ما توکل کرده بودیم، این ولی کافی نبود
نیل تر بود و عصا خشک و پیمبر نابلد...
| #حسین_جنتی |
@deli_ism ♥
همین، تا پر گشودم از قفس ها سر در آوردم،
غلط کردم به شوق باغ ، گویا پر در آوردم
دهان تا باز کردم مُنکرانم طعنه ها کردند
غزل گفتم، گمان کردند پیغمبر در آوردم
اگر شمشیر عریان پیشِ رویم بود خندیدم
چو بودا در جواب از جیب ، نیلوفر در آوردم!
درختی ساده ام، آری جفای باغبانم را،
هرس پنداشتم، پس شاخه ای دیگر در آوردم!
به خود آرایشِ "بَزمی" گرفتم تا بیاسایم
غم از هرسو که آمد بر سرم، ساغر در آوردم
جهانِ سخت را آسان گرفتم، شعرِ تَر گفتم
به مضمون ، موم از دکانِ آهنگر در آوردم
ندارم عادتِ منت کشیدن، حالِ من خوب است
زِ بس با دستِ خود از پُشتِ خود خنجر در آوردم
زِ عُمرِ رفته آهی ماند، بر آیینه ی جانم
طلا در کوره کردم، مُشتِ خاکستر درآوردم!
| #حسین_جنتی |
@deli_ism ♥
روی دستش، پسرش رفت، ولی قولش نه!
نیزه ها تا جگرش رفت، ولی قولش نه!
این چه خورشیدِ غریبی ست که با حالِ نزار
پای نعشِ قمرش رفت، ولی قولش نه!
باغبانی ست عجب! آن که در آن دشتِ بلا
به خزانی ثمرش رفت ، ولی قولش نه!
شیر مردی که در آن واقعه هفتاد و دو بار
دستِ غم بر کمرش رفت، ولی قولش نه!
جان من بر، خیِ " آن مرد " که در شط فرات
تیر در چشمِ ترش رفت، ولی قولش نه!
هر طرف می نگری نامِ حسین است و حسین
ای دمش گرم!! سرش رفت، ولی قولش نه!
| #حسین_جنتی |
@deli_ism ♥
ابرها آمده اند از پی درمان شدنم
منتهی می شود این درد به باران شدنم
نگذارید که یک کوچه بن بست شوم
نگذرید از من و از خیل خیابان شدنم
باغ سرسبز خیالم ولی از ترس تبر
چند روزی است که در فکر بیابان شدنم
گرگ ها پیرهنم را که دریدند چقدر-
گریه کردند به افسانه کنعان شدنم
آن نسیمم که در اوهام و خیالات خودم
سخت در وسوسه و شورش وطوفان شدنم
کفر می بارد از این شعر ولی میدانم
تازه در حال عقبگرد ومسلمان شدنم!
| #حسین_جنتی |
@deli_ism ♥
اگر روزی یقین کردی
جهان جای کمی دارد
چو من سر در گریبان کن،
گریبان عالمی دارد..
| #حسین_جنتی |
@deli_ism ♥
گذشت خوبیام از حد ، به شک دچار شدند ..
به احترام کمی خم شدم ، سوار شدند .. :)))
#حسین_جنتی
@deli_ism ♥