eitaa logo
ویرانه❤️‍🔥عشقِ بیگانه🍊💚
20هزار دنبال‌کننده
246 عکس
115 ویدیو
0 فایل
راز دل دیوانه به هشیار نگویید اسرار لب یار به اغیار نگویید. بویی اگر از گوشه‌ی میخانه شنیدید ای اهل نظر بر سر بازار نگویید.! • کپی از رمان ها حرام می‌باشد❌️ https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074 تبلیغات👆
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 شماره مو دادم و ازش جدا شدم... تا به خونه برسم همه ی فکرم پیش حرفاش بود، باید باهاش همکاری میکردم؟ دو سه میلیارد پول کمی نبود سال ۸۷ ۸۸، باهاش میتونستم با ایده هایی که داشتم بیزینس خودمو راه بندازم و چشم همه رو دربیارم، اما اگه گیر میفتادم چی؟ به خونه که رسیدم با دیدن ماشین مامانم چشمام چهارتا شد، فوری رفتم تو پارکینگ، تو آسانسور اضطراب داشتم، دلم برای مامانم تنگ شده بود، در خونه رو که باز کردم بلند گفتم -بوی آشنا میاد، سلام اومدم تو هال و با دیدن مامانمو سوسن کنار نسترن به طرفشون دوییدم، مامانمو محکم بغل کردم و گفتم: خوش اومدی مامان، دلم خیلی تنگت بود -فدات بشم مامان، جات خیلی تو خونه خالیه، دلم داشت میترکید صورتشو عقب گرفتم و زل زدم بهش، مامانم یه فرشته بود.. وقتی رفتم تو آشپزخونه پیش نسترن بوسیدمش و گفتم -خوب از مادرشوهرت پذیرایی کردی دمت گرم -وظیفه ست عزیزدلم، خسته نباشی -خسته نیستم وقتی عشقمو میبینم، نسترن یه چیزی -جانم؟ -جونت سلامت، مامان نفهمه بلیط هایی که فرستاده بود فروختیم، ناراحت میشه @deledivane 😌😘😍❤️‍🔥
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 -نه حواسم هست، اصلا حرفی درباره اش نزده -آی قربونت، همین زودیا خودم میبرمت ترکیه، شاید عید -گنج پیدا کردی؟ -اونو که خیلی وقته پیدا کردم، ولی آره میخوام بیزینس راه بندازم سوسن اومد و گفت: شما از هم دل نمیکنید نه؟ بیایید بابا دوتایی خندیدیم و رفتیم تو هال، مامانم منو که دید گفت -سروش جان امروز هم اومدم تو با عروس خوشگلمو ببینم هم بهتون بگم نامزدی ساسان نزدیکه -پس بالاخره وا داد؟ -وا داد یعنی چی پسر؟ کی بهتر از میترا؟ بچه ام هم خوشگله هم تحصیلکرده هم خانواده دار -میترا یکی دیگه رو میخواد مامان، مجبورش نکنید -اولا من چکاره ام مجبورش کنم، دوما میترا که بچه نیست خودش میتونه تصمیم بگیره، جواب بله داده دیگه، فعلا که میرن آزمایش ژنتیک و این چیزا -باشه، خوشبخت بشن، چی بگم -هیچی نگو مامان، فقط روز نامزدیش بیاین، میخوام با بابا آشتی تون بدم، من هنوز حسرت عروسی تورو دارم مامان -بغض نکن قربونت برم، چشم حتما میایم، قول میدم مامان و سوسن که رفتن انقدر خسته بودم که فقط رفتم دراز کشیدم، نسترن دوتا چایی ریخت @deledivane 😌😘😍❤️‍🔥
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 اومد کنار تخت نشست روی زمین، دستمو گرفت و بوسید، زود دستمو کشیدمو گفتم: چیکار میکنی دیوونه؟ -به خاطر من رفتی کارگری میکنی، از خانواده ات و آرزوهات گذشتی، تنها کاریه که میتونم بکنم دستمو کنار گوشمو گذاشتم و یه وری نشستم رو بهش، گفتم -تو فقط نسترن من بمون، برام بسه.... وقتی کیمیا رو دیدم و نقشه شو شنیدم تنم لرزید، رفته بودیم یه رستوران، بلند شدم و عصبی گفتم: نمیشه، اصلا خطرناکه، پلیس خیلی زود میفهمه و تنها کسی که ضرر میکنه منم -خب بفهمه، چند میلیارد پول برای خانواده ی تو پول خورده، اینو میگم که خیالت راحت بشه وگرنه مو لای درز نقشه ی من نمیره، مطمئن باش -اینو تو میگی، من باید فکر کنم ازش که جدا شدم تردید زیادی داشتم، هم اون پول رو میخواستم هم میترسیدم باعث سرافکندگی خانواده ام بشم، انقدر فکر و خیالش روم تاثیر گذاشته بود که ناخواسته با نسترن بداخلاقی کردم، وقتی موقع شام دستش خورد به لیوان آب و میز خیس شد داد کشیدم -چته بابا، حواستو جمع کن دیگه به دردنخور هیچ وقت چشماش اون شب یادم نمیره، فقط نگاهم میکرد، بلندتر داد کشیدم: گند زدی حالا نگاهم میکنی؟ بیا منو بخور فقط بلند شد رفت تو اتاق و درو بست، چه غذای خوشمزه ای هم درست کرده بود، @deledivane 😌😘😍❤️‍🔥
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 سرمو بین دستام گرفتم و گفتم: لعنت بهت کیمیا بابک، لعنت به نقشه ات بلند شدم رفتم سمت اتاق، میخواستم همه چیزو بهش بگم اما نتونستم، فقط نگرانش میکردم، روی تخت نشسته بود و گریه میکرد، دستمو روی پاش گذاشتم و گفتم: ببخشید فین فین کردنش نشون میداد خیلی دلخوره، دوبار زدم روی پاش و گفتم: الو، نسترن، ببخشید -ولم کن سروش، هروقت از کار زیاد خسته میشی میپری به من -من غلط بکنم، نگام کن -نگات نمیکنم، تو داری ازم خسته میشی، خودم خوب میفهمم خنده ام گرفت، من تو چه فکری بودم نسترن تو چه فکری، این بار صورتشو برگردوندم و گفتم -نسترن، ببخشید، قول میدم همین روزا همه چیز درست میشه داشتم بهش قول میدادم، این یعنی میخواستم با کیمیا همکاری کنم؟ میخواستم دزدی کنم؟ من؟ بغلش که کردم بغضش ترکید، مگه ازم چی میخواست جز توجه و محبت؟ موهاشو نوازش کردم و گفتم: غذات خیلی خوشمزه بود دخترخانوم، از کجا یاد گرفتی؟ -اگه بگم از مامانم که ناراحت میشی، چرا میپرسی؟ -نه ناراحت نمیشم، اتفاقا من ممنون مامانت هستم، همین که تورو به دنیا آورده که بیای پیشم خودش خیلی کار بزرگیه @deledivane 😌😘😍❤️‍🔥
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 -دیروز زنگ زده بود، میگفت میخواد جدا بشه، دیگه تحمل الواتی عموم و نداره -باید زودتر این کارو میکرد نه حالا که روحشو فروخته نسترن دیگه ادامه نداد، هروقت نمیخواست بحث ادامه پیدا کنه سکوت میکرد... دو سه روز بعد کیمیا پیام داد برم خونه اش، میگفت باید درباره ی جزییات بیشتر حرف بزنیم... اولش میخواستم نرم اما بعد به خودم گفتم من که از خودم مطمئنم، از چی باید بترسم... خلاصه بعد از تموم شدن کارم به نسترن پیام دادم یه خورده دیرتر میام خونه نگران نباش، و به طرف آدرس خونه ی کیمیا روندم، تو راه مدام برای خودم نقشه میکشیدم، میخواستم با نسترن برم آلمان، اونجا بیزینس کنم، به بابابزرگ ثابت کنم منم میتونم، نه مثل دایی و بابامو شوهرخاله همش زیر بلیطش باشم... به خونه ی کیمیا که رسیدم ماشین و پارک کردم، به گوشیم نگاه کردم، نسترن نوشته بود مواظب خودت باش فقط همین، لحنش یه طوری بود، بیخیال پیاده شدم و به طرف در خونه ی کیمیا رفتم، با خودم گفتم چطور باباش خسیسه و این خانوم تنهایی همچین خونه ی بزرگی داره، این خونه قیمتش چند برابر پولی هست که قراره از شرکت بدزدیم... به هرحال زنگ زدم و کیمیا درو باز کرد، از حیاط بزرگ و پر از درخت گذشتم تا به ساختمون رسیدم، @deledivane 😌😘😍❤️‍🔥
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 کیمیا خودش درو باز کرد و با لبخند گفت: خوش اومدی سروش خان با دیدن لباساش و سرووضعش یه خورده جا خوردم، ولی زود به خودم مسلط شدم و گفتم -سلام خانوم، ببخشید دیر شد -نه بابا، بیا تو، بیا رفت داخل و منم دنبالش، صدای موزیک و بوی عود پیچیده تو خونه نشون میداد فضا بیشتر رمانتیکه تا بحث کاری.. روی مبل نشستم و گفتم: اینجا تنها زندگی میکنی؟ دوتا قهوه ریخت تو فنجون و اومد نشست روبروم، بعد پاهای برهنه شو انداخت روی هم و گفت: آره ولی سندش به اسم باباست تازه اجاره ماهیانه شو هم از حقوقم برمیداره -مگه چقدر بهت حقوق میده که اجاره ی اینجا رو هم... -بیخیال سروش، حرف کار باشه برای بعد با تعجب پرسیدم: برای بعد؟ مگه ما نیومدیم درمورد کار حرف بزنیم؟پاهاشو صاف کرد و خودش و یه خورده جلو کشید، فنجون قهوه شو برداشت و گفت -چرا، حرف میزنیم، اولش یه کم از خودمون بگیم، باشه؟ -من حرفی ندارم بزنم، از خودم چی بگم؟ -از خودت، زنت، رابطه تون دیگه داشتم میفهمیدم جریان چیه، پسر چشم و گوش بسته ای نبودم که نفهمم یه زن چرا اینطوری میکنه، به پشتی مبل تکیه دادم و با پوزخند گفتم @deledivane 😌😘😍❤️‍🔥
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 -من عاشق زنم هستم، انقدر زیاد که به خاطرش پشت پا زدم به ثروت بیکران بابابزرگم، لازم باشه به خاطرش بازم پشت پا میزنم به... صدای زنگ خونه حرفمو قطع کرد، به کیمیا نگاه کردم و پرسیدم: منتظر کسی بودی؟ -نه والا، بذار ببینم کیه بلند شد و به طرف آیفون رفت، به صفحه اش نگاه کرد و گفت -یه زنه... کیمیا گوشی آیفون رو برداشت و گفت: بله؟ نمیدونم چی شنید که گفت -همچین کسی اینجا نیست خانوم صدای جیغ زن اومد، خیلی برام آشنا بود، کیمیا دکمه ی دربازکن رو فشار داد و گفت -خیل خب خانوم، بیا تو آبروریزی نکن گوشی رو که گذاشت برگشت بهم نگاه کرد و گفت: زنت اومده!! فوری بلند شدم و گفتم: نسترن؟ به طرف در حیاط رفتم، بازش که کردم نسترن داشت عصبانی میومد طرف ساختمون، به طرفش رفتم و گفتم: توضیح میدم، نسترن گوش کن -چیو گوش کنم؟ اینجا چیکار میکنی سروش؟ -وایسا بهت میگم، همه چیزو، الان بریم تو راه... -بریم؟ من باید بفهمم این زن کیه، اینجا کجاست به طرف ساختمون که میرفت دنبالش دوییدم و گفتم -قضیه اونطوری نیست که تو فکر میکنی نسترن، وایسا بگم دیگه @deledivane 😌😘😍❤️‍🔥
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 نسترن به ساختمون رسید و رفت داخل، کیمیا با دیدنش بلند شد وایساد، نسترن یه نگاه به کیمیا انداخت و به طرف فنجون های قهوه ی روی میز رفت، پشت سرش گفتم: بیا بریم بهت میگم، ما داشتیم درمورد کار حرف میزدیم تو اشتباه میکنی برگشت طرفمو گفت: پاهای لخت این خانوم، فنجون قهوه و موزیک و فضا که نمیتونه برای کار باشه کیمیا گفت: من همیشه راحت لباس میپوشم، به مهمونام هم قهوه میدم، این یعنی.. پریدم وسط حرفشو گفتم -بسه خانوم، شما کارتو کردی، بذار من خودم مشکلمو حل کنم رفتم طرف نسترن، همه ی وجودم براش میتپید، فقط قلبم نبود، چرا انقدر به وجودش وابسته شده بودم... بازوش و گرفتم و گفتم: بریم همه چیزو برات تعریف میکنم دستشو کشید و گفت: الان تعریف میکنی؟ اگه من پیامک این خانوم و تو گوشیت نمیخوندم و از ظهر جلوی در این خونه بست نمینشستم هم برام تعریف میکردی؟ همش میگفتم اون آدرس فرستاده ولی سروش نمیاد، نه امکان نداره سروش بیاد، اسمشو هم سیو کردی کیمیا، خیلی راحت -آره چون به خودم مطمئن بودم، من صنمی با این خانوم ندارم نسترن بی توجه به من ادامه داد @deledivane 😌😘😍❤️‍🔥
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 -وقتی پیام دادی دیر میای گفتم حتما جای دیگه کار داره، اینجا نمیاد، باورم نمیشد سروش، تو اومدی، جلوی چشمم پیاده شدی، زنگ زدی و اومدی داخل، نمیدونستم چیکار کنم، بیام تو یا نه، اصلا پاهام نمیکشید -نسترن جانم، باور کن.. با غیظ گفت: چیو باور کنم؟ ..رزه بودن تورو؟ اینو فهیمه هم بهم گفته بود، اعصابم بهم ریخت، دستم رفت بالا و تو صورت نسترن نشست، باورم نمیشد اما من زدمش، اونم جلوی چشم یه زن دیگه..نسترن فقط چند ثانیه نگاهم کرد و به طرف حیاط رفت... کیمیا فوری گفت: بذار بره بابا، به چه دردت میخوره این؟ -زر نزن عوضی، من به خاطر نسترن همه ی زندگیمو دادم رفت دیگه نموندم تا بیشتر چرت و پرت بگه، دوییدم دنبال نسترن اما از در حیاط رفته بود بیرون، هرچی چشم چرخوندم ندیدمش، شماره شو گرفتم رد تماس زد و بعد هم تلفنش خاموش شد، سوار ماشینم شدم و تو خیابون دنبالش میگشتم، مدام زیرلب میگفتم غلط کردم نسترن، کجا رفتی، نسترن جواب بده تلفنش خاموش بود و هیچ اثری هم از خودش نبود، چرا من زدمش؟ چرا حماقت کردم؟ برگشتم خونه، امید داشتم تو خونه باشه، آخه نسترن که جز من کسی رو نداشت، وقتی رسیدم خونه و دیدم برنگشته مثل دیوونه ها شدم، @deledivane 😌😘😍❤️‍🔥
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 همه جای خونه ی هشتاد متری مون میرفتم و اسمشو صدا میزدم اما نبود، اصلا حال خودمو نمیفهمیدم، نسترن جز اینجا و خونه ی مامانش کجا رو داشت بره؟ وای نه، نکنه برگشته باشه اونجا، اگه رفته باشه پیش مادرش من خونه خراب میشدم.. فوری سوار ماشین شدم و خودمو رسوندم در خونه شون، دستمو گذاشتم روی زنگ و ممتد فشارش دادم، یکی از تو خونه داد کشید هششش بابا چه خبره.. در خونه باز شد و عموی نسترن منو دید، فوری گفتم: نسترن اینجاست؟ اومده اینجا؟ -یواش بابا، نسترن کجا بود، تو که دزدیدیش و بردیش، عقدش کردی، دیگه.. هلش دادم عقب و گفتم: زر مفت نزن بابا، نسترن کجاست، -من چه میدونم، بیا برو مهمون دارم من -مهمونات کین مگه؟ چهارتا عوضی تر از خودت، ببین زن منو قایم کنین با من طرفین مامان نسترن اومد بیرون، با دیدنش میخواستم بالا بیارم، عصبی گفت: چه بلایی سر دخترم آوردی؟ قرار بود خوشبختش کنی، چیکارش کردی؟ سرمو چرخوندم و پوزخند زدم، عموش زد به کتفمو گفت: پوزخند نزن، جواب بده -جواب بدم؟ باشه جواب میدم، هر کاری کردم بدتر از بلایی نبود که شما میخواستین سرش بیارین، @deledivane 😌😘😍❤️‍🔥
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 شما که رسما فروخته بودیش به به اشغال مثل خودت، ایشونم که میخواست تن فروشش کنه مثل خودش، کلاتو بنداز بالاتر یارو، تا بفهمی زنت شبا کجا میره و چیکار میکنه، من میرم اما با پلیس برمیگردم، وای به حالتون اگه نسترن اینجا باشه و شما چیزی بهم نگین داشتم به طرف در حیاط میرفتم که مامانش گفت: اومدی زندگیمو به گه کشیدی رفتی باشه، ولی نسترن اینجا نیست برگشتم و گفتم: پس کجاست؟ -نسترن یه عمه داره، خیلی فرق میکنه با این نکبت، مثل بابای خدابیامرزشه عموش بلند گفت: ببند دهنتو، من امشب اینجا چالت میکنم... بی توجه به دعواشون از خونه زدم بیرون، یه بار با نسترن رفته بودیم خونه ی عمه اش، اما خونه نبود، بعد هم دیگه فرصت نشد بریم، چرا به فکر خودم نرسید؟ آدرسش و سخت پیدا کردم، از یادم رفته بود دقیق کجاست، اما هر طوری بود پیداش کردم، زنگ خونه رو که زدم چند دقیقه طول کشید تا کسی آیفون و برداره، خوشحال گفتم: سلام -سلام پسرجون، بفرمایید -من، من سروشم، شوهر نسترن یه خورده مکث کرد و گفت -خوش اومدی پسرم، نسترن اینجا بود، میدونم شوهر کرده @deledivane 😌😘😍❤️‍🔥
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 بادم خوابید، نگران پرسیدم: اینجا بود؟ یعنی الان نیست؟ -نه رفت، نیم ساعتی میشه، شما خبر نداشتی مگه پسرم؟ مشتمو آروم کوبوندم به کنار آیفون، چشمامو بستمو گفتم -نه، راستش یه کم حرفمون شده، نسترن باهام قهر کرده، شما نمیدونید ممکنه کجا رفته باشه؟ -نه والا، به من حرفی نزد، گفت میتونم دو سه روز اینجا بمونم راستش من مسافرم، صبح علی الطلوع بلیط دارم برم پابوس امام رضا، وقتی فهمید... نذاشتم ادامه بده، گفتم: مرسی سوار ماشینم شدم، هوا تاریک و سرد شده بود، واقعا داشتم دیوونه میشدم، لعنت بهت کیمیا.. دوباره شماره شو گرفتم، هنوز خاموش بود، آخ نسترن، بیا حرفامو گوش کن دختر، زود قضاوت نکن، نسترن کجایی؟ دو ساعت گذشت، نه موبایلشو جواب میداد نه تلفن خونه رو، واقعا مونده بودم چیکار کنم، کم کم داشتم نگرانش میشدم.. تا اینکه بعد از دو ساعت یه پیام برام اومد، نسترن نوشته بود -من که گفتم برو دنبال زندگیت، زود ازم سیر شدی سروش نور امیدی تو دلم روشن شد، فوری براش نوشتم -نسترن جان، زود قضاوت نکن، بذار ببینمت برات توضیح میدم جواب داد: چیو توضیح میدی؟ خودم دیدم دیگه سرمو به پشتی صندلی چسبوندم و براش نوشتم: @deledivane 😌😘😍❤️‍🔥