این روزها شبیه به یک خط ممتدم
بیهوده سالهاست به دنبال مقصدم
بیهوده بود بعد تو دیگر ادامهام
شک ریشه کرده در جملات مؤکدم
از روزهای باتو نبودن که رد شدم
در خود تمام خاطرهها را عقب زدم:
باران گرفت زیر دو چشمم سیاه شد
آیینه گفت نیمهی تو نیستم، بدم
باران گرفت در من و لرزید پیکرم
دیدم «ازاین به قبل» به نامت مقیدم
آرایش به هم زدهام چون گذشته شد
آهسته گل نشست به موی مجعدم
گلبرکهای خشک شده دسته گل شد و
چون هدیهای رسید به دست مرددم
باران به آسمان خودش بازگشت و من
برعکس سوی خانه اول قدم زدم
دیدم جهان بدون تو اصلا قشنگ نیست
دیدم تو نیستی و... به دنیا نیامدم
| #ساجده_جبارپور |
@deli_ism ♥