eitaa logo
دِلیسم | Deliism
2.1هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
232 ویدیو
1 فایل
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم ▪️ دِلیسم 👇🏻 همان مکتب دِل است و حرف دِل را می‌زند ♥️ ▪️ ادمین و تبادل: @alef_em ▪️ کپی برای کانال ها ⛔️ فقط فوروارد
مشاهده در ایتا
دانلود
_گفت: اگه یه ماشین زمان داشتی، باهاش میرفتی گذشته یا آینده ؟ + دستامو دور لیوانِ چای سفت حلقه کرده بودم، نگاش کردم، گفتم: هیچکدوم! _ گفت: دِ بگو دیگه؟ یکیشونه انتخاب کن! + گفتم: اگه ماشین زمان داشتم، نه می‌رفتم گذشته نه می‌رفتم آینده ! _ گفت: پس چیکار می‌کردی دیوونه؟ + گفتم: زمان رو همینجا متوقف می‌کردم وُ تا ابد به بهونه‌ی سرد شدنِ این فنجون چای همینجا پیشِ تو می‌موندم ! | | @deli_ism
گفتم : ” بالاخره که فراموشش میکنی ، اینجوری نمی‌مونه … ” نفس عمیقی کشید و گفت : ” یادِ بعضی آدما هیچوقت تمومی نداره ! با اینکه نیستن ، با اینکه رفتن ، ولی هیچوقت خاطره‌شون تموم نمیشه ! ” گفتم : ولی همین که نیستش ، کم‌کم همه چی تموم میشه … گفت : ” بودنِ بعضی از آدما ، تازه از نبودنشون شروع میشه …! ” | | @deli_ism
گفت: جمعه ها آدم خیلی دلش میگیره ولی از اون بدتر اینه که عصرِ جمعه خونه باشی و بارون بزنه... گفتم: آره، اینجوری که آدمو خفه میکنه! گفت: میدونی خیلیا تو جمعه شاعر شدن؟ تو حالا چیزی تو جمعه ها نوشتی؟ گفتم: من جمعه ها رو شیشه ی بخار گرفته ی پنجره، با انگشت مینویسم: لطفا یکی مرا از مرگ نجات بدهد... | | @deli_ism
یه روزایی توو زندگی هست که هر چی جلوتر میری، به گذشته نزدیک تر میشی؛ فردا که میاد به دیروزت نزدیک تر میشی، و پس فردا، به پری روز... می دونی؟ آینده تنها چیزیه که آدما رو به گذشته برمیگردونه، آدما همه شون بالاخره یه روزی به گذشته شون برمیگردن؛ یا با اشک یا با سکوت | | @deli_ism
گفت: دارم اینجا می پوسم باید از این خراب شده برم گفتم: کجا میخوای بری؟ گفت: نمیدونم هرجا غیر اینجا یه جای دیگه گفتم: واسه تویی که نمیتونی فراموشش کنی هیچ جا یه جای دیگه نمیشه | 📚 | | @deli_ism
زندگیه دیگه؛ گاهی خسته‌ت می‌کنه خیلی خسته‌ت می‌کنه، اونقد که دوس داری خودکارتو بذاری لای صفحات زندگیت وُ یه مدت بری سراغ خودت؛ هیچ‌کاری نکنی، هیچکیو نبینی، با هیچکی حرف نزنی، حتی نفسم نکشی. اما مشکل اینجاست بعد که برمی‌گردی می‌بینی یه نفر خودکارو از لای کتابِ زندگیت بیرون کشیده و تو هم یادت نمیاد کدوم صفحه بودی. گم میشی .. و هیچی توو دنیا بدتر از این نیست که ندونی کجای زندگیتی. | | 📚 | @deli_ism
گفت: جمعه ها آدم خیلی دلش میگیره ولی از اون بدتر اینه که عصرِ جمعه خونه باشی و بارون بزنه... گفتم: آره، اینجوری که آدمو خفه میکنه! گفت: میدونی خیلیا تو جمعه شاعر شدن؟ تو حالا چیزی تو جمعه ها نوشتی؟ گفتم: من جمعه ها رو شیشه ی بخار گرفته ی پنجره، با انگشت مینویسم: لطفا یکی مرا از مرگ نجات بدهد... | | @deli_ism
هر آدمی بالاخره یه روزی به چیزی یا کسی که ترک کرده بر می‌گرده؛ نه این که بخواد دوباره به دستِش بیاره، نه این که بخواد دوباره داشته باشَدِش؛ یا اینکه دوباره باهاش باشه، نه... اشک‌هایی هست که باید ریخته بشه، ممکنه چند روز بعد، ممکنه سال‌ها بعد... ولی بالاخره هر آدمی یه روزی میاد سراغِ اشکای به تعویق افتادش... | | 📚 | @deli_ism
گفتم: چرا ساکتی؟ یه چیزی بگو گفت: با بعضی از آدما میشه ساعت ها حرف زد بدون اینکه لازم باشه لباتو وا کنی، با نگاه کردن بهشون، با زل زدن تو چشماشون، همه ی حرفاتو میزنی و اونم میشنوه توهم همینطور حرفای اونو میشنوی! گفتم: ولی تو خیلی کم با من صحبت میکنی! گفت من با اونایی که حرفی باهاشون ندارم صحبت می کنم و با اونایی که خیلی حرف دارم براشون، فقط نگاشون میکنم! | | @deli_ism
گفت: همه‌اش که نباید توو فکر اتفاقای افتاده باشی! گاهی هم باید به اتفاقای نیفتاده فکر کنی؛ به پاهات فکر کن که هنوز داریشون، به چشمات که هنوز سر جاشونن، به خونه ات که هنوز سیل نبرده تش، به مادرت که هنوز زنده اس بالاخره یه چیزایی توو زندگی هست که اتفاق نیفتادن و تو میتونی به خاطر همونا خوشحال باشی. گفتم: پس عشق چی؟ آخه هنوز توو عمرم عاشق نشدم. گفت: راستشو بخوای عشق تنها چیزیه که نمیدونی اتفاق افتادنش بهتره یا اتفاق نیفتادنش... | | @deli_ism
زندگیه دیگه؛ گاهی خسته‌ت می‌کنه خیلی خسته‌ت می‌کنه، اونقد که دوس داری خودکارتو بذاری لای صفحات زندگیت وُ یه مدت بری سراغ خودت؛ هیچ‌کاری نکنی، هیچکیو نبینی، با هیچکی حرف نزنی، حتی نفسم نکشی. اما مشکل اینجاست بعد که برمی‌گردی می‌بینی یه نفر خودکارو از لای کتابِ زندگیت بیرون کشیده و تو هم یادت نمیاد کدوم صفحه بودی. گم میشی... و هیچی توو دنیا بدتر از این نیست که ندونی کجای زندگیتی. | | @deli_ism
گفتم: آدم وقتی عاشق کسی میشه لابد بودنِ با اون کس، کسی رو توو گذشته یادش میاره، جای خالیشو براش پُر میکنه. گفت: نه برادر، عشق حقیقی زمانی اتفاق میفته که بودن با کسی بودن با تمام آدمای دیگه رو از یادت ببر! | | @deli_ism ♥️
_گفت : اگه یه ماشین زمان داشتی باهاش میرفتی گذشته یا آینده؟ دستامو دور لیوان چای سفت حلقه کرده بودم، نگاش کردم، _گفتم : هیچکدوم _گفت : د بگو دیگه؟ یکیشونه انتخاب کن! گفتم : اگه ماشین زمان داشتم، نه میرفتم گذشته نه می رفتم آینده. گفت : پس چیکار می کردی دیوونه؟ گفتم : زمان رو همین جا متوقف میکردم وُ تا ابد به بهونه ی سرد شدن این فنجون چای همین جا پیش تو می موندم | | @deli_ism
در عمق دریا دلم می خواست چشم هایم را ببندم و برای چند لحظه هم که شده، وانمود کنم که آب را فراموش کرده ام. اما هرچقدر بیشتر سعی میکردم، کمتر میتوانستم به آب فکر نکنم؛ بیشتر غرق میشدم. باید همیشه به یاد داشته باشی که ماندگارترین چیزها در ذهن، آنهاییست که وانمود به فراموش کردنشان میکنی. هرچقدر بیشتر بخواهی چیزی را فراموش کنی، بیشتر در ذهنت با آن بازی میکنی. برای فرار کردن از چیزی، نباید آنرا فراموش کنی. خودشان کم کم فراموش میشوند، می روند. سعی برای فراموش کردن چیزی، درست مانند فرار کردن از سایه ات است. تو نباید از سایه ات فرار کنی، نمیتوانی که فرار کنی... وقتش که برسد، خودش کم کم می رود، فراموش می شود. | | @deli_ism
گفتم: آدم وقتی عاشق کسی میشه لابد بودنِ با اون کس، کسی رو تو گذشته یادش میاره، جای خالیشو براش پُر میکنه. گفت: نه برادر، عشق حقیقی زمانی اتفاق میفته که بودن با کسی بودن با تمام آدمای دیگه رو از یادت ببره! | 📚 | | | @deli_ism
گفت: اگه یه ماشین زمان داشتی باهاش میرفتی گذشته یا آینده؟ دستامو دور لیوانِ چای سفت حلقه کرده بودم، نگاش کردم، گفتم هیچکدوم! گفت دِ بگو دیگه، یکیشونو انتخاب کن، گفتم اگه ماشین زمان داشتم نه می‌رفتم گذشته نه می‌رفتم آینده گفت پس چیکار می‌کردی دیوونه؟ گفتم زمان رو همینجا متوقف می‌کردم و تا ابد به بهونه‌ی سرد شدنِ این فنجون چای همینجا پیش تو می‌موندم... | | @deli_ism
زندگیه دیگه؛ گاهی خسته‌ت می‌کنه خیلی خسته‌ت می‌کنه، اونقد که دوس داری خودکارتو بذاری لای صفحات زندگیت وُ یه مدت بری سراغ خودت؛ هیچ‌کاری نکنی، هیچکیو نبینی، با هیچکی حرف نزنی، حتی نفسم نکشی. اما مشکل اینجاست بعد که برمی‌گردی می‌بینی یه نفر خودکارو از لای کتابِ زندگیت بیرون کشیده و تو هم یادت نمیاد کدوم صفحه بودی. گم میشی .. و هیچی توو دنیا بدتر از این نیست که ندونی کجای زندگیتی. | | @deli_ism
بودنِ بعضی از آدما شبیه ساعت شِنیه! داریشون... کنار خودت داریشون... توو دستات داریشون... اما هر لحظه حجمِ نبودنشون زیاد و زیاد تر میشه و تو هیچ کاری از دستت برنمیاد جز اینکه فقط تماشا کنی و ببینی کِی آخرین دونه‌ی شن پایین میفته...؟! آخرین بهونه‌ی بودن... بعد اگه هم بخوای ساعت شنی رو زیر و رو کنی تا واسه چند لحظه هم که شده دوباره بودنشونو به دست بیاری؛، تازه میفهمی که فقط انبوهی از «نبودن»هارو زیر و رو کردی... | | @deli_ism
بودنِ بعضی از آدما شبیه ساعت شِنیه! داریشون... کنار خودت داریشون... توو دستات داریشون... اما هر لحظه حجمِ نبودنشون زیاد و زیاد تر میشه و تو هیچ کاری از دستت برنمیاد جز اینکه فقط تماشا کنی و ببینی کِی آخرین دونه‌ی شن پایین میفته...؟! آخرین بهونه‌ی بودن... بعد اگه هم بخوای ساعت شنی رو زیر و رو کنی تا واسه چند لحظه هم که شده دوباره بودنشونو به دست بیاری؛، تازه میفهمی که فقط انبوهی از «نبودن»هارو زیر و رو کردی... | | @deli_ism
گفتم : چرا ساکتی؟ یه چیزی بگو. گفت : با بعضی از آدما میشه ساعت ها حرف زد، بدون اینکه لازم باشه لباتو وا کنی. با نگاه کردن بهشون، با زل زدن توو چشاشون همه ی حرفاتو میزنی و اونم میشنوه. تو هم همینجور حرفای اونو میشنوی! گفتم : ولی تو خیلی کم با من صحبت میکنی! گفت : من با اونایی که حرفی باهاشون ندارم، صحبت میکنم و با اونایی که خیلی حرف دارم براشون، فقط نگاهشون میکنم... | | @deli_ism
گفت: خیلی برام وحشتناکه گفتم: چی وحشتناکه؟ گفت: میدونی؟ اگه تو رو پیدا نمی کردم اگه تورو نمیدیدم، الان من تو چه حالی بودم؟ گفتم: دیوونه ای بخدا، این فکرا چیه میکنی؟ گفت: نه جدی! همیشه از این میترسم اگه عاشقت نمیشدم چی میشد؟ صورتمو به سمتش برگردوندم و آهسته بهش گفتم: اونوقت خودم عاشقت می شدم... | | @deli_ism
اینکه انسان بداند به کدام سمت می رود، خوب است،حتی اگر قرار باشد از دره پایین بیفتد. بسیاری از ما فقط می رویم، راه و بی راهه اش را خودمان انتخاب نمیکنیم. این نامش «گم شدن» نیست. چرا که گم شدن، مالِ انسان هایی ست که می دانسته اند قرار است کجا بروند. آنها که مبدأ و مقصدی ندارند، هرگز گم نمی شوند رها می شوند. | | @deli_ism
گفتم: میدونی؟ کاش زندگی عین یه نوار کاست بود! گفت: نوار کاست؟ چطور مگه؟ گفتم: چون اگه هر جاشو دوس داشتی، میشد با یه خودکار برش گردونی عقب. گفت: آخه مشکل اونجاست اگه این کاستو برگردونیش عقب، فقط قسمتای قشنگش نمیاد که، همه چیش برمیگرده عقب...! دوباره باید بشینی ببینی برای لبخندی که الان میزنی، قبلش چقد گریه کردی؟! @deli_ism