من از تو هیچ به جز بودنت نمی خواهم
تمام عمر در آغوشم استراحت کن...
| #امید_صباغ_نو |
@deli_ism ♥
مثل هر شب هوس عشق خودت زد به سرم!
چند ساعت شده از زندگیم بی خبرم
این همه فاصله، ده جاده و صد ریل قطار
بال پرواز دلم کو که به سویت بپرم؟
از همان لحظه که تو رفتی و من ماندم و من
بین این قافیه ها گم شده و در به درم
تا نشستم غزلی تازه سرودم که مگر
این همه فاصله کوتاه شود در نظرم
بسته بسته کدئین خوردم و عاقل نشدم
"پدر عشق بسوزد که درآمد پدرم"
بی تو دنیا به درک، بی تو جهنم به درک
کفر مطلق شده ام دایره ای بی وَتَرم
من خدای غزل ناب نگاهت شده ام
از رگ گردن تو من به تو نزدیک ترم
| #امید_صباغ_نو |
@deli_ism ♥
عشق بود و دل من داشت عبادت می کرد
و خود عشق به این عشق حسادت می کرد
کولی امروز کف دست مرا خواند و نوشت
یک نفر داشت به چشمان "تو" عادت می کرد...
| #امید_صباغ_نو |
@deli_ism ♥
برای جنگ،سلاح اختراع شد
وبرای صلح وعشق،شعر
آمارکشته های شعر
از سلاح بیشترشد
| #امید_صباغ_نو |
@deli_ism ♥
آن که میگفت دلش وسعت دریا دارد
گوشهای دنج برای منِ تنها دارد؟
بیجهت در پی توجیه گناهش هستید
یوسف این بار خودش میل زلیخا دارد!
چشمهایت به خدا حرف ندارند، ولی
هر نگاهت سی و دو حرفِ الفبا دارد
آن که امروز به دست آوَرَد احساس تو را
چه نیازی به غمِ روز مبادا دارد؟
عاقبت در تب آغوش تو گم خواهم شد
دل به دریا زدنِ رود، تماشا دارد
| #امید_صباغ_نو |
@deli_ism ♥
می شود سخت ترین مساله آسان باشد
پشت هر کوچه ی بن بست خیابان باشد!
می شود حال بدِ ثانیه ها خوب شود
شهر هم غرقِ هماغوشی باران باشد
گیرم این عشق -که آتش زده بر زندگی ات-
بعد جان کندنِ تو شکل گلستان باشد!
گیرم این دفعه که برگشت، بماند...نرود!
گیرم از رفتنِ یکباره پشیمان باشد
بعد شش ماه به ویرانه ی تو برگردد
تا درین شعر پر از حادثه مهمان باشد
فرض کن حسرتِ پاییز، تو را درک کند
روز برگشتنِ او اولِ آبان باشد!
بگذر از این همه فرضیه، چرا که دل من
مثل ریگی ست که در کفش تو پنهان باشد!
| #امید_صباغ_نو |
@deli_ism ♥
پاييز هم گذشت و به جز حسرتش نماند؛
مثل خودت كه رفتی و ديگر نيامدی...
| #اميد_صباغ_نو |
@deli_ism ♥
زندگی، بی تو پُر از غم شدنش حتمی بود
با تو امّا غمِ من کم شدنش حتمی بود
همه جا، از همه کس زخمِ زبان میخوردم
این وسط اسم تو مرهم شدنش حتمی بود
رگ خوابِ تو اگر دست دلم میافتاد
قصّهی عشق، فراهم شدنش حتمی بود
پا به پای من اگر آمده بودی در شهر
این خبر سوژهی عالم شدنش حتمی بود
بین ما موش دواندند، خودت میدانی
چون که این رابطه محکم شدنش حتمی بود
سیب و قلیانِ دو سیب و من و تو... در این حال
شخصِ ابلیس هم آدم شدنش حتمی بود
شک ندارم که اگر پای تو در بین نبود
جنّت آباد جهنّم شدنش حتمی بود
| #امید_صباغ_نو |
@deli_ism ♥
بریدم از همه برگرد تا که زنده شوم
و از تمام جهان سهم من تو باشی و بس
| #امید_صباغ_نو |
@deli_ism ♥
دیوانگیها گر چه دائم دردسر دارند
دیوانهها از حال هم اما خبر دارند
آیینهبانو! تجربه این را نشان داده
وقتی دعاها واقعی باشند اثر دارند
تنها تو که باشی کنار من دلم قرص است
اصلا تمام قرصها جز تو ضرر دارند
آرامش آغوش تو از چشم من انداخت
امنیتی که بیمههای معتبر دارند
«مردی» به این که عشق ده زن بوده باشی نیست
مردان قدرتمند، تنها «یک نفر» دارند!
ترجیح دادم لحن پرسوزم بفهماند
کبریتهای بیخطر خیلی خطر دارند
بهتر! فرشته نیستم، انسانِ بیبالم
چون ساده ترکت میکنند آنان که پَر دارند
میخواهمت دیوانه جان! میخواهمت، ای کاش
نادوستانم از سر تو دست بردارند...
| #امید_صباغ_نو |
@deli_ism ♥
در من نویدِ جنگِ غم انگیزِ دیگریست
در چشمهام جراتِ چنگیز دیگریست
جنگِ میان ما دو نفر کشته میدهد
وقتی که دستهات گلاویز دیگریست
فهمیدهام که داغِ جنوب از وجود توست
اهواز بی حضور ِ تو، تبریزِ دیگریست
با نخلهای شهر شما شرط بستهام
پشت خزان طی شده پاییز دیگریست
در دادگاه...کافه...تفاوت نمیکند
وقتی خدای قصّه سرِ میزِ دیگریست
| #اميد_صباغ_نو |
@deli_ism ♥
در هیچ جای دفتر و دیوان تو نیستی
افتاده ام به جان خیابان... تو نیستی
افتاده ام به پای تمامی خانه هاش
زیبای سختگیر! چه آسان تو نیستی...
گفتم: ببخش، چهره ی زیبایت آشناست
جسمی که روح داده به تهران تو نیستی؟
اصلا مگر مشابه تو یافت می شود؟
تنها ستاره ی شبِ آبان تو نیستی؟
راه مرا به زندگی ات باز کرده ای
تعبیر عکس داخل فنجان تو نیستی؟!
در چشم هات جنگل و دریا معلق اند
سر منشأ طبیعت گیلان تو نیستی؟
سی سال دیر کردی و از عشق خالی ام
معنای نیمه ی پر لیوان تو نیستی؟
افتاده است خون دلم گردن کسی
«آن کس که دوست دارمش از جان» تو نیستی؟؟؟
باید به ضعف حافظه ایمان بیاورم
وقتی به فکر این دل ویران تو نیستی
آری بخند! مسخره کن گریه ی مرا
ابرم... درست! عامل باران تو نیستی؟!
من با تمام روح و تنم عاشق تو ام
اما قسم به صاحب قرآن، تو نیستی!
رفتی بدون اینکه بگویی برای چه
من ماندم و نگاهِ پشیمان... تو نیستی؟
| #امید_صباغ_نو |
@deli_ism ♥
آمدی، آمدنت حال مرا ریخت بهم
یک نگاهت همه ی فلسفه را ریخت بهم
آمدی و دل من سخت در این اندیشه:
آن همه منطق و قانون، چرا ریخت به هم؟
قاضی عادل قصه به نگاهت دل باخت
یک نگاه کردی و یک دادسرا ریخت به هم
چهره ی شرقی زیبای تو شد موجب خیر
یک به یک انجمن غرب گرا ریخت بهم
شاعران، طالب سوژه، همه دنبال تو اند
سوژه پیدا شد و شعر شعرا ریخت بهم
جاذبه مال زمین است، تو شاید دزدی
که فقط آمدنت جاذبه را ریخت بهم
من همان آدم پر منطق بی احساسم...
پس چرا آمدنت، حال مرا ریخت بهم
| #امید_صباغ_نو |
@deli_ism ♥
بارها
پيش روى آينه،
زل زدى توى چشمهاى خودت
با خودت فكر كرده اى چه شده كه
به شدت دچار يك نفرى؟
| #اميد_صباغ_نو |
@deli_ism ♥