پاسی از شب رفت وقتش شد که بی تابت کنم
آمدم با شعر های تازه بدخوابت کنم
چشم در چشمم که باشی کار دستم می دهی
مثل قندی دوست دارم در دلم آبت کنم
شاعران از خال هندوی تو خیلی گفته اند
من به فکر سوژه ای هستم که نایابت کنم
حرفی از لبخند مرموز مونالیزا نبود
قبل از آن که سینه ی دیوارمان قابت کنم
یک غزل،یک بیت،یک مصراع حتی کافیست
در نگاه نسل های بعد جذابت کنم
ترسم از آن است با دست خودم آخر تو را
قرن ها مانند یک ضرب المثل بابت کنم
بهتر است از خیر شعر و شب نشینی بگذریم
قبل ازاین باید فقط با حیله ای خوابت کنم...
| #محمدحسین_ملكیان |
@deli_ism ♥
فدای آن گل پژمرده در موی پریشانت
بر این آشفتگی دستی بکش دستم به دامانت
اگر از مو طناب محکمی می بافتی، حافظ
نمی افتاد بی تردید در چاه زندانت
اگر قدقامتت را با صف مستان نمی بستی
یکی خیام را می دید با تکبیر گویانت
پی ات افتاده اند از مولوی ها تا غزالی ها
ملاک عارفان و فیلسوفان است چشمانت!
به آتش می کشد پیش تو، سعدی بوستانش را
که توفیقی نه چندان است از وصف دو چندانت
کسی سر در نیاورد از پریشانی شاعرها
تو هرگز در نیاوردی سرت را از گریبانت
زبان حال هر شعری همین جمله ست، می دانم
همین یک سطر کوتاه: «آمدی جانم به قربانت
ولی حالا چرا» حالا که بازی می کند پیری
شبیه کودکان هر روز در عرض خیابانت...
| #محمدحسین_ملکیان |
@deli_ism ♥
پیراهن تو بر تنِ این شعر گشاد است
در وصف تن ات شاعر ناکام زیاد است
در حسرت فتح ات، قلمِ شاعر و نقاش
زیباییِ تو، کار به دست همه داده ست!
شـاید قلم فرشچیان معجزه ای کرد
بازار هنر چند صباحیست کساد است!
جز خنده، سزاوار برای دهنت نیست
نقاشیِ رنگِ لبت اینقدر که شاد است
یک کار فقط روسری ات دارد و آن هم
بر هم زدن دائم آرامش باد است!
من شاعرم و در پی مضمون جدیدم
هرکار کنی پشت سرت حرف زیاد است!
| #محمدحسین_ملکیان |
@deli_ism ♥
پیراهن تو بر تن این شعر گشاد است
در وصف تنت شاعر ناکام زیاد است
در حسرت فتحت قلم شاعر و نقاش
زیبایی تو کار به دست همه داده ست
*شاید قلم فرشچیان معجزه ای کرد
«بازار هنر» چند صباحی ست کساد است
جز خنده سزاوار برای دهنت نیست
نقاشی رنگ لبت این قدر که شاد است
یک کار فقط روسری ات دارد و آن هم
بر هم زدن دائم آرامش باد است
من شاعرم و در پی مضمون جدیدم
هر کار کنی پشت سرت حرف زیاد است
#محمدحسین_ملکیان
@deli_ism ♥