مشکلی نیست بگویند طرف کم دارد
با تو آموخته ام عشق جنون هم دارد
جبرئیل غزل پیچش اندام توأم
دکمه در دکمه تنت حضرت مریم دارد
باز با ارتش زیبایی تو درگیرم
خط چشمت خبر از خط مقدم دارد
بعد هر حادثه امداد رسانی رسم است
لعنتی ! لمس تنت زلزله بم دارد
وعده های سر خرمن همه ارزانی شیخ
با تو هر لحظه دلم میل جهنم دارد
من تو را در همه ثانیه ها کم دارم
مشکلی نیست بگویند طرف کم دارد
| #علی_صفری |
@deli_ism ♥
هیچ کس مانند من در عاشقی خودخواه نیست
انتخابم کن که هر راهی بجز این، راه نیست!!
فکر تغییر من عاشق نباشی بهتر است
عاشق دیوانه هرگز قابل اصلاح نیست
حال من همراه تو از هر زمانی بهتر است
لایقِ اندازه اش حتی زمان شاه نیست!
می روم از صنف شیرینی شکایت می کنم
جعل لبخندت که کار "حاج عبدالله" نیست!
| #علی_صفری |
@deli_ism ♥
تو از هر شاهکار اصفهانی اصفهانی تر
ولی من بی تو از پل های تاریخی کمانی تر
تب و تاب پریدن را قفس ها خوب می فهمند
کبوتر هستم و رویای عشقت آسمانی تر
پریشانی موهایت هزاران خون دل دارد
که با پیچیدگی این داستان ها داستانی تر
زمان بوسه اول، کمی باران ببارد کاش
که شرم گونه هایت زیر باران شمعدانی تر
برای سالها سربسته مانده شعر لبهایت
شراب اینقدر گیرا، رنگ آن هم ارغوانی تر
مرا هر روز خواهد کشت موهای پریشانت
رها کن روسری را مرگ آسان، ناگهانی تر
| #علی_صفری |
@deli_ism ♥
می شود زندگی ام یک شب ویران بشود
لای موهات اگر عشق گروگان بشود
بین موی تو و من جنگ جهانی ست اگر
شال از سر بکنی موت پریشان بشود
بشوی دختر قاجاری و من قزاقت
کار اجرایی من حکم رضاخان بشود
یا نه اصلا ًبشوم یک پسر ساده ی خنگ
که اگر مسخره شد پشت تو پنهان بشود
رد شوی از سر این کوچه و چشمک بزنی
لعنت شیطنتت قسمت شیطان بشود
سرت از پنجره بیرون بزند، در بازار
نرخ سجاده و تسبیح و بت ارزان بشود
هر کسی روی تو را دید از این کوچه نرفت
نگرانم نکند کوچه خیابان بشود
همه از چشم تو گفتند و هنرمند شدند
وای از آن روز که چشمت هنرستان بشود
عاشقم! راز دلم را به همه خواهم گفت
خواهرم کل بکشد راهی تهران بشود...
| #على_صفرى |
@deli_ism ♥
من مهندس گشته ام راه دلت پیدا کنم؛
ورنه با یک شغل ساده میشود خورد و نمرد!
@deli_ism ♥
من مهندس بوده ام، دلدادگی شأنم نبود؛
تازگی ها گل فروشی تازه کارم کرده ای...
@deli_ism ♥
از راست وچپ به آیدیش گل زده است
هم روسریش را گره ای شل زده است
شاعر که نگو «مهندس عمران» است
از قلب خودش به قلب ما پل زده است
@deli_ism ♥
من مهندس بودم و دنبال راه و سازهها؛
عاشقم کردی و ره گم کردم و شاعر شدم...
| #محمد_بزاز |
@deli_ism ♥
این كه يك روز مهندس برود در پی شعر
سر و سرّيست كه با موی پريشان دارد...
| #علی_صفری |
@deli_ism ♥
شاعرت هم نشدم، دکتر و اینها به کنار...
پدرم خواست مهندس بشوم اما...حیف
@deli_ism ♥
دیشب تو را در خوابِ شیرین بود دیدم
چشمم به چشمت بود و از نزدیک گفتم
بیدار گشتم، تو نبــودی، بـاز در شعر
روزِ مهندس را بـه "تـــو" تبریک گفتم
@deli_ism ♥
روز مهندس رو به همه ی مهندس های عزیز تبریک میگم . 🌹
💐 #روز_مهندس_مبارک 💐
مثل یک پنجره که زل زده تا ماهش را..
عاشقی قسمت ما کرده فقط آهش را
حسرت دیدنت از دور برایم کافیست
کم نکن از دل من لذت کوتاهش را
من که خوشبختی از این عمر ندیدم، ای کاش
شانه های تو نشانم بدهد راهش را
جرم من باش در این شب که خودش می بخشد
پیش از مدعیان، بنده گمراهش را
مهربان است خدایی که مقدر کرده
عشق کافر بکند مومن درگاهش را
این سکوتی که قسم خورده زمینم بزند
کاش پنهان بکند ناله جانکاهش را
همه گفتند دعا وقت سحر می گیرد
آه از این شب که "ندیدیم سحرگاهش" را
سهمم از دیدن عکس تو فقط حسرت شد
مثل یک پنجره که زل زده تا ماهش را...
#علی_صفری
@deli_ism ♥
تماشایت شروع عشق در شبهای بارانیست
مرا آغاز کن با خود، جهان جای تماشا نیست!
چنان بی اختیارم کرده گندمزار موهایت
که شرح حال من مانند موهایت، پریشانیست
پریشان کن وجودم را پریشان و پریشان تر
که فرق عشق با عادت، همین میزان ویرانیست
غمی زیباتر از این عشق در دنیا نخواهی دید
که آغازش پریشانی و پایانش پشیمانیست
به بغض و گریه هایم قول دادم شانه هایت را
همین انگیزه ی طی کردن شب های طولانیست
گناه دلبری کردن تمامش گردن یوسف
که در این عشق بدنامی سزاوار زلیخا نیست
به داروها نیازی نیست وقتی که تو را دارم
علاج خستگی هایم، کنارت چای درمانیست!
تو را از درد تنهایی،مرا از عشق ترساندند
هزاران دوستت دارم در این تردید زندانیست
من از دیوانگی در اولین دیدار فهمیدم
که امکان فرار از عشق، با دیوار حاشا نیست
نبودی باز امشب هم، خیالت را بغل کردم
به لطف عشق، با تنهایی ام تا صبح مهمانیست
تو تنها تکیه گاه امن در روز مبادایی
بیا! شبهای تنهایی کم از روز مبادا نیست
تمام شهر احوال مرا با چتر می پرسند
که بی تو آسمان روزگارم خیس و بارانیست
#علی_صفری
@deli_ism ♥
شبیه شیشه بود اما شکستن را نمی فهمید
تمام درد اینجا بود ، او من را نمی فهمید
خودش با خنده هایی تلخ بند کفش من را بست
وگرنه پای من تردید ماندن را نمی فهمید
اگر تنها رفیقم هر کسی، غیر از صداقت بود
دلم اینقدر ارزش های دشمن را نمی فهمید
وجود شعر در دنیای ماشینی غنیمت بود
وگرنه هیچ مردی در جهان زن را نمی فهمید
سکوتم کوهی از حرف و نگاهم خیس ماندن بود
ولی او فرق شب با روز روشن را نمی فهمید
من او را خوب فهمیدم کمی عاقل تر از من بود
همیشه درد اینجا بود، او من را نمی فهمید
#علی_صفری
@deli_ism ♥️
مرا جا میگذاری میروی دلدار یعنی این؟
کماکان عاشقت می مانم و ناچار یعنی این
شبیه کندن زخمی که دائم تازه میماند
مرورت میکنم جان میکنم، بیمار یعنی این
برای دیدنت این روزها معطل نمیمانم
تو هر شب در خیالم حاضری دیدار یعنی این
خجالت میکشم بعد از تو حتی از نفسهایم
تو رفتی همچنان من زنده ام ، دشوار یعنی این
خیالت آمد و باران به چشمم هدیه داد امشب
چه جانانه شبم را ساختی معمار یعنی این
همه گفتند باور کن که مدتهاست او رفته
نمیبینند دائم با منی انکار یعنی این
تو را در آرزوی دیگران دیدن عذابم بود
و بعد از این کنار دیگری... آوار یعنی این
#علی_صفری
@deli_ism ♥️