فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هنوز برای من تموم دنیایی.. :)
@deli_ism ♥
بابا بزرگم همیشه میگفت دزدی فقط این نیست از دیوار مردم بالا بری:
دروغ بگی، صداقتو دزدیدی
بدی کنی، خوبی رو دزدیدی
تهمت بزنی، آبرو رو دزدیدی
خیانت کنی، عشقو دزدیدی
@deli_ism ♥
- هنوزم بهش فکر میکنی؟
+ آره، اگرم بخوام نمیتونم بهش فکر نکنم...
- چرا؟!
+ چون جزیی از زندگیم بوده، جزیی از خاطراتم
آدم مگه میتونه خاطراتشو فراموش کنه؟
مگر اینکه آلزایمر بگیره!
یه فراموشیِ مطلقِ غیرقابلِ برگشت...
ببین رفیق!
اصلا چیزی به اسم "فراموش کردن" وجود نداره
آدما فقط یاد میگیرن که باهاش کنار بیان، یاد میگیرن که باهاش بسازن و بسوزن!
- بعد این همه مدت هنوزم حرفات بوی دلتنگی میده، بوی دوست داشتن !
+ آره، چون عادت کردم به دوست داشتن، دوست داشتنِ کسی که نیست!
و از قدیم گفتن ترکِ عادت موجب مرضه...
| #فربد_فروتن |
@deli_ism ♥
دیدمت یک شب به دریا خیره بودی تا سحر
کاش دریای تو بودم دل به دریا می زدی...
| #زهرا_معماری |
@deli_ism ♥
نصفِ شب فقط وقت اینه که به اون لامصبی که خوابیده پیام بدی و بگی شب از جایی شروع میشه که تو چشماتو میبندی :)
@deli_ism ♥
مجری رادیو
صبح ها
آنقدر با نشاط میگوید:
صبح بخیر
به امروز لبخند بزن
که
انگار تو آمده ای😍
| #صبحت_بخیر 🌤 |
@deli_ism ♥
هر صبح با من داخل آئینه ام هستی
آری همان معشوقه ی دیرینه ام هستی
هرصبح، خط چشم هایت تازگی دارد
با این که عکسی گوشه ی آئینه ام هستی
ای کفتر جلدم که هرگز بر نخواهی گشت
هی خواب میبینم به روی چینه ام هستی
ای داغ بر دل مانده، هر شب نیمه شب در خواب
سنگینی سنگی به روی سینه ام هستی
تنها دلیل رغبت آن روزهای من!
این روزها تنها دلیل کینه ام هستی
ای نامه ی آخر که خیلی دوستت دارم
امشب دلیل گرمی شومینه ام هستی
| #محمد_حسین_ملکیان |
@deli_ism ♥
در گوشم میگفت
چقد خوبه که پیدات کردم!
و این می ارزه به گم کردنِ همه..!
@deli_ism ♥
من شبیه تو شده بودم و تو شبیه من. هیچکس نمیدونست اگه از هم جدا شیم چی میشه.
میدونستیم چیزی که بینمون بود، عشق نبود، رسیدن و نرسیدن نبود، بدون هم میتونستیم زندگی کنیم و نمیتونستیم. یه وقتایی میزدیم به جاده خاکی که بگیم آره! انقدرهام که فکر میکنیم جا خوش نکردیم میون زندگی هم، ولی صورتمون به خاک مالیده میشد از نبود اون یکی، کم میآوردیم. آخه کم بود؛ یه چیزی کم بود، یه جایی خالی...
ته راهی که میرفتیم، «هیچی» نبود. تهش چیزی بود، سقوط...
ولی میارزید، اون سقوط میارزید اگه دستای تو نجاتم میداد، حتی واسه یه لحظه بیشتر نفس کشیدن. میارزید چون تو بودی، دستای تو بود، چون آخرین چیزی که میدیدم تو بودی و چشمات...
@deli_ism ♥