خوشی های واقعی هیچوقت استوری نمیشن چون بخاطرشون خیلیا رو پیچوندیم ...!😏
@deli_ism ♥
+ هر زمان که فهمیدی مهتاب را فقط به خاطر مهتاب دوست داری با او وصلت کن!
آن موقع، حکما خودم خبرت میکنم.
- یعنی چه که مهتاب را بخاطر مهتاب دوست بدارم؟
+ یعنی در مهتاب هیچ نبینی به جز مهتاب.
اسمش را نبینی؛ رسمش را هم. همان چیزهایی را که آن معلون میگفت، نبینی...
| #منِ_او 📚 |
ِ| #رضا_امیرخانی |
@deli_ism ♥
دامیست که باید بکشاند به گناهم
سیبی که تو انداخته باشی سرِ راهم
«ما از تو بهغیر از تو نداریم تمنا»
من لال شوم از تو بهغیر از تو بخواهم
با عقل چه خوبی که نکردم سرِ یک عشق
از چاله درآوردم و انداخت به چاهم
یک عمر تو رفتی و من از راه رسیدم
خورشید سفر کرد و نفهمید که ماهم
ای ابر نکن! برکهی دلمُردهیی آن زیر
دل بسته به پیدا شدن گاهبهگاهم
| #مهدی_فرجى |
@deli_ism ♥
سرزنش میکنی مرا اما به گناهم دچار خواهی شد
عشق وقتی تنیده شد به تنت، سخت بیاختیار خواهی شد
| #سید_تقی_سیدی |
@deli_ism ♥
سلاااااااااام✋☺️
اين روزا همه از اينكه خيييلى وقته توخونه ايم خسته شديم😓😴
شايد هممون به يه انرژى هايى نياز داريم😜💪
تو اين كانال ميخوايم اين انرژى رو براى هم بوجود بياريم✌️💜💙💚💛🧡❤️
خوشحال ميشيم شماهم به ما پيونديد💁♀😍😌💝
منتظر حضور گرمتون هستيم🍃🌹🌸🌺✨✨
پشيمون نميشيد😊😉
امتحانش مجانيه رفيق☺️🎈
اينم لینک كانالمون👇😍
https://eitaa.com/ghroghati
هدایت شده از حاج بیخیال!
از طرفی چشمِ تو👀♥️
از طرفی پا کی امــــــــ😬ــ
آخ که پیشانی اتــــــــــــــــ😑ــ
وایمسلمانیامـــــــــــــــــــ🤦🏻♂ــ!
دِلیسم | Deliism
از طرفی چشمِ تو👀♥️ از طرفی پا کی امــــــــ😬ــ آخ که پیشانی اتــــــــــــــــ😑ــ وایمسلمانیامــــ
.
.
مصداقــ حدیثیمــ بھ شایستھ ترینــ شکلــ
(اَلناسُحَرْیصُ)منمــ و(مْا مُنِعْ)اشــ تو
از دݪبرآید و بر دݪ نشیند°•↯
[@Oshaghsz]
.
.
جهتصیقلروح 🌿°•...
#پیشنھادفوقالعادھبراےمذهبیها^^
همرنگ گونه های تو مهتابم آرزوست
چون باده لب تو می نابم آرزوست
ای پرده پرده چشم توام باغ های سبز
در زیر سایهٔ مژهات خوابم آرزوست
| #فریدون_مشیری |
@deli_ism ♥
بی تو، مهتابشبی، باز از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
در نهانخانه جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه، محو تماشای نگاهت.
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخهها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید، تو به من گفتی:
از این عشق حذر کن!
لحظهای چند بر این آب نظر کن،
آب، آیینه عشق گذران است،
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا، که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!
با تو گفتم: حذر از عشق!؟ ندانم!
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،
نتوانم!
روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد،
چون کبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم،
باز گفتم که: تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم!
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب، ناله ی تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید!
یادم آید که: دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم.
نگسستم، نرمیدم.
رفت در ظلمت غم، آن شب و شبهای دگر هم،
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!
| #فریدون_مشیری |
@deli_ism ♥