eitaa logo
دِلیسم | Deliism
2.1هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
232 ویدیو
1 فایل
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم ▪️ دِلیسم 👇🏻 همان مکتب دِل است و حرف دِل را می‌زند ♥️ ▪️ ادمین و تبادل: @alef_em ▪️ کپی برای کانال ها ⛔️ فقط فوروارد
مشاهده در ایتا
دانلود
بشارتی به من از کاروان بیار ای عشق؛ همیشه رفتن و رفتن از آمدن چه خبر؟! | | @deli_ism
ما خویش ندانستیم، بیداری مان از خواب گفتند که بیدارید، گفتیم که بیداریم! | | @deli_ism
گرچه تو دوری از برم، همره خويش می‌برم؛ شب همه شب به بسترم، «ياد» تو را به جای تو | | @deli_ism
تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم با آسمان مفاخره کردیم تا سحر او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم... | | @deli_ism
برای آن‌ که نگویند "جُسته‌ایم و نبود" تو آن که جٌسته‌ و پیداش کرده‌ام، آن باش... | | @deli_ism
تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم با آسمان مفاخره کردیم تا سحر او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم او با شهاب بر شب تب کرده خط کشید من برق چشم ملتهبت را رقم زدم تا کورسوی اخترکان بشکند همه از نام تو به بام افق‌ها، علم زدم با وامی از نگاه تو -خورشیدهای شب- نظم قدیم شام و سحر را به هم زدم هر نامه را به نام و به عنوان هر که بود تنها به شوق از تو نوشتن قلم زدم تا عشق چون نسیم به خاکسترم وزد شک از تو وام کردم و در باورم زدم از شادی‌ام مپرس که من نیز در ازل همراه خواجه قرعه‌ی قسمت به غم زدم | | @deli_ism
با آسمان مفاخره کردیم تا سحر او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم تا کورسوی اخترکان بشکند همه از نام تو به بام افق ها علَم زدم | | @deli_ism ♥️
تویی که نقطه پایان اضطرابِ منی... | #حسین_منزوی | #داستان_دست‌ها 👫 | @deli_ism ♥
با من بمان و سایه ی مهر از سرم مگیر من زنده‌ام به مهرِ تو ای مهربانِ من! | | @deli_ism
عشقت آموخت به من رمز پریشانی را چون نسیم از غم تو بی سر و سامانی را بوی پیراهنی ای باد بیاور، ورنه غم یوسف بکشد عاشق کنعانی را... | #حسین_منزوی | @deli_ism ♥
نسیم خوش خبر! از نور چشم من چه خبر؟ همیشه در سفر! از بوی پیرهن چه خبر؟ تو پیکی و همه پیغام عاشقان داری از آن پری، گل قاصد! برای من چه خبر؟ نشسته در رهت ای صبح چشم شب زده ام طلایه دار ! زخورشید شب شکن چه خبر؟ بشارتی به من از کاروان بیار ای عشق همیشه رفتن و رفتن، ز آمدن چه خبر؟ به بوی عطر سر زلف او دلم خون شد صبا کجاست؟ از آن نافه ی خُتن چه خبر؟ | | @deli_ism
یک فصل از یک قصه؟ نه این را نمی‌خواهم می‌خواهم از این پس، تمام ماجرا باشی... | #حسین_منزوی | @deli_ism ♥
که من هنوزم و در من همیشه‌وار تویی ❤️ | #حسین_منزوی | @deli_ism ♥
همیشه رفتن و رفتن از آمدن چه خبر؟ | #حسین_منزوی | @deli_ism ♥
بخوان مرا و مخوان جز مرا که می میرم 💛 | #حسین_منزوی | #داستان_دست‌ها 👫 | @deli_ism ♥
"دلم گرفته برايت" زبان ساده‌ی عشق است سليس و ساده بگويم: دلم گرفته برايت | #حسین_منزوی | @deli_ism ♥
امشب به ساز خاطره مضراب می زنم مضراب را به یاد تو بی تاب می زنم آری‚ کویر عاطفه‌ام‚ تشنه توام دل را به یاد توست که بر آب می زنم فانوس آسمانی و من هم ستاره وار چشمک به سوی زورق مهتاب می زنم رفت آن شبی که اشک مرا خواب می ربود «امشب به سیل اشک ره خواب می زنم» بین هجوم این همه تصویر رنگ رنگ تنها نگاه توست که در قاب می زنم | | @deli_ism
بوی پیراهنی ای باد بیاور، ورنه غم یوسف بکشد عاشق کنعانی را... | | @deli_ism
«هراس از باد هجرانی نداری؟» وصل می پرسد؛ و از عاشق جواب «هر چه باداباد» می آید | | @deli_ism
مژگان به هم بزن که بپاشی جهان من کوبی زمین من به سر آسمان من درمان نخواستم ز تو من درد خواستم یک درد ماندگار! بلایت به جان من می‌سوزم از تبی که دماسنج عشق را از هُرم خود گداخته زیر زبان من تشخیص درد من به دل خود حواله کن آه ای طبیب درد فروش جوان من نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را تا خون بدل به باده شود در رگان من گفتی غریب شهر منی، این چه غربت است؟ کاین شهر از تو می‌شنود داستان من خاکستری است شهر من آری و من در آن آن مجمری که آتش زرتشت از آن من زین پیش اگر که نصف جهان بود، بعد از این با تو شود تمام جهان اصفهان من! | | @deli_ism
ای فصل غیر منتظرِ داستان من! معشوق ناگهانی دور از گمان من ای مطلع امید من، ای چشم روشنت - زیباترین ستارهٔ هفت‌آسمان من حس کردنی‌ست قصهٔ عشقم نه گفتنی ای قاصر از حکایت حُسنت بیان من با من بمان و سایهٔ مهر از سرم مگیر من زنده‌ام به مهر تو ای مهربان من! کی می‌رسد زمان عزیز یگانگی تا من از آن تو شوم و تو از آن من | | @deli_ism
ز تمام بودنی‌ها «تو» همین از آن من باش که به غیر با «تو» بودن دلم آرزو ندارد… | | @deli_ism
که به غیرِ با تو بودن دلم آرزو ندارد... | | ♥️ 🌙 | @deli_ism
به قصه‌ی تو هم امشب درون بستر سینه هوای خواب ندارد دلی که کرده هوایت | | @deli_ism
‍ دوباره می نویسمت، کنارِ بیت آخرم وچکه چکه می چکم، به سطر های دفترم تو تازیانه می زنی به زخمه ی خیال من من آب و دانه می دهم به خوش خیالِ باورم تو مثل ماهِ برکه ای و من غریق مست شب دوباره تو، دوباره من، شناوری، شناورم شنیده ام ز پنجره سراغ من گرفته ای؟ هنوز مثل قاصدک، میانِ کوچه پرپرم گلایه از قفس کمی، کمی عجیب میرسد خودم قفس خریده ام، برای این کبوترم شبی بخواب دیدمت، میانِ تنگِ کوچه ها قدم زنان، قدم زنان، تو را به خانه می برم غزل بخواب می رود، به انتها رسیده ام تمام من چکیده شد، کنارِ بیت آخرم... | | @deli_ism
بی عشق زيستن را جز نيستی چه نامم؟ يعنی اگر نباشی كار دلم تمام است... | | @deli_ism
زن جوان غزلی با ردیف آمد بود که بر صحیفه‌ی تقدیر من مسود بود زنی که مثل غزل‌های عاشقانه‌ی من به حسن مطلع و حسن طلب زبانزد بود مرا ز قید زمان و مکان رها می‌کرد اگرچه خود به زمان و مکان مقید بود به جلوه و جذبه در ضیافت غزلم میان آمده و رفتگان سرآمد بود زنی که آمدنش مثل "آ"ی آمدنش رهایی نفس از حبس‌های ممتد بود به جمله‌ی دل من مسند الیه "آن زن" و "است" رابطه و "باشکوه" مسند بود میان جامه‌ی عریانی از تکلف خود خلوص منتزع و خلسه‌ی مجرد بود زن جوان نه همین فرصت جوانی من که از جوانی من رخصت مجدد بود دو چشم داشت دو سبزآبی بلاتکلیف که بر دو راهی دریاچمن مردد بود به خنده گفت: ولی هیچ خوب مطلق نیست زنی که آمدنش خوب و رفتنش بد بود... | | @deli_ism
گاهی همین که دل به کسی بسته‌ای، بس است بغضت ترک‌ترک شد و نشکسته‌ای، بس است گاهی فقط همین که به امّیدِ دیگری از خود غریبه‌تر شدی و خسته‌ای، بس است اهل زمین همیشه زمینگیر می‌شوند یک بال اگر از این قفست رَسته‌ای، بس است در مرزِ عشق و وصل، تو ابن‌السّلام باش با این‌همه تضاد، چو پیوسته‌ای، بس است! این دور، دورِ حدّاقل‌های عاشقی است در حدّ یک نگاه که وابسته‌ای، بس است... | | @deli_ism
ای بوسه ات شراب و ، از هر شراب خوش تر ساقی اگر تو باشی ، حالم خراب خوش تر .. @deli_ism♥️
دریای شورانگیز چشمانت چه زیباست جایی که باید دل به دریا زد همینجاست @deli_ism ♥️