یکم مدح امیرالمومنین بشنویم.. 🫀

اباالفضل‌ع علمدار است .. #Majjnon315

آن دو نفر، با تمام سیاست هایشان، نتوانستند. معاویه با تمام اموالش، نتوانست. عمروعاص و نیرنگ هایش نتوانست. متوکل، با ۲۰ سال شخم زدنِ مزار مطهرش، نتوانست. حجاج ابن یوسف با کشتار شیعه، اعم از زن و بچه نتوانست. با ۶۰ سال لعن نام مبارکش بر روی منبرها، باز هم نتوانستند. جدیدتر ها، قویتر ها، مجهز ها نیز نخواهند توانست که، خدشه‌ای به نام با هیبتِ علی‌علیه‌السلام و اولادش وارد کنند. تا قیامت علی ولی الله است، و خون او در رگ‌‌ های شیعه اش میجوشد... #حق‌علی

دلبر بنگر احوال مرا..110🍇 پیاپی هی می.. #حضرت_اسدالله

گناهان چشمش بخشیده میشود.. #یاعلی

علی نمُرده و هرگز علی نمیمیرد.. کسی که رفته به تشییع خویش جاوید است #حی_لایموت

علی‌ع نمرده و هرگز علی‌ع نمیمیرد .. #Majjnon315

حرف را میشود ازحنجره بلعید ونگفت ‌! واى اگر چشم ‌ بخواند؛ غمِ ناپیدا را..

درباره‌ی کلمه‌ی " حَنّان " که از اسماءالهی است از مولا سوال شد. فرمودند: حنان یعنی؛ • خدا اقبال میکند! _خداوند رو میکند به بنده ای که به او پشت کرده است...! #خدای‌علی مجمع‌البحرین،طریحی

هیچ چیزی توی این دنیا ارزش این رو نداره که شما بخوای به خاطره اش چاپلوسی کسی رو بکنی.. هر وقتی به غیر از امیرالمومنین و اولاد آقا به کسی امید بستی و چاپلوسیش رو کردی بدون کارت درست نمیشه.. از ما گفتن بود

ابن عباس میگوید: روزی بعضی از شیعیان ساکن شام نامه ای از وضعیت زندگی خود به امیرالمومنین‌علیه‌السلام نوشته بودند. دیدم که وقتی حضرت نامه ها را مطالعه کرد؛ در گوشه ای از رختخواب ناراحت نشسته است. صبح آن شب به حضرت عرض کردم: یا امیرالمومنین شب را چگونه گذراندید؟! فرمود: ابن عباس؛ سلطان جوارحِ بدن تو، قلب است! وقتی غم و اندوهی به تو برسد خواب از چشمان تو میرود. من از اول شب تا الان که میبینی از فکر و ناراحتی دوستانم در شام بیدارم... #بابای‌شیعه | بحارالانوار،ج۲۹،ص۵۵۰

آقا امیرالمومنین میفرمودند که: فرصت ها همچون ابر در گذرند.. اما ما باور نمیکردیم و فکر میکردیم حالا حالا ها زمان داریم و حالا حالا ها وقت ما هست.. پ. ن: اصلا با دیدن اینجا تمام خاطراتم زنده شد از بچگی تا چند سال پیش.. وقتی وارد زمین میشدیم انگار که وارد ی جهان دیگه ایی میشدیم و تمام فکرمون فوتبالمون بود و فکر میکردیم دنیا همین فوتبال هست.. آخ آخ چقدر خودمون رو خونی میکردیم و خشن بازی میکردیم سر اینکه توپ لو نره.. واقعا کاشکی ماشین زمان داشتیم و بر میگشتیم به عقب #خاطرات