من و تو، توی خیابانی و باران... مثلأ
خلوتِ دنجی و یک گوشۀ دالان... مثلأ
من و یک، سیر تماشای تو کردن، آرام
بی سخن از لب و گیسوی پریشان، مثلأ
تو به من، فکرنکن... من به لبت فکرکنم
فکر بدنیست که... نه بیشتر ازآن، مثلأ
تو بگویی که چه سیگار تو بدبوست ولی
من بگویم نَفَست، قمصرکاشان... مثلأ
تو بپرسی: چه کسی توی خیالت داری؟
من بگویم: "تو"؛ کسی نیست به قرآن، مثلأ
بغض کردم که مگر می شود آیا روزی
من و تو، توی خیابانی و باران، مثلأ
| #فرج_الله_بیدختی |
@deli_ism ♥