انگار چشمامم عادت کرده فقط تو رو ببینه،
هر جا رو میبینم تو هستی یا ردّی یا نشونی از تو هست، من هرچی بیشتر سرمو پایین میندازم و دور و برم رو نگاه نمیکنم، بیشتر انگار یادِ تو سراغم میاد، مثل دیروز که تو مترو بودم و سرم پایین بود. تو فکرای خودم بودم که، یهو همون موقع یکی شروع کرد به حرف زدن که صداش شبیه تو بود، سعی کردم نگاهم رو از زمین نَکَنم ،دنبال صدا و صاحبش نگردم، جنگیدم تا یادم نیاد این صدا شبیه صداییه که تپش قلبمو تندتر میکنه و شبیه صداییه که هروقت اسمم رو صدا میزد کیلو کیلو قند تو دلم آب می شد، یه وقتام از قصد گاهی جوابت رو نمیدادم تا یه بار دیگه اسمم رو با صدات بشنوم. تو حتی روحتم خبر نداشت من توی یه قطار زیر زمینی توی اون لحظه دارم با این افکار میجنگم که سرمو بالا نیارم که مبادا تو باشی صاحب صدایی که شبیه صدای تو بود. فقط چشمام چرخید سمت کفشاش، آخه من همه چی تو رو حفظم، روزی صد بار مرورشون میکنم تو خیالات خودم، تو هیچ وقت از اون مدل کفشا خوشت نمیاومد. تو اون صدا نبودی. شاید گوشام هم شدن عین چشمام، شاید قرار از این به بعد همه جا ببینمت و بشنومت... :))
| #زهرا_صباغچی |
@deli_ism ♥
دارم به این فکر میکنم که اگه میتونستم و بلد بودم بهت بگم که تا چه حد و به چه شکل دوست دارم، شاید اوضاع جور دیگه ای بود.
اونوقت شاید تو هم به همین شکل و همین حد منو دوست داشتی... :))
| #زهرا_صباغچی |
@deli_ism ♥️