دل رفت در مهمان او گفت آن اویم آن او
گر هست این دل زان او، آخر از آن من کجا
من جور آن نامهربان دارم ز خاموشی نهان
اویم نیارد بر زبان کان بی زبان من کجا
| #امیرخسرو_دهلوی |
@deli_ism ♥
هر شب از هر سویِ در، می آیدم در دل خیال؛
از کدامین سو نگهدارم من این ویرانه را؟
| #امیرخسرو_دهلوی |
@deli_ism ♥
گفتم: چگونه می کُشی و زنده می کنی؟
با یک نگاه کُشت و دگر زنده ام نکرد...
| #امیرخسرو_دهلوی |
@deli_ism ♥
می گذشتی شب و از ماه برآمد فریاد
کاین چه فتنه است که بر رویِ زمین می گذرد؟
| #اميرخسرو_دهلوى |
@deli_ism ♥️