این عکسایی ک یهویی گرفته میشَن
رو دیدی؟!
دیدی چقدر قشنگِ و جذاب و بانمک
میشن وغافل گیرت میکنن همون
عکسای یهویی؟!
دقیقا "تو" رو مثل همون یهویی،
اتفاقایِ خوبی ک آدمو به ذوق میندازه
دوست دارم...(:
مثله:
یهویی بوسیدنِت...
یهویی بغل کردنت...
یهویی غافل گیر کردنت...
حتی یهویی خندیدنت، ک وقتی
میخندی، قند تو دلِ من آب میکنی...(:
بزا ساده بگم...
کلن هر چیزهِ یهویی کِ وابسته
به "تو" باشه رو دوست دارم...(:
تو همون اتفاقِ خوبِ یهوییِ زندگیِ
منی...
@deli_ism ♥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم؛
شمایل تو بدیدم، نه عقل ماند و نه هوشم
| #سعدی |
@deli_ism ♥
تقول: متی تلتقی؟
أقول: بعد عامٍ و حرب.
تقول: متی تنتهی الحرب؟
أقول: حین نلتقی...
گفت: چه زمانی همدیگر را خواهیم دید؟
گفتم: بعد از یک سال، بعد از جنگ.
گفت: جنگ کی تمام خواهد شد؟
گفتم: همان وقتی که تو را ببینم...
| #محمود_درویش |
@deli_ism ♥
هدایت شده از Jn shirinm|جانشیرینم
چهبخشندهخدایعاشقیدارم
کهمیخواندمرا،باآنکهمیداند
گنهکارم... :)🌿
@Jan_shirinm
احوال دلم یک سَره باران شده بی تو
دیوانه در این شهر فراوان شده بی تو
یک لحظه تو را دیدم و عمری دل زارم
چون موی تو در باد پریشان شده بی تو
بی بال و پری در هوس وصلِ تو دائم
پابند غمی گوشه ی زندان شده بی تو
با مهرِ کسی جان به هم ریخته دیگر
هرگز نشد آباد که ویران شده بی تو
بیخانه زیاد است ولی قلب من عمری
آواره تر از کوچه خیابان شده بی تو
جان دادن اگر سختترین کار جهان است
آسان شده آسان شده آسان شده بی تو
گفتند که پرسیده ای از حال من انگار
احوال دلم یک سَره باران شده بی تو
| #طاهره_اباذری_هریس |
@deli_ism ♥
دوست داشتن یک نفر، مثل نقل مکان کردن به یه خونه ست. اولش عاشق همه ی چیزهایی میشی که برات تازگی دارن. هر روز صبح از اینکه می بینی این همه چیز بهت تعلق داره حیرانی. بعد به مرور زمان دیوارها فرسوده می شن. چوب ها از بعضی قسمت ها پوسیده می شن و می فهمی که عشقت به اون خونه به خاطر کمالش نیست؛ بلکه به خاطر عیب و نقص هاشه. تمام سوراخ سنبه هاش رو یاد می گیری. یاد می گیری چطور کاری کنی که وقتی هوا سرده، کلید توی قفل گیر نکنه، یا در کمد رو چطور باز کنی که جیرجیر نکنه. اینا رازهای کوچیکی هستن که خونه رو مال آدم می کنن.“
| #فردریک_بکمن |
@deli_ism ♥
عشق از آن روز که در بستر تکرار افتاد
ساعتی بود که یک مرتبه از کار افتاد!
عشق هم مثل همین صندلی کهنه ، نخست
از مُد افتاد ، سپس گوشه انبار افتاد!
عشق این عکس لجن مال که می بینی نیست
آب صافیست که برعکس خودش تار افتاد!
آنچه ما تجربه کردیم خود نور نبود
سایه ای بود که از دور به دیوار افتاد
عشق از اصل نیفتاده ولی از اسبش
با نخستین یورش شرعیِ دستار افتاد!
| #غلامرضا_طریقی |
@deli_ism ♥