ای دلبریات دلهرهی حضرت آدم
پلکی بزن و دلهرهام باش دمادم
پلکی بزن از پلک تو الهام بگیرم
تا کاسهی تنبور و سهتاری بتراشم
هر ماهِ ته چاه نشد حضرت یوسف
هر باکرهای هم نشود حضرت مریم
گاهی غزلم! گمشدن رَخش بهانهست
تهمینه شود همدم تنهایی رستم
تهمینه شود بستر لالایی سهراب
تهمینه شود یک غم تاریخی مبهم
تهمینهی من! ترس من این است نباشد
باب دلت این رستم بیرخشِ پر از غم
این رستم معمولیِ ساده که غریب است
حتی وسط ایل خودش در وطنش: بم
ناچاری از این فاصلههایی که زیادند
ناچاری از این مردن تدریجی کمکم
هرجا بروم شهر پر از چاه و شغاد است
بگذار بمانم... که فدای تو بگردم
من نارونِ صاعقهخورده، تو گل سرخ
تو سبز بمان، من به درک، من به جهنم!
| #حامد_عسکری |
@deli_ism ♥
تنها چیزی که
خستگیمو درمیکنه اینه که یهو بیام بغلت کنم
سرم بزارم رو شونت و
یه نفس عمیق از عطر تنت بکشم:)💙
@deli_ism ♥
آیداىِ خوبِ نازنینم !
مدتهاست که برایت چیزى ننوشتهام ...
زندگى مجال نمىدهد : غمِ نان !
با وجود این ، خودت بهتر مىدانى ،
نفسى که مىکشم تو هستى ؛
خونى که در رگهایم مىدَوَد و
حرارتى که نمىگذارد یخ کنم ...
امروز بیشتر از دیروز دوستت مىدارم و
فردا بیشتر از امروز ...
و این، ضعفِ من نیست ،
قدرتِ توست ...
| #احمد_شاملو |
@deli_ism ♥
برايم نيمهشب تکبیت صائب میفرستد باز
رگِ خواب من افتاده به دست مردم آزاری
| #سیدحميدرضا_برقعی |
@deli_ism ♥
من "نمی توانستم" به او بگویم که با جنس مخالفش حرف نزند
شوخی نکند، رفت و آمد نداشته باشد..
نمی توانستم بگویم میخواهم فقط مرا داشته باشد..
تنها کاری که از دستم برمی آمد این بود که "سکوت" کنم و به رویم نیاورم که دلخور شده ام..
یک گوشه کِز میکردم و در جواب پرسش:«چیزی شده؟»
فقط می توانستم لبخند تلخی بزنم
و بگویم:«نه جانم!» نمی شد به اوبگویم ماتمِ چشمهایم را ببیند،
معنی لبخند تلخم را بفهمد
و دستِ دلم را بگیرد و بهش بگوید ناراحت نباش..
من نمی توانستم به او بگویم :«فقط برای من باش»
او "خودش"باید می فهمید...
| #زیور_شیبانی |
@deli_ism ♥