گاهی تنهایی، خستگی و درماندگی به درجه ای میرسد که آدمی در آن لحظه چیزی نمیخواهد جز توقف همه چیز، چیزی نمیخواهد جز وجود نداشتن، چیزی نمیخواهد جز حس نکردن، چقدر آرزو میکند همه چیز یک خواب باشد و نهایت بتواند عبور کند، از تمام سطوح، از تمام چارچوب ها، عبور کند بدون اینکه دیده شود 💆🏻♀'🪴'
.
- برای مدت طولانی قوی موندم و سعی کردم هیچی رو به روی خودم نیارم الان حس میکنم از پنج تا قاره گذشتم ، اقیانوسها رو شنا کردم ، خشکیها رو دویدم ، تموم این مسیر جنگیدم ، روزها و شبهای سنگینی رو از سر گذروندم و حالا ، بخاطر خار کوچیکی به انگشتم رفته از پا دراومدم و دارم گریه میکنم :)!
- یه گوشه از دفترش واسه خودش نوشته بود که یه لحظه هایی تو زندگی هست ، که آدم اگه اونارو تنهایی بگذرونه و دووم بیاره ، بعد از اون دیگه هیچوقت حضور هیچ شخصی دلگرمش نمیکنه !('