دیوان رو باز کردم این اومد:
و تو آن شعر محالی که هنوز
با دو صد دلهره در حسرت آغاز توام
چشم بگشای و مرا باز صدا کن
ای عشق
که من از لهجهی چشمان تو
شاعر بشوم 🙃♥️...
| #حمید_مصدق |
@deli_ism ♥
در تو
هـزار مزرعهی
خشخاشِ تازه است.
آدم به "چشمهای تو"
معتاد می شود..🙈
| #حمید_مصدق |
@deli_ism ♥
اما من و تو؛
دور از هم میپوسیم
غمم از وحشت پوسیدن نیست
غمم از زیستن بیتو دراین لحظهی پردلهره است
دیگر از من تا خاک شدن راهی نیست
از سر این بام
این صحرا، این دریا
پر خواهم زد خواهم مرد
غم تو، این غم شیرین را
با خود خواهم برد…
| #حمید_مصدق |
@deli_ism♥️