شانزده سالم بود که از "مرضیه" خوشم اومد؛
چند خونه اونورتر از ما زندگی می کردن؛
اونوقتا مثل حالا نبود بشه بری جلو
و اقرار کنی ... که عاشق شدی؛
عشق رو باید ذره ذره میریختی تو خودت؛
شب ها باهاش گریه میکردی
صبح ها باهاش بیدار میشدی
و گاهی می بردیش سرکلاس؛
"مرضیه" دو سال بعدش شوهر کرد
20 سالم که شد از همکلاسیم خوشم اومد
خیلی شبیه "مرضیه" بود
رفتم جلو و بهش گفتم دوسش دارم؛
ولی قبل از من یکی تو زندگیش بود
تو 25 سالگی از همکارم خوشم اومد؛
تن صداش عجیب شبیه "مرضیه" بود
تو 30 سالگی از دختر مستاجرمون؛ که شبیه "مرضیه" می خندید
تو 40 سالگی از کارمند بانک اونطرف خیابان
که موهاشو مثل "مرضیه" ...
از یه طرف میریخت تو صورتش
می ترسم "مرضیه"
خیلی می ترسم
هشتاد یا صد سال ام بشه
همش تو رو ببینم
که هر بار یجوری داری دست به سرم میکنی.
من همه رو شبیه تو میبینم...
| #حميد_جدیدی |
@deli_ism ♥
ستایش خدایی را که با من صبوری میکند گویی هیچ گناهی ندارم...
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی یَحْلُمُ عَنِّی حَتَّى کَأَنِّی لا ذَنْبَ لِی.
| #ابوحمزه_ثمالی |
@deli_ism ♥
با تو بودن آرزویی
تا ابد شاید محال،
خوش بحالِ هر کسی
دلتنگ و بی تابش تویی!
برگهایِ دفترم
یک دهکده انگور شد
هر غزل که میسرایم،
خوشهیِ نابش تویی...!
| #شهراد_میدری |
@deli_ism ♥
کاش بارانی ام بودی
در بهار پر باران
تا تو را هر روز
تنپوش خود میکردم و
زیر باران در آغوشت میگرفتم و
با تو خیابان را قدم میزدم...
یا پشت پنجرهی کافهای خلوت
خیره به باران، تو را نوازش میکردم...
کاش بارانیام بودی :)
| #علی_سید_صالحی |
@deli_ism ♥
دلتنگ که شدی،
گلدان کوچک پشت پنجره را ببوس!
من یک روز که خیلی دلتنگت بودم
دلم را همان جا
خاک کردم
| #معصومه_صابر |
@deli_ism ♥
شاید خيلی وقتا پيش خودت فكر كردی
كه چرا انقدر دلتنگت ميشم!
يا شايد روزايي كه بیشتر از سه بار بهت زنگ میزدم ميگفتی مگه چقدر حرف داریم كه انقدر زنگ میزنه!
شاید خيلی از اون روزایی كه همدیگرو میدیدیم و موقع خداحافظی دستمو با تردید از دستت میكشیدم بيرون و میرفتم تو دلت ميگفتی چی باعث شده انقدر دوستم داشته باشه و حتی بعد از یروز تموم باهم بودن بازم دلش به جداشدن ازم نباشه!
ولی جواب همه ی اين فكرات اين بود كه من هميشه ترس داشتم از اینكه شايد هر حالِ خوبی كنار تو اخرین باری باشه كه تجربه ميشه!
اون روزایی كه سه بار در روز بهت زنگ میزدم فكرم پيشِ روزایی بود كه هيچ سهمی از تو نداشته باشم و نتونم بهت زنگ بزنم ...حتی یبار!
يا روزایی كه يه روز كامل كنار هم بودیم موقع خداحافظی به اين فكر میكردم كه شايد آخرين باری باشه كه اختیار دستاتو دارم و اين قرار بشه همون قراری كه تموم عمر بايد باخودم بگم كاش میدونستم اون دیدار اخرين بار بود و يه دل سير دستاشو میگرفتم!
ميدونی!
تو مقصر نيستی!
اين منم كه همیشه ترس از دست دادنِ آدمای مهم زندگیم رو داشتم و دارم!
و تا بوده همه ی ترس های زندگیم واقعی شدند و حسرتش برام مونده!
درست مثل حالِ اين روزهام
كه ديدنِ چشمات و گرفتنِ دستات مدت هاست شده یه خیال!
یه آرزو!
كه محال ترین اتفاق اين روزهامه!
| #نیلوفر_رضایی |
@deli_ism ♥
خودش گفته
یَدُ اللَهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ
یعنی بنده من
نگران فردایت نباش
از اَفعال آدمهای اطرافت
دلگیر نباش
کاری از آنها برنمی آید
و تا من نخواهم
برگی از درخت نمی افتد!
@deli_ism ♥
روباه گفت:
کاش سر همان ساعت دیروز آمده بودی.
اگر مثلا سر ساعت چهار بعد از ظهر بیایی من از ساعت سه تو دلم قند آب می شود و هر چه ساعت جلوتر برود بیش تر احساس شادی و خوش بختی می کنم.
ساعت چهار که شد دلم بنا می کند شور زدن و نگران شدن.
آن وقت است که قدر خوشبختی را می فهمم!
امّا اگر تو وقت و بی وقت بیایی من از کجا بدانم چه ساعتی باید دلم را برای دیدارت آماده کنم؟!
هر چیزی برای خودش رسم و رسومی دارد.
| #آنتوان_دوسنت_اگزوپری |
@deli_ism ♥
فقط اونجا که #علیرضا_الیاسی میگه:
مرزی فراتر از وطنم درد میکند...
@deli_ism ♥