم نمیاید یا .. هوم.. ولی این حال دلم را به طرز فجیعی میخواهم ، هوا خیلی داغ بود افتاب رو صورتم تیغ میکشید وصورتم خیس عرق شده بود، این حالت و تاول کف پاهایم کلافه ام کرده بود که احساس کردم زیر سایه ای شبنم های آب و گلاب روی دستانم نشستند و عطر چای عراقی قدم هایم را آهسته کرد طرح لبخندی روی لب هایم شکل گرفتند که صدای کودکی سراسر سبزپوش که با لهجه ی شیرین عربی به من دستمال تعارف میکرد نگاهم را جلب خودش کرد و چشم های درشت و براق اشنایش که مرا هدف گرفته بودند، بی اراده دربرابرش زانو زدم ؛تا که ناگهان زمین لرزید و غوغایی شد برخاستم و اطراف را زیر نظر گرفتم ،دلم از این خروش و این خیل عظیم جمعیت و پرچم های سرخ و سبز لرزید ، ناگاه خودم را میان انها دیدم سریع سر برگرداندم تا از ان کودک عجیب و خندان محافظت کنم که با جای خالی او مواجه شدم!. میان آنهمه رنگ سیاه سبزی لباسش را دیدم بسوی او شروع به دویدن کردم، ولی گمش کردم حیران و وامانده همراه با سیل جمعیت به سر و سینه زنان بسوی مکانی روانه بودم سرم سنگین شده و بغضی که مدت هاست نگهش داشته ام حالا گلویم را بیرحمانه فشار میداد برای رسیدن باید عجله کنم وگرنه همه چیز ممکن است خراب شود نفهمیدم چه شد که در مسیر چندین باز سکندری خوردم و تا مرز رکوع رفتم ..
دلم بیتابانه به حال آن مردی گریز زد که فاتح خیبر بود، حیدر میخواندنش ولی فقط از انعکاس صوت وداع امانتی اش بود که در مسیر عبا و عمامه به خاک می افتاد و حیران.. به آن لحظه ای که زنی داغ دیده و غریب از این عالم در بیابان میدوید و بوی خون برادر بود و خاک چادر ناموس علی و هیاهوی خیمه و ..
اینجا خاک بالا گرفته و آنجا دودی که خانه ی دخت پیغمبر را پر کرده و ارنجی که به سینه کوبیده میشود و نفسی که حالا بالا نمیاید.
...همه جا سکوت است ؛لب های لرزان، ورد گویان تکان میخورد ولی آوایی نمیاید نگاه ها ملتهب همه به یک نقطه متمرکز شده به دنبال ردشان سرم را که بر میگردانم چشمم به گنبد طلایی گره میخورد و این گره گویی همان گره کور بندهای کفش است که باز نمیشود ، از غم محبوب گریه ها کردم ولی..شیرینی این غم به همه عالم ندهم .. چشمان پر آبم را بستم همزمان دستی کودکانه و از جنس خیال هردو دستم را گرفت،
ناگهان نفسم بالا آمد و چشمانم را باز کردم ضربان آرام قلبم و دست هایی که به قنوت بالا امده بود ، باد صدای تسبیح و دعای زوار را در گوشم زمزمه میکرد و حالا باران است که روی صورتم مینشیند و .. صدایی اهسته و مطمئن در سرم میخواند:
او به شما هرآن لحظه که فکرش را نمیکنید نزدیک است..
حیران و خیس عرق از خواب میپرم .. صورت و بالشم از اشک و عرق خیس شده یقه لباس برمن تنگ گرفته و من شتابان برمیخیزم و پنجره را باز میکنم
...و صدای اذان که در شهر شهادت میدهد و نسیم معتدلی که ارامم میکند.. به دلم افتاده نصف درامد امسالم از تنها کارم رو خرج زوارش کنم به نیت ..... الهی به رقیه .. اللهم عجل لولیک الفرج..
✍عبدالله
@deldadegi
دلدادگی💙
❤️یا اباالفضل العباس (ع)❤️
میسپارم دل به دستت ای «امانتدارْ دست»
باز، آئینه ! بکِش بر این همه زَنگار، دست
آه اگر میخواهی از نابودیِ من بشنوی
پا بکش از خانهی دل؛ از سرم بردار، دست
آرزو دارم ببوسم خاکِ پایت را؛ بگو ...
وقت جان دادن نگه دارند یک مقدار، دست
تازه میفهمم گرفتی بارها دست مرا
لحظهای که در قیامت میکند اقرار، دست
قیمتِ دیدار تو هر چیز، باشد روی چشم
مثلِ وقتی که جدا کردند از زوّار، دست
کوه هم با تکیه بر دستان تو میایستد
میگذارد روی کوهِ شانهات انگار، دست
دست را انفاق کردی؛ برکتش تکثیر شد
پس خدا هم ریخت، بر دامان تو بسیار، دست
چونکه میخواهد پرنده موقع پرواز، بال
لحظهی نابِ پریدن میشود سربار، دست
غالباً دستِ خدا میگیرد از سردار، سر
قبل از آنی که بگیرد سر؛ گرفت این بار، دست
دستهایت شد جدا؛ وقتِ ملاقات خدا
مرد، زیرا میدهد در لحظهی دیدار، دست
#یا_کاشف_الکرب_عن_وجه_الحسین_ع
#السلام_علیک_یا_قمرالعشیرة_ع
#یا_باب_الحوائج
✍رضا قاسمی
@deldadegi
دلدادگی💙
ای جانباز
زخم تنت ستاره دنباله داری است که یادآور نادیده های آسمان کربلاست...
ولادت حضرت ابوالفضل العباس و روز جانباز مبارک باد
#من_یک_سپاهی_هستم
#من_هم_یک_پاسدارم
#روز_جانباز
@deldadegi
دلدادگی💙
باب الحوائج بودنت،
دارد دلیلِ محکمی...
بی دستی وُ با این همه،
دائم گره وا می کنی
#طاهره_اباذری_هریس
#سلامبرقمرمنیربنیهاشم
@deldadegi
دلدادگی💙
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#مدح
گر بشود موقع عطای ابالفضل
#اهل کرم می شود #گدای ابالفضل
جذب خودش کرده و ربوده دلم را
چهره جذاب و دلربای ابالفضل
حاجت خود را گرفته است یقینا
نذرکند هرکسی برای ابالفضل
#زندگی او همه #فدای حسین است
#زندگی ما همه #فدای ابالفضل
جمله به جمله فقط حسین حسین است
متن تمامی خطبه های ابالفضل
روی زمین هرچه رد پای حسین است
پشت سرش هست رد پای ابالفضل
مطمئنم که شریک داغ حسین است
گریه کند هر که در عزای ابالفضل
روح مناجات ماست حضرت عباس
قبله حاجات ماست حضرت عباس
مانده ام آخر چه بوده ارزش جانش؟
خواست فدایش شود امام زمانش
هیچ زمانی نشد "یکش" بشود "دو"
شرک خفی هم نیامده به زبانش
#رزق ابالفضل نیز رزق حسین است
نیست جدا از حسین سفره نانش
چهار برادر فدائیان حسین اند
پشت حسین است با تمام توانش
حرف بدی هر که زد به بچه زهرا(س)
بچه امالبنین(س) نداد امانش
تا که ابالفضل در کنار حسین است
زینب کبری(س) نمیشود نگرانش
سایه عباس هست بر سر زینب
هست مدافع برای معجر زینب
در همه عمر بی قرار حسین است
زندگیاش تحت اختیار حسین است
ماه بنیهاشم است اگر چه ابالفضل
جذب حسین است و در مدار حسین است
بهر دفاع از حسین سینه سپر کرد
سینه عباس #پاسدار حسین است
جان حسین از کسی گزند نبیند
تا که ابالفضل در کنار حسین است
تیغ حسین است هر دو دست ابالفضل
دست ابالفضل #ذوالفقار حسین است
لحظه جان دادنش کنار شریعه
دل نگران، چشم انتظار حسین است
آه! ابالفضل بین علقمه افتاد
بر روی دامان پاک فاطمه(س) افتاد
✏️آرش براری
@deldadegi
دلدادگی💙
هدایت شده از من العشق وحالاته
گر تَرَک بردارد امشب کعبه جا دارد، بلی
باز حیدر آمده، این بار بر امالبنین
#قمر_بنی_هاشم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پیشنهاد_ویژه
ادب بهجت عارفان به محضر قمر بنی هاشم علیه السلام ...
دلدادگی💙
تو یک سردارِ با اخلاص بودی
شجاع و در بصیرت ، خاص بودی
برای پاسداری از حرم ، تو
ابلفضلی ترین عباس بودی
🅿️اختصاصی کانال دلدادگی💙
✍🏻مجید بوری
(کلّنا عباسکِ یا زینب)
تقدیم به حاج قاسم ، علمدار ولایت
@deldadegi
دلدادگی💙
دلداده انقلاب
🌄 روز شهید بهت تبریک گفتیم دیروز که روز پاسدار بود بهت تبریک گفتیم امروز که روز جانبازه بهت تبریک م
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلداده انقلاب
ای جانباز زخم تنت ستاره دنباله داری است که یادآور نادیده های آسمان کربلاست... ولادت حضرت ابوالفضل ا
ما چه می دانیم جانبازی چیست
برای دیدن یکی از دوست های جانبازم، رفته بودم آسایشگاه امام خمینی (ره) که در شمالی ترین نقطه تهران است.
فکر می کردم از مجهزترین آسایشگاه های کشور باشد. که نبود. بیشتر به خانه ای بزرگ شبیه بود.
دوستم نبودش، فرصتی شد به اتاق ها سری بزنم.
اکثر جانبازها آنجا قطع نخاع بودند، برخی قطع نخاع گردنی، یعنی از گردن به پایین حرکت نداشتند، بسیاری از کمر، بعضی نابینا بودند، بعضی جانباز از دو دست.
و من چه می دانستم جانبازی چیست، و چه دنیایی دارند آن ها...
جانبازی که 35 سال بود از تخت بلند نشده بود پرسید؛ "کاندیدا شده ای! آمده ای عکس بگیری؟"
گفتم نه!
ولی چقدر خجالت کشیدم. حتی با دوربین موبایلم هم تا آخر نتوانستم عکسی بگیرم.
می گفت اینجا گاه مسئولی هم می آید، البته خیلی دیر به دیر، و معمولا نزدیک انتخابات!
همه اینها را با لبخند و شوخی می گفت. هم صحبتی گیر آورده بود، من هم از خدا خواسته!
نگاه مهربان و آرام اش به من تسلی می داد.
خیلی زود رفیق شدیم. وقتی فهمید من هم در همان عملیاتی بوده ام که او ترکش خورده.
پرسیدم خانه هم می روی؟
گفت هفته ای دو هفته ای یک روز، نمی خواست باعث مزاحمت خانواده اش باشد!
توضیح می داد خانواده های همه جانبازهای قطع نخاع دیگر بیمار شده اند، هیچکدام نیست دیسک کمر نگرفته باشند.
پرسیدم اینجا چطور است؟
شکر خدا را می کرد، بخصوص از پرسنلی که با حقوق ناچیز کارهای سختی دارند. یک جور خودش را بدهکار پرسنل می دانست.
یاد دوست شهیدم اسماعیل فرجوانی افتادم. دستش که عملیات والفجر هشت قطع شده بود نگران هزینه های بیمارستانی بود، نکند زیاد شوند!
گفتم: بی حرکت دست و پا خیلی سخت است، نه؟
با خنده می گفت نه!
حکایت تکاندهنده ای برایم تعریف کرد، او که نمی توانست پشه ها را نیمه شب از خودش دور کند، می گفت با پشه های آنجا دیگر دوست شده است!
پشه های آنوفل را می گفت.
"نیمه شب ها که می نشینند روی صورتم، و شروع می کنند خون مکیدن، بهشان می گویم کافیست است دیگر!"
می گفت نگاهم را که می بینند خودشان رعایت می کنند و زود بلند می شوند.
شانس آوردم اشک هایم را ندید که سرازیر شده بودند.
نوجوان و 16 ساله بوده که ترکش به پشت گردنش خورده و الان نزدیک 50 سالش شده بود.
سال ها بود که فقط سقف بی رنگ و روی آسایشگاه را می دید.
آخر من چه می دانستم جانبازی چیست!
صدای رعد و برق و باران از بیرون آمد، کمک کردم بیرون بیاید، تا بارش باران نرمی که شروع شده بود را ببیند.
چقدر پله داشت مسیر!
پرسیدم آسایشگاه جانبازهای قطع نخاع که نباید پله داشته باشد. خندید و گفت اینجا ساختمانش مصادره ای است و اصلا برای جانبازها درست نشده.
خیلی خجالت کشیدم.
دیوارهای رنگ و رو رفته آسایشگاه، تخت های کهنه، بوی نم و فضای دم کرده داخل اتاق ها... هر دقیقه اش مثل چند ساعت برایم می گذشت.
به حیاط که رسیدیم ساختمان های بسیار شیک روبرو را نشانم داد. ساختمان هایی اروپایی...
می گفت اینها دیگر مصادره ای نیستند، همه بعد از جنگ ساخته شده، و امکاناتش خیلی بیشتر از آسایشگاه های جانبازهاست.
نمی دانستم چه جوابش را بدهم.
تنها سکوت کردم.
می گفت فکر می کنی چند سال دیگر ما جانبازها زنده باشیم؟
یکه خوردم. چه سئوالی بود!
گفتم چه حرفی می زنی عزیزم، شما سرورِ مایید، شما افتخار مایید، شما برکت ایرانید، همه دوستتان دارند، همه قدر شما را می دانند، فقط اوضاع کشور این سال ها خاص است، مشکلات کم شوند حتما به شما بهتر می رسند.
خودم هم می دانستم دروغ می گویم.
کِی اوضاع استثنایی و ویژه نبوده؟ کِی گرفتاری نبوده. کِی برهه خاص نبوده اوضاع کشور...
چند دقیقه می گذشت که ساکت شده بود، و آن شوخ طبعی قبلی را نداشت.
از همان وقتی که حرف مرگ را زد.
انگار یاد دوستانش افتاده باشد.
نگاهش قفل شده بود به قطره های ریز باران و به فکر فرو رفته بود.
کاش حرف تندی می زد!
کاش شکایتی می کرد!
کاش فریادی می کشید و سبک می شد!
و مرا هم سبک می کرد!
یک ساعت بعد بیرون آسایشگاه بی هدف پرسه می زدم.
دیگر از خودم بدم می آمد
از تظاهر بدم می آمد
از فراموش کاری ها بدم می آمد
از جنگ بدم می آمد
از جانباز جانباز گفتن های عده ای و تبریک های بی معنای پشتِ سر همشان!
از کسانی که می گویند ترسی از جنگ نداریم
همان ها که موقع جنگ در هزار سوراخ پنهان بودند
و این روزها هم نه جانبازها را می بینند
نه پدران و مادران پیر شهدا را...
بدم می آمد از کسانی که نمی دانند ستون های خانه های پر زرق و برقشان چطور بالا رفته!
از آنها که جانبازها را هم پله ترقی خودشان می خواهند!
کاش بعضی به اندازه پشه های آنوفلِ آسایشگاه معرفت داشتند!
وقتی که می خوردند، می گفتند کافیست!
و بس می کردند...
و می رفتند...
ما چه می دانیم جانبازی چیست
@deldadegi
دلدادگی💙
هوالعزیز
💠 «خوابی که برادر و برابر مرگ است»
♦️خانم صبا کمالی به بهانه انتشار یک لطیفه و شوخی، یکی از مقدسات دینی را مورد اهانت و تمسخر قرار داد، غلط کرد،محکوم به مجازات است،بماند که اگر همین اهانت را یک نویسنده یا سلبریتی آمریکایی انجام داده بود الان از مسئولین تا حزب الله همه چندبرابر اعتراض میکردند،تجمع ها برگزار میشد،رسانه های خبری مصاحبه ها میگرفتند و فریاد مرگ بر آمریکا طنین انداز بود اما خانم صبا کمالی آمریکایی نبود،نامش سلمان رشدی نبود،ایرانی و اهل وطن بود،سرمایه سینما و صدا و سیماست و این یعنی همان مداراهای بیجای همیشگی قوه قضاییه.
♦️با این حال برای ماجرای خانم صبا کمالی رگهای غیرت حزب الله جنبید،برخی از حزب الهی ها هرکدام به نحوی به شدت موضع گرفتند و اعتراض کردند،باید هم می کردند،باید هم دهان های توهین کننده به مقدسات را شکست.به خاطر توهین یک نفر بازیگر به امام صادق_علیه السلام_ همه فریاد وا اسلاما سر دادند و خون های ارادتمند به اهل بیت_علیهم السلام_ و اسلام به جوش آمد.
♦️اما در کنار این ماجرا سیل ویرانگر فیلم های سینمایی و سریال های تلویزیونی امثال دودکش، پارادایس،رسوایی و مشابه آنها سال هاست نهاد مقدس روحانیت را به راحتی مورد تمسخر،توهین،تحقیر و تقدس زدایی قرار داده،اصل آن را که به پیامبر عظیم الشان اسلام_صلی الله علیه و آله_و ائمه هدی_علیهم السلام_برمیگردد هدفِ تخریب قرار میدهند،یا در سریال هایی نظیر پایتخت آشکارا و به راحتی بسیاری از مقدسات،احکام شرعی و مکارم اخلاقی اسلام عزیز مانند حیا و عفت،غیرت،احترام به پدر و مادر ودر مواردی اعتقادات اسلامی را مورد حمله قرار داده به جای آن ها هرزگی و چشم چرانی،بی حیایی،بی غیرتی نسبت به ناموس ومحارم،ارتباط آزاد با جنس مخالف،بی احترامی و توهین به پدر و مادر و عقاید باطل و گمراه کننده را به عنوان جهان بینی و رفتارهای پسندیده نمایش می دهند.
♦️توهین خانم صبا کمالی کجا و این توطئهٔ گسترده،آشکارا و عادی سازی برنامه ریزی شدهٔ فحشا توسط برخی مسئولین و رسانه ملّی کجا؟...
♦️در مورد اول همه روی اسلام و مقدسات غیرتی میشوند و فریاد وا مصیبتا سرمیدهند،اما در مورد دوم که به مراتب فجیع تر،شنیع تر و مخرّب تر از توهین یک بازیگر است از مسئولین و بزرگان حوزه علمیه تا بسیج،هیأت ها،فعالان فرهنگی و رسانه ای متدین،مدعیان انقلابی گری و حزب الهی همه و همه ساکت و بی تفاوت اند جز عده ای قلیل و انگشت شمار که بازماندگان تفکر و مکتب ناب حضرت خمینی_قدس سره_هستند.
♦️این اصلا نشانه خوبی نیست. این گونه برخورد با حوادث یعنی سطحی نگری و ساده لوحی حزب الله.یعنی عدم تحلیل صحیح وقایع و در زمین دشمن بازی کردن و گل به خودی زدن،با خیال و توهّم دفاع از اسلام.
♦️با چنین اوضاعی طبیعی است اگر مسئولین مملکت به خصوص وزارت ارشاد و صدا و سیما هر روز گستاخ تر می شوند و آزادانه تر از دیروز اسلام ستیزی میکنند و حزب الله هر روز ضعیف تر و ساکت تر و بی غیرت تر از دیروز ذبح اسلام را نظاره گر است.
♦️بیم آن است در میان همین ساده لوحی ها،سطحی نگری ها و غفلت و سکوت حزب الله، روزگاری برسد که به قول معروف: نه از تاک،نشان ماند و نه از تاک نشان.
♦️اگر بیدار نشویم،این خواب، برادر و برابر مرگ اسلام در مملکت خواهد بود.
والسلام علی من اتبع الهدی و دین الحق
🅿️اختصاصی کانال دلدادگی💙
✍نوید نیّری
@deldadegi
دلدادگی💙