﷽ ☀️ نهی از منکر با #نماز_جماعت ☀️
🍏 ملا عباس تربتی «رضوان الله علیه» از علمای قدیم و صاحب نفس با عده ای عازم مشهد بود که برف و کوران، آن ها را به قهوه خانه ای در بین راه کشاند.
🍏 قبل از ایشان، چهار جوان به همراه چند خانم وارد قهوه خانه شده و مشغول آواز و رقص بودند. ملا عباس همین که وارد شد به سمت سکویی که خالی بود رفت و طوری رفتار کرد که گویی آن ها را ندیده است.
🍏 چون وقت نماز رسیده بود بعد از لحظاتی به نماز ایستاد و چهار نفر همراه ایشان نیز به نماز ایستادند. صاحب قهوه خانه هم آمد و به آن ها ملحق شد.
🍏 در بین نماز نیز بعضی از افرادی که مشغول تماشای عیاشی آن چند نفر بودند خود را به نماز جماعت رساندند.
بعد از نماز هیچ اثری از رقاصه ها نبود.
📚 فضیلت های فراموش شده، ص ۱۱۷ ؛ با اندکی تصرف به نقل از زیر باران، آیتی و محمودی، نکته ۲۴۰
#معارف_نماز #داستان_نماز #آثار_نماز
دلدادگی💙
#داستان_نماز
💓 حجت الاسلام والمسلمین راشد یزدی فرمودند: موقعی که در ایرانشهر در محضر #آیت_الله_خامنه_ای در تبعید بودم، روزی عده ای از علما از قم برای ملاقات ایشان آمده بودند،
💓 وقت #نماز همه برای اقامه نماز جماعت به امامت معظم له آماده شدند. همین طور که #نماز_جماعت بر پا بود، ناگهان بزغاله ای وارد اتاق شد و شروع کرد به این طرف و آن طرف پریدن و در آخر، سجاده یکی از نمازگزاران را برداشت و با خود برد.
💓 چند نفر از نمازگزاران به کلی آرامش شان به هم خورد و خندیدند که یکی از آنها من بودم و از خنده ما دیگران نیز به غیر از حضرت آیت الله خامنه ای خندیدند .
💓 ولی آقا نمازشان را بدون هیچگونه حرکت اضافی به پایان رساندند . بعد از نماز از آقا پرسیدم که شما چطور توانستید نمازتان را ادامه دهید؟
💓 آقا فرمودند: در مورد چی؟ عرض کردم: به خاطر بزغاله ای که وارد اتاق شده بود . آقا فرمودند: ذره ای از این جریان را متوجه نشدم!!
📚 هشت گام تا حضور قلب ؛ اصغر آیتی و حسن محمودی ؛ صفحه ۱۴۴.
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
#داستان_نماز
❤️ اثر لقمه حرام در دوری از #نماز ❤️
🔸 خداوند متعال در سوره مومنون آیه ۵۱ به پیامبران علیهم السلام دستور میدهد: از غذای پاکیزه بخورید و عمل صالح انجام دهید. «يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا».
🔹 از مرحوم محدّث قمی نقل شده که فرمود: من سفری به همدان رفتم و بر شخص معتمدی وارد شدم. یک شب او به من گفت: فلان جا شام مهمانم، دلم می خواهد خدمت شما باشم. با هم آنجا برویم. من امتناع کردم. گفت: آقا اگر شما همراه من بیایید آبروی من بیشتر می شود، برای من خوب است.
🔸 با هم رفتیم. شام آوردند و خوردیم، بعد از شام به منزل برگشتیم. من صبح برخلاف هر شب که با کمال راحتی برای #نماز_شب بر می خاستم، زمانی از خواب بیدار شدم که نزدیک طلوع آفتاب بود و نزدیک بود، نماز صبحم قضا شود.
🔹 خیلی ناراحت شدم. عجب! آدم یک عمر زحمت بکشد که نماز شبش ترک نشود، ولی حالا چطور شده که نماز صبحم نزدیک است قضا شود؟
با عجله برخاستم، با ناراحتی وضو گرفتم و نماز صبح را خواندم تا قضا نشود
🔸 بعد به فکر افتادم چرا این طور شد؟... گفتم: شاید به خاطر شام دیشب بوده است.
صاحبخانه آمد، به او گفتم: صاحب آن منزل که دیشب رفتیم چه کاره بود!؟ قدری تأمّل کرد و گفت: ایشان بانک بعدازظهر است. من نفهمیدم یعنی چه؟
🔹 بعد ادامه داد: بانک ها قبل از ظهر، ربا میدهند، این آقا بعدازظهر ربا می دهد.
من خیلی ناراحت شدم، گفتم: عجب! مرا به خانه یک رباخوار بردی و سر سفره او نشاندی. چرا این کار را کردی؟ به من خدمت کردی!؟ این مهمان نوازی بود؟
🔸 ایشان فرمود: اثر این غذا این طور شد که تا چهل شب نمیتوانستم خوب برای نماز شب برخیزم. تا چهل شب موفّق نشدم آن گونه که باید، نماز شب را انجام بدهم.
🔹 به [همین جهت] ما میگویند، اگر میخواهید صالحُ العَمل باشید، غذایتان را پاک کنید.
📚 هشت گام تا حضور قلب ؛ اصغر آیتی و حسن محمودی ؛ صفحه ۶۹.
@deldadegi
دلدادگی💙
12.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستان_نماز
◾️ داستانی زیبا از عصر تاسوعا ◾️
#استاد_بهشتی
#امام_حسین
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
@deldadegi
دلدادگی💙
#داستان_نماز
☀️ نماز تاریخی ☀️
🔸 من و داوود به یکی از پادگان های بعقوبه منتقل و هر کدام در یک سلول انفرادی زندانی شدیم. از صبح دست هایمان را از پشت بسته بودند. دیگر کمرمان خشک شده بود.
🔹 درد در تمام بدنم می پیچید. سعی می کردم کمرم را راست کنم تا کمتر درد بکشم؛ ولی بی فایده بود. دست و چشم بسته مانده بودم بدون این که بدانم کجا هستم.
🔸 اول که وارد سلول شدم به لولای در تکیه دادم و دور تا دور اتاق را با دست کشیدن به دیوار، ورانداز کردم؛ اتاقی بود به اندازه ی دو در سه متر. نیش های پی در پی پشه ها اعصابم را خرد کرده بود.
🔹 در فصل پاییز و هوای شرجی عراق و هوای دم کرده ی سلول، حسابی عرق کرده بودم. با زحمت کفشِ کتانی را از پا درآوردم. خواستم #نماز بخوانم؛ اما وضو که هیچ، تیمم هم نمی توانستم بکنم.
🔸 سمت #قبله را هم که در آن سلول تاریک نمی توانستم پیدا کنم. خود را کنار دیوار کشاندم و به موازات آن ایستادم و نماز مغرب و عشا را خواندم.
🔹 آن نماز برایم نمازی تاریخی بود؛ نمازی با دستانی که از پشت بسته بودند و چشمانی بسته، بدون تیمم و وضو و با آن همه دردسر، بی آن که سمت قبله را بدانم.
📚 قصه ی نماز آزادگان، ص 34، خاطرهی حسن حسن شاهی.
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
@deldadegi
دلدادگی💙
#داستان_نماز
🌸 اخراج به خاطر نماز 🌸
🧡 موسی بخشایشی می گوید: قبل از انقلاب بود؛ در دبیرستان اجازه نمی دادند نماز بخوانیم، جایی هم برای این کار نبود.
🧡 با چند نفر مخفیانه گوشه ی کلاس روزنامه پهن می کردیم و نمازمان را همانجا می خواندیم؛ یک مُهر همیشه همراهمان بود.
🧡 زنگ های تفریح گوشهی کلاس، وعده گاهمان شده بود.
یکروز که مشغول نماز ظهر بودم، یک دفعه پشت گردنم شروع کرد به تیر کشیدن، کمی پرت شدم به جلو، اما توجهی نکردم و نمازم را ادامه دادم تا تمام شد.
🧡 مدیرمان بلند فریاد زد: چرا داری نماز میخوانی؟! چرا توی مدرسه اغتشاش به پا می کنی؟!
چیزی نگفتم، فقط نگاهش می کردم؛ به همین خاطر یک هفته از مدرسه بیرونم کردند.
📚 زیر این حرف ها خط بکشید؛ ص ۵۵.
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
@deldadegi
دلدادگی💙
12.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستان_نماز
💠 گفتگوی شنیدنی پیامبر و بت پرستان 💠
#استاد_حسن_محمودی
#پادکست
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
@deldadegi
دلدادگی💙
#داستان_نماز
☀️ دیگر نمی توانم درس بگویم ☀️
💠 یکی از شاگردان #آیت_الله_کوهستانی میگوید : روزی آقا در حسینیه مشغول تدریس بود همین که صدای #اذان ظهر را شنید کتاب را بست و فرمود: «بابا جان من دیگر نمی توانم درس بگویم باید بروم نماز!»
💠 [یعنی با شنیدن اذان تمام توجه من به سوی سخن گفتن با خدا رفته است و دیگر نمی توانم به درس ادامه دهم]
📚 روح مهربان ؛ خاطرات و حالات عرفانی شیخ محمد کوهستانی ؛ صفحه ۳۱.
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
@deldadegi
دلدادگی💙
39.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستان_نماز
🌹 راه تشکر 🌹
#استاد_حسن_محمودی
#پادکست
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
@deldadegi
دلدادگی💙
15.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستان_نماز
💠 قهرمان دنیا و آخرت 💠
#استاد_محمودی
#پادکست
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
@deldadegi
دلدادگی💙
12.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستان_نماز
💥 بالاترین عذاب 💥
#استاد_بیاتی
#پادکست
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
@deldadegi
دلدادگی💙
#داستان_نماز
🌼 تعیین وقت نماز 🌼
#آیت_الله_حسن زاده_آملی
🌹 حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله بلندى دیوار #مسجد را براى تعیین اوقات نماز به اندازه قامت انسان معتدل القامه مقرّر داشت .
🦋 به فرمان حضرت رسول الله دیوار طرف غرب مسجد مدینه درست بر خط نصف النهار بنا نهاده شده است ، و هر دیوارى ، بر خط نصف النهار بنا شود هنگام ظهر سایه ندارد، و چون زوال شود سایه از طرف شرقى دیوار در پایه آن ظاهر مى گردد،
🌹 جناب رسول الله پدید آمدن سایه جانب شرقى دیوار را علامت وقت نماز ظهر قرار داد، و چون مردم سایه دیوار را در پایه آن از طرف شرقى مى دیدند #نماز ظهر به جاى مى آوردند.
🦋 و بدیهى است كه بعد از زوال سایه دیوار به تدریج بیشتر مى شود، پیغمبر اكرم دستور فرمود كه هرگاه سایه به اندازه ارتفاع قامت دیوار شود نماز عصر كنند، مسلمانان از پایه دیوار تا هفت پا اندازه مى كردند،
🌹 چون سایه به آن اندازه مى رسید مى دانستند هنگام نماز عصر فرا رسید و نماز عصر مى خواندند. و آن حضرت آخر وقت عصر را وقتى معین فرمود كه سایه دو برابر شاخص شود.
📒 هزار و یك كلمه ، ج 3، ص 116 – 115.
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
@deldadegi
دلدادگی💙