یکی باشد که بعد از سالها نزدیک او بودن
به «غافلگیر کردن»های نابش آشنا باشم
⠀
دلم یک دوست میخواهد که اوقاتی که دلتنگم
بگوید خانه را ول کن، بگو من کی کجا باشم!؟
| #سید_سعید_صاحب_علم |
@deli_ism ♥
روزها با فکر او دیوانه ام، شب بیشتر
هر دو دلتنگ همیم، اما من اغلب بیشتر
باد می گوید که او آشفته گیسو دیدنی ست
شانه می گوید که با موی مرتب بیشتر!
پشت لحن سرد خود، خورشید پنهان کرده است؛
عمق هذیان می شود با سوزش تب بیشتر
حرف هایش از نوازش های او شیرین تر است
از هر انگشتش هنر می ریزد، از لب بیشتر
یک اتاق و لقمه ای نان و حضور سبز او
من چه می خواهم مگر از این مکعب بیشتر؟
| #سید_سعید_صاحب_علم |
@deli_ism ♥
یک جسد از سر دیوار ده آویزان است
رعیتی بوده که پنداشته لابد خان است
هر چه ما آه کشیدیم تو خوشحال شدی
کینه چون عشق خصوصیت یک انسان است
ماه آبادی ما! گر چه تو کامل شده ای
باز یک نیمه ات از مردم دِه پنهان است
کدخدا معتمدت کرد و به مردم می گفت:
صاحب ذوق عجیبی ست ولی چوپان است!
فرق بهلول و تو در مصلحت ظاهر بود
نزد ما فاضل و دیوانه ی ده یکسان است
مُتوّلی شده بودیم و نگفتند به ما
این حرم جعلی و این مقبره ها دکّان است
این خرافات اهالی ست و ان شاءالله
دزدی از مزرعه ها زیر سر شیطان است
صبح فردای همین واقعه اما خودجوش
هر که غارت شده در خانه ی تو مهمان است
چشم من زل زده در چشم تو خود می دانی
در نظر بازی ما دهکده ای حیران است
گاه بد نیست به فرجام خودت زل بزنی
یک جسد از سر دیوار ده آویزان است
| #سید_سعید_صاحب_علم |
@deli_ism ♥
روزها با فکر او دیوانهام، شب بیشتر
هر دو دلتنگ همیم، اما من اغلب بیشتر
باد میگوید که او آشفته گیسو دیدنیست
شانه میگوید که با موی مرتب بیشتر
تا مرا بوسید گفتم: آه ترکم کن، برو
عمق هذیان میشود با سوزش تب بیشتر
حرفهایش از نوازشهای او شیرینتر است
از هر انگشتش هنر میریزد از لب، بیشتر
یک اتاق و لقمهای نان و کمی آغوش او
من چه میخواهم مگر از این مکعب بیشتر؟
| #سید_سعید_صاحب_علم |
@deli_ism ♥
با من و قلبم کمی از عشق صحبت کن فقط
با کشاورزان قحطی دیده از باران بگو...
| #سید_سعید_صاحب_علم |
@deli_ism ♥
دَر دِلَم جایی بَرای هیچکس غِیر اَز تو نیست
گاه یِک دنیا فَقَط با یِک نَفَر پُر می شود
| #سید_سعید_صاحب_علم |
@deli_ism ♥
نه لیلا میشوی باور کنی حد جنونم را
نه شیرین میشوی بر هم بریزی قند خونم را
تو ماهای و تصور میکنی این برکه خوشحال است
چو از ان فاصله قطعا نمیبینی درونم را
به سیلی سرخ خواهم کرد رویم را پس از کوچت
پرستویی! نمیبینی غروب لاله گونم را
من آن ابرم که گریانم ولی اخبار انسان ها
به باران میشناسد اشکهای بد شگونم را
امید حملهی چنگیز دارم در دلم شاید
شبی آید به خوابم تا بپاشد خاک و خونم را
| #سید_سعید_صاحب_علم |
@deli_ism ♥
یک جسد از سر دیوار ده آویزان است
رعیتی بوده که پنداشته لابد خان است
هر چه ما آه کشیدیم تو خوشحال شدی
کینه و عشق دو تا خاصیت از انسان است
ماه آبادی ما! گر چه تو کامل شده ای
باز یک نیمه ات از مردم دِه پنهان است
کدخدا معتمدت کرد و به مردم می گفت:
صاحب ذوق عجیبیست ولی چوپان است!
فرق بهلول و تو در مصلحت ظاهر بود
نزد ما فاضل و دیوانهی ده یکسان است
مُتوّلی شده بودیم و نگفتی تو به ما
این حرم جعلی و این مقبره ها دکّان است
این خرافات اهالیست و ان شاءالله
دزدی از مزرعهها زیر سر شیطان است
صبح فردای همین واقعه اما خودجوش
هر که غارت شده در خانهی تو مهمان است
چشم من زل زده در چشم تو خود میدانی
در نظر بازی ما دهکدهای حیران است
گاه بد نیست به فرجام خودت زل بزنی
یک جسد از سر دیوار ده آویزان است
#سید_سعید_صاحب_علم
@deli_ism ♥