eitaa logo
دِلیسم | Deliism
2.1هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
232 ویدیو
1 فایل
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم ▪️ دِلیسم 👇🏻 همان مکتب دِل است و حرف دِل را می‌زند ♥️ ▪️ ادمین و تبادل: @alef_em ▪️ کپی برای کانال ها ⛔️ فقط فوروارد
مشاهده در ایتا
دانلود
شبِ خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیه ها می گذرد وَ نسیمی خنک از حاشیه ی سبز پتو خواب مرا می روبد بوی هجرت می آید: بالش من پُرِ آواز پَرِ چلچله هاست صبح خواهد شد... | | @deli_ism
صدا کن مرا، صدای تو خوب است... | #سهراب_سپهری | @deli_ism ♥
گوش کن، دورترین مرغ جهان می خواند شب سلیس است، و یکدست و باز شمعدانی ها و صدادارترین شاخهٔ فصل، ماه را می شنوند گوش کن، جاده صدا می زند از دور قدم های تو را... | | @deli_ism
چه هوایی، چه طلوعی... جانم... باید امروز حواسم باشد که اگر قاصدکی را دیدم آرزوهایم را بدهم تا برساند به خدا... 🌱♥️ | | @deli_ism
دَر نبندیم به نور؛ به آرامشِ پر مهرِ نسیم... رو به این پنجره؛ با شوق سلامی بکنیم... | #سهراب_سپهری | @deli_ism ♥
هر کجا هستم، باشم، آسمان مال من است! پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است! چه اهمیت دارد؛ گاه اگر می رویند، قارچهای غربت؟ | | @deli_ism
مادرم صبحی می گفت: ‌ موسم دلگیری است من به او گفتم: زندگانی سیبی است، گاز باید زد با پوست 🍎 | #سهراب_سپهری | @deli_ism ♥
اي سبدهاتان پرخواب! سيب آوردم، سيب سيبِ سرخ خورشيد... | | @deli_ism ♥️
هدایت شده از جـانان🤍 ִֶָ
و ناگاه؛ از آتش لب هایش جرقه‌‌ی لبخندی پرید در ته چشمانش، تپه‌ی شب فرو ریخت و من، در شکوه تماشا، فراموشی صدا بودم .💙✨ @Janan_10
باید امروز حواسم باشد که اگر قاصدکی را دیدم، آرزوهایم را بدهم تا برساند به خدا، به خدایی که خودم میدانم، نه خدایی که برایم از خشم، نه خدایی که برایم از قهر، نه خدایی که برایم ز غضب ساخته اند. به خدایی که خودم میدانم، به خدایی که دلش پروانه است، و به مرغان مهاجر هر سال راه را میگوید، و به باران گفته است باغها تشنه شدند، و حواسش حتی به دل نازک شب بو هم هست، که مبادا که ترک بردارد، به خدایی که خودم میدانم | | @deli_ism
زنگ باران به صدا می آید! آدم اینجا تنهاست؛ و در این تنهایی، سایه ی نارونی تا ابدیت جاری است! به سراغ من اگر می آیید؟ نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد؛ چینی نازک تنهایی من...! | | @deli_ism
صدا کن مرا صدای تو خوب است صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن می روید... | | @deli_ism
بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم؛ و نگوییم که شب چیزِ بدیست... | | @deli_ism
چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید! واژه ها را باید شست؛ واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد! چترها را باید بست، زیر باران باید رفت! فکر را؛ خاطره را؛ زیر باران باید برد! با همه مردم شهر ، زیر باران باید رفت! دوست را؛ زیر باران باید دید! عشق را؛ زیر باران باید جست! زیر باران باید با زن خوابید! زیر باران باید بازی کرد؛ زیر باید باید چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشت! زندگی، تر شدن پی در پی زندگی، آب تنی کردن در حوضچهٔ «اکنون» است! رخت ها را بکَنیم: آب در یک قدمی است...! | | @deli_ism
بگذاریم که احساس هوایی بخورد... | #سهراب_سپهری | @deli_ism ♥
تیرگی پا می‌کشد از بام‌ها صبح می‌خندد به راهِ شهرِ من | #سهراب_سپهرى | @deli_ism ♥
از صدای گذرِ آب چنان فهمیدم: تندتر از آبِ روان، عمرِ گران می‌گذرد! زندگی را نفسی، ارزش غم خوردن نيست! آرزویم این است آنقدر سير بخندی؛ كه ندانی غم چيست...! | | @deli_ism
باید کتاب رابست...؛ باید بلند شد در امتدادوقت قدم زد...!! | #سهراب_سپهری | @deli_ism ♥
شب سرودش را خواند نوبت ِ پنجره هاست... | #سهراب_سپهری | @deli_ism ♥
دوستان من کجا هستند...؟ روزهاشان پرتقالی باد... 🍊 | #سهراب_سپهرى | @deli_ism ♥
به سراغ من اگر می آیید؛ پشت هیچستانم! پشت هیچستان جایی است پشت هیچستان رگ های هوا پر قاصدهایی است ! که خبر می آرند از گل واشده دورترین بوته خاک روی شنها هم نقشهای سم اسبان سواران ظریفی است که صبح؛ به سرتپه معراج شقایق رفتند؛ پشت هیچستان چتر خواهش باز است؛ تا نسیم عطشی در بن برگی بدود زنگ باران به صدا می آید آدم اینجا تنهاست!! و در این" تنهایی" سایه نارونی تا ابدیت جاری است! به سراغ من اگرمی آیید؛ نرم و آهسته بیایید: مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من! | | @deli_ism
به چه می‌انديشى؟ نگرانى بيجاست... عشق اينجا و خدا هم اينجاست لحظه‌ها را درياب... زندگى در فردا نه، همين امروز است | #سهراب_سپهری | @deli_ism ♥
گلی از شاخه اگر می‌چینیم، برگ برگش نکنیم...! و به بادش ندهیم...! لااقل لای کتاب دلمان بگذاریم...! و شبی چند از آن، هی بخوانیم... و ببوسیم... و مُعَطر بشویم... شاید از، باغچه‌ی کوچکِ اندشه‌مان گل روید! | | @deli_ism
من در این تاریکی فکر یک بره روشن هستم که بیاید علف خستگی‌ام را بچرد...!! من در این تاریکی امتداد تر بازوهایم را زیر بارانی می‌بینم که دعاهای نخستین بشر را تر کرد...؛ من در این تاریکی ریشه‌ها را دیدم و برای بته نورس مرگ، آب را معنی کردم...!! | | @deli_ism
صبح‌ها باید بلند شد در امتداد وقت قدم زد گل را نگاه کرد ابهام را شنید و دوید تا ته ِ بودن، باید از نور تا خدا رسید | #سهراب_سپهری | @deli_ism ♥
ایمان بیاورید به خدایی که به پیچک فرمود: “نرده را زیبا کن” | #سهراب_سپهری | @deli_ism ♥
صبح شد؛ آفتاب آمد! چای را خوردیم روی سبزه زارِ میز ساعت 9 ابر آمد! نرده ها تر شد؛ لحظه های کوچک من زیر لادن ها؛ نهان بودند، یک عروسک! پشت باران بود ابر ها رفتند! یک هوای صاف یک گنجشک یک پرواز؛ در گشودم! قسمتی از آسمان افتاد در ليوان آب من، آب را با آسمان خوردم لحظه های كوچک من؛ خواب های نقره می ديدند! | | @deli_ism
دوست را زیر باران باید دید.. عشق را زیر باران باید جست...! @deli_ism ♥️
به شکل خلوت خود بود! و عاشقانه‌ترین انحنای وقت خودش را برای آینه تفسیر کرد...♥️ @deli_ism
گاه در رگ یک حرف خیمه باید زد @deli_ism ♥️