eitaa logo
دلداده‌ انقلاب
3.6هزار دنبال‌کننده
24.8هزار عکس
22.2هزار ویدیو
198 فایل
✅به کانال #دلداده_انقلاب [دلدادگی سابق] خوش آمدید شعار کانال:عشق و دلدادگی را در نوکری اهلبیت و اربابمون سیدالشهدا (علیهم السلام) بیاموزیم که عشق، همان ایثار جان است در راه معشوق 👈دلداده‌ اربابمون حسینیم ودیانت ماعین سیاست ماست 🧲پل ارتباطۍ @adminn19
مشاهده در ایتا
دانلود
tahavol71681.mp3
338.2K
🎤 تحول درونی... صدای آسمانی شهید چمران❤️ @deldadegi دلدادگی💙
🔴 از سرنوشت همسراول و فرزندان چمران چه خبر؟ 🔻لحظات انتخاب بین ایدئولوژی و عشق! 🔹یکی از سخت‌ترین و دردناک‌ترین مقاطع زندگی ، ماجرای جدایی او از همسر اول و فرزندانش است. تامسون پذیرفته بود برای ازدواج با مصطفی، نام خود را به "پروانه" تغییر دهد که پروانه‌وار بدور شمع وجود مصطفی بسوزد. 🔹حاصل این ازدواج یک دختر و سه پسر بود.(روشن، رحیم، علی و جمال) جمال، پسر کوچک ۴ ساله در استخر خانه پدری پروانه غرق شد. مصطفی تا مدتها برای او سوزناک شعر می‌سرود و گریه میکرد. پروانه بخاطر جنگ داخلی لبنان و شرایط جنگی و بلد نبودن زبان عربی و عقب افتادن بچه‌ها از مدرسه، مجبور شد چمران را ترک کند. 🔹مصطفی اما ایدئولوژی و مبارزه با صهیونیست‌ها را به عاطفه و عشق زن و بچه ترجیح داد و در جنوب لبنان ماند. او تا فرودگاه اشک میریخت و زارزار گریه میکرد تا پروانه و بچه‌ها را به فرودگاه برساند. 🔹برخی می‌گویند پروانه(تامسن)دختر یتیمی بود که توسط یک زوج پولدار بزرگ شد. بعد از فوت پدر و مادر پروانه، او با بچه‌هایش به سختی می‌افتند. سختی زندگی باعث شد تا بچه‌های چمران هر کدام در گوشه ای از آمریکا مشغول به کار شوند و از تحصیلات عالی عقب بیافتند. 🔹بعد از شهادت چمران، هیچ خبری از زن و بچه‌هایش نشد بجز اطلاعات پراکنده. به نظرم وزارت خارجه کشورمان در حق همسر اول و فرزندان چمران جفا کرد. پیگیری وضعیت و تامین معیشت آنها حداقل کاری بود که میتوانست انجام دهد. برخی میگویند پروانه از دنیا رفته اما بچه ها ازدواج کردند و خود فرزنددار شدند. 🔹نمی دانم؛ شما را نمی دانم؛ من اما هر وقت بیاد این گوشه از داستان زندگی می‌افتم که چگونه مجبور شد بین "ایدئولوژی و مبارزه" با "عشق و خانواده" یکی را انتخاب کند و چه دردهای کشید ناخودآگاه به گریه می‌افتم، قلبم می سوزد و چشمانم دریا می‌شود. 🔹اگرچه چمران میان این سوز و دردها رشد و در آسمان عرفان پرواز کرد و به معشوق خود رسید اما ماها باید بدانیم چه خون‌هایی برای این انقلاب ریخته شده و چه عشق‌هایی از هم گسسته و چه خانواده‌هایی برای ادامه حیات مبارزه، متلاشی شده و چندصدهزار بچه در این راه یتیم شدند؟ ما چه کردیم و کجا ایستاده‌ایم؟ پ.ن۱: کاش مستندسازان ما روی زندگی چمران خاصه وضعیت خانواده آمریکایی وی تحقیق و بررسی می‌کردند. پ.ن۲: راستی شما اگر بودید ایدئولوژی و مبارزه را انتخاب می کردید یا عشق و خانواده را؟ ✅ : @deldadegi 💙دلدادگی
این شهید همیشه😢 در محاصره ست...😳 @deldadegi
از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم! اولین کوچه به نام ؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی... جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم... 🔹🔹 دومیـن کوچه و ... لبخنـد ملیحـی برچهره و.. نگاه خاصی داشت... خـادم اهـل بیـت بود! مبارزه با ،نگهبانی ... کم آوردم... گذشتم.. 🔹🔹 به سومین کوچه رسیدم! ... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... 🔹🔹 به چهارمین کوچه! ... آقا حمید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی!؟ برای دفاع از !!؟ همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم... 🔹🔹 به پنجمین کوچه و ... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم،از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... 🔹🔹 ششمـین کوچه ؛ پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از از کوچه گذشتم... 🔹🔹 هفتمین کوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان میکرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم... 🔹🔹 هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را میکردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ارباب... 🔹🔹 پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... . اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود. . دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم! تمام شد... .. از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا،نمی توان گذشت... شهدا_گــاهـی_نگـاهـی @deldadegi 💙دلدادگی