eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
3.9هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم الهی به امید تو 🦋🔷 دعای روز بیست و ششم ماه مبارک رمضان بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ اجْعَل سَعْیی فیهِ مَشْکوراً وذَنْبی فیهِ مَغْفوراً وعَملی فیهِ مَقْبولاً وعَیْبی فیهِ مَسْتوراً یا أسْمَعِ السّامعین. خدایا، کوششم را در این ماه مورد سپاس و گناهم را آمرزیده و عملم را پذیرفته و عیبم را پوشیده قرار ده، ای شنواترین شنوایان. 🔷🦋❤️🔷🦋❤️
AUD-20210214-WA0002.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110 <====🍃🌺🌻🍃====>
مـے رود قصـ ه ے ما سوے سرانـجام آرام دفتـر قصـ ه ورق مے خورد آرام آرام آقا جان بیا ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌴🌸☀️سلاااام صبحتون پر انرژی دوستان. 🍃🌷☀یک روز زیبای دیگر آغاز شد ، خدایاشکرت 🍃🌺الهی شکر تورا که من سرشار از مهر به تو و همه مخلوقاتت هستم. 🍃🌴💚خدای مهربانم ، شکرت که هر آنچه آرزویش را دارم تا زمانی که افکارم را مثبت و استوار نگه دارم،مهیاست. 🍃🌴🌸پس خوبی را میپذیرم ،  چون لیاقت این هدایا را دارم، همانطور که همه ی مردم دارند. 🍃🌼☀️هرچه بیشتر به خودم اجازه دریافت کردن بدهم ،بعدها بیشتر دارم که به دیگران ببخشم. 🍃🌴🌷خدایا بخاطر همه نعمتهایت سپاسگزارم   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌  ‌‌‌‌‌‌‌‌    ‌‌‌‌‌‌‌‌      ‌‌‌‌‌‌‌ ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
🕰 –ولی خیلی سخته. –معلومه که بدون ابزار سخت تره و زحمت بیشتری داره. خدا هم به اندازه همون سختی که آدمها تحمل می‌کنن بهشون رزق میده. تو نگران سختیهایی که میکشی نباش، همش صدها برابر جبران میشه. در دلم فکر کردم من چقدر طلبکارانه با خدا حرف میزدم. امیر محسن از جایش بلند شد. –تا تو آماده بشی من زنگ میزنم ماشین بیاد. حرفهایش مثل همیشه آرامم کرد. –ممنون داداشی. میگم حواست به مامان باشه‌ها، ناراحت نشه من میرم خونه‌ی امینه؟ همانطور که دستهایش را جلویش گرفته بود تا به چیزی برخورد نکند لبخند زد و گفت: –خیالت راحت، باهاش حرف میزنم. جور تو رو امشب باید من بکشما. –ظرفها‌رو میگی؟ جوابی نداد و از اتاق بیرون رفت. از حرفهای برادرم شرمنده شدم. نگاهم را به سقف دوختم. "خدایا میدونم خیلی بد باهات حرف زدم، ببخشید. فقط خدایا، تو رو خدا دیگه امتحان نهاییش نکن من شاگرد زرنگی نیستم. از همین امتحانات میان ترمی، کلاسی، یا از اون امتحاناتی که میگیرن تو نمره اصلی تاثیر نمیدن، فقط واسه اینه که ما درس بخونیم، از اونا بگیر." صدای امیر محسن باعث شد با عجله کیفم را بردارم و راه بیفتم. –اُسوه الان ماشین میاد. برو پایین. از آسانسور که بیرون آمدم پدرم را دیدم که جلوی در ورودی خانه‌ی همسایه‌ی طبقه‌ی هم کف ایستاده و با شوهر پری خانم صحبت می‌کرد. با دیدن من نایلونی که دستش بود را فوری به همسایه داد و خداحافظی کرد. "خدایا بازم گوشت؟" پدر هم برایشان گوشت خریده بود. امیدوارم پری خانم را به جرم محتکر گوشت دستگیرش نکنند. با چشم‌های گرد شده سرم را بلند کردم تا با خدا اختلاطی کنم، ولی یاد حرفهای امیر محسن افتادم و فقط گفتم" "چقدر هوا خوبه" –دخترم هوا تاریک شده، کجا میری؟ صدای پدر باعث شد، نگاهم را به طرفش سُر بدهم. –سلام آقا‌جان، میرم خونه‌ی امینه. –علیک‌السلام. پس صبر کن برسونمت. –نه آقا جان شما خسته‌اید تازه از راه رسیدید. امیرمحسن زنگ زده ماشین بیاد. سویچ را طرفم گرفت. –ماشین رو ردش کن بره، بیا با ماشین خودمون برو. دستش را بوسیدم و خودم را لوس کردم. –عاشقتم آقا جان. سوئچ باشه پیش خودتون. چون شب برنمی‌گردم، صبح شما می‌خواهید برید رستوران آلاخون والاخون میشید. من صبحم از همونجا میرم سرکار. فکری کرد. –آره صبح زود میخوام برم دنبال گوشت. حالا چرا میخوای شب بمونی‌؟ آخه آریا همیشه میگه، خاله میای خونمون شبم بمون. گفتم حالا این دفعه بمونم دیگه. نگاهش دقیق شد. –با مامانت حرفت شده؟ چشمکی زدم و با لبخند گفتم: –دارم میرم که حرفم نشه. پدر همراهم تا کوچه آمد و گفت: –آقا جان حواست به مادرت باشه، اگر حرفی میزنه چیزی تو دلش نیست. اون اخلاقشه. باهاش مداراکن جای دوری نمیره. اگر حرفی میزنه که ناراحت میشی مواظب زبونت باش یه وقت حرفی نزنی دلش بشکنه. سرم را پایین انداختم. –آقا جان گاهی حرفی که میزنم دست خودم نیست. –دخترم گاهی یک کلمه عاقبت آدم رو زیرو رو میکنه. زبونت رو با مامانت صاف کن دلتم باهاش صاف میشه. –من دلم باهاش صافه آقا جان. –انشاالله دخترم. زبون که خوب تربیت بشه دیگه دل خودش زلال میشه. سردرگم نگاهش کردم. لبخند زد و حرف را عوض کرد. –من همیشه افتخار می‌کنم که دختری مثل تو دارم. بعد یک کُپه پول از جیبش بیرون کشید و نگاهش کرد و به طرفم گرفت: –فکر نکنم بشه باهاش براشون یه کیلو گوشت بگیری. الان کارتم خالیه حالا با همین یه چیزی براشون بگیر. –خب خودم می‌خرم آقا‌جان شما چرا؟ –تو از طرف خودت یه چیز دیگه بخر. چند ماهه بهشون سر نزدم. درآمد شوهرش کفاف زندگیشون رو نمیده. امینه هم که با قناعت میونه‌ی خوبی نداره. یادت باشه آقا جان، هیچ وقت خونه‌ی خواهرت دست خالی نری. هر چی باشه تو خواهر بزرگی. –دستت درد نکنه آقاجان. میرم پروتئنی چیزای دیگه براشون می‌گیرم. –عاقبت بخیر باشی دخترم. پدر آنقدر آنجا ایستاد تا من سوار ماشین شدم و در پیچ کوچه گم شدم. ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
❤️ امام خامنه ای: از خجالت نکشيد. بعضی خيال ميکنند که قناعت مال آدم‌های فقير است و اگر آدم داشت، ديگر لازم نيست قناعت کند؛ نه، قناعت يعنی در حد کفايت، انسان توقف کند. ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
💢آیت الله بهجت : 🔸بعضی به حدی با حیا هستند که با همه ی ناداری و بیچارگی، حاضر نیستند نیاز خود را اظهار کنند ! آیا نباید همسایه ها و همکارها به این گونه افراد رسیدگی کنند!؟ جناب عشق ، ص ۹۴ ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
اسرار روزه _20.mp3
8.67M
۲۰ 💢 قانون دنیا، قانون جنگل نیست! همه چیز، در اندازه و قَدَر مشخص، تعریف شده است! - حتی اگر مال حلالِ فراوان داری ؛ نمی‌توانی در استفاده از آن، افسارگسیخته عمل کنی! ⚡️ساختار نفس تو، با دریافت میزان مشخصی از امکانات دنیا، سازگار است، بیشتر از آن، فقط عقب افتادنهای تو را رقم می‌زند. 🎤 ↘️💖🌻🌷 @mosbat_andishi ☔️☔️☔️☔️☔️☔️☔️
شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان در مقام و منزلت می‌تواند لیلة القدری دیگر باشد. ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
برخورد شدید امام رضا(ع) با گروهک واقفیّه..... حضرت رضا(ع) در موارد متعدد، گروهک واقفیّه را ملعون، زندیق، مشترک و کافر خواند و مردم را به شدّت از هم‌نشینی و مصاحبت با این گروهک برحذر داشت، به عنوان نمونه به سه روایت زیر توجه کنید: 1. علی بن عبدالله زبیری می‌گوید: در ضمن نامه‌ای در مورد واقفیّه از امام رضا(ع) سوال کردم، در پاسخ نوشت: «واقفی‌ها از حقّ منحرف هستند، و آلوده به گناه می‌باشند، و اگر در این حال بمیرند، جایگاه‌شان دوزخ است که جایگاه بدی است.» 2. در مورد دیگر فرمود: «واقفیه، در حیرت و سرگردانی هستند، و در حال کفر و الحاد می‌میرند.» 3. شخصی از آن حضرت پرسید: «آیا زکات دادن به فقرای واقفیّه‌ جایز است؟» امام رضا(ع) در پاسخ فرمود: «لاتُعطِهِم فَاِنَّهُم کُفّارٌ مُشرِکُونَ زَنادِقَهٌ: به آنها زکات ندهید، زیرا آنها کافر، مشرک و منکر و ملحد هستند.» به این ترتیب می‌بینیم، حضرت رضا(ع) در آغاز امامت با گروه گرایی داخلی روبرو شد، و در برابر حادثه‌ی رنج‌آور و تلخ واقفیّه قرار گرفت، در این راستا نظر شما را به سه روایت زیر جلب می‌کنم: ادامه دارد..... 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه دنبال این هستی که زندگیت عوض بشه اول از همه این کلیپو گوش بده و تو زندگیت اعمالش کن😍 راستی شماها خدارو چطور میبینید؟! رحمان یا غضبناک؟! کریم و بخشنده یا ...🧐 .................... ‏‎🔷اگه صلاح دونستید این کانال رو به بقیه هم معرفی کنید ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
1_4907086584781733940.mp3
12.01M
🎵 فایـــݪ صــــوتۍ 🔹چرا خدا رو میڪنیم؟ 🔸 از بندگےکردن چیست؟ ✅ اســـتاد دارســـتانۍ 👈 ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
❗️ ✍🏻آیت الله کمیلی خراسانی : انسان می‌تواند به جايی برسد كه دل را به تسخير خودش در بياورد ، يعنی دل را خاموش كند از هر چه فكر غير خداست. ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
بسم الله الرحمن الرحیم الهی به امید تو 💖🌻 دعای روز بیست و هفتم ماه مبارک رمضان بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ ارْزُقْنی فیهِ فَضْلَ لَیْلَةِ القَدْرِ وصَیّرْ أموری فیهِ من العُسْرِ الی الیُسْرِ واقْبَلْ مَعاذیری وحُطّ عنّی الذّنب والوِزْرِ یا رؤوفاً بِعبادِهِ الصّالِحین. خدایا، در این ماه، فضیلت شب قدر را روزی ام ساز و کارهایم را از سختی به آسانی برگردان و پوزش هایم را بپذیر و گناه و بار گران را از گُرده ام بریز، ای مهربان به بندگان شایسته. 🌻❤️🦋🌻❤️🦋
AUD-20210214-WA0002.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110 <====🍃🌺🌻🍃====>
ای مخزن سر کردگار ادرکنی ای هم تو نهان هم آشکار ادرکنی بگزیده برای خویش هرکس یاری ای در دو جهان مرا تو یار ادرکنی   ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹💖 سلام صبحتون بخیر صبح یعنی یـک سلام ناب ناب   صبح یعنی دست دادن باآفتاب صبح یعنی عطرخوب رازقی صبح یعنی حس خوب عاشقی   ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
💚دل را ز علی (ع) 🥀اگر بگیرم چه کنم 💚بی مهر علی (ع) 🥀اگر بمیرم چه کنم  💚فردا که کسی را 🥀به کسی کاری نیست  💚دامان علی (ع) اگر نگیرم چه کنم  ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
اللهمّ حَبّبْ الیّ فیهِ الإحْسانَ خدایا در این ماه نیکی را پسندیده من گردان❤️ دلم کمی خدا می خواهد. ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
🕰 زنگ واحد خانه‌ی خواهرم را که زدم چند دقیقه‌ایی طول کشید تا بالاخره در باز شد. امینه تلفن به دست استفهامی نگاهم کرد و لبخند زوری زد و گفت: –بیا تو، چرا خبر ندادی؟ بعد به کسی که پشت خط بودگفت: –رها جان حالا بهت خبر میدم میام یا نه، بعد تلفن را قطع کرد. وارد خانه شدم و گفتم: –اصلا یادم نبود. راست میگیا اگه خونه نبودی چی؟ –در را بست و گفت: –به خاطر اون نمیگم. حداقل خونه رو مرتب می‌کردم. –ای بابا ما که این حرفها رو با هم نداریم. سرکی به آشپزخانه کشیدم. سینک پر از ظرف نشسته بود. روی کانتر آشپز‌خانه که اصلا جای سوزن انداختن نبود. برای بسته‌های خرید روی کانتر جایی باز کردم و گفتم: –شام چی دارید؟ امینه با لبخند به چیزهایی که خریده بودم نگاه کرد. –هنوز هیچی درست نکردم. –پس دیگه کی میخوای درست کنی، الان شوهرت میاد. نایلونی را دستش دادم. –جوجه آمادست. میخوای همین رو بزار تو فر، راحت‌تره. بعد نگاهی به سالن و روی مبلها انداختم. –اینجا چه خبره امینه؟ به قول مامان سگ میزنه گربه می‌رقصه. امینه چند تا از وسایلی که روی کانتر بود را برداشت و گفت: –کار کردن تو خونه انگیزه میخواد که من ندارم. پوفی کردم و سرم را تکان دادم. –آریا کجاست؟ –داره اتاقش رو مرتب می‌کنه. به طرف اتاق آریا رفتم. کشوی کمدش را باز کرده بود هر چه لباس روی زمین بود می‌ریخت داخلش. با دیدن من فوری کشو را بست و سلام کرد. –سلام خاله جان. عزیزم چرا اینجوری جمع میکنی؟ –آخه مامان گفت زود جمع کنم شما نبینید. لبخند زدم. –اگه آیفن تصویری نبود چیکار می‌کردی؟ بریز بیرون با هم جمع کنیم. نیم ساعتی طول کشید تا اتاق آریا مرتب شد. در این مدت هم صدای ظرف شستن و جمع و جور کردن امینه می‌آمد. به آشپزخانه رفتم و گفتم: –شاید به جای من شوهرت بود، با این وضع خونه می‌خواستی پیشوازش بری؟ پوزخند زد. –پیشواز؟ مگه از کجا امده؟ –بالاخره اینجوری خونه رو ببینه ناراحت میشه. –زیادی تحت تاثیری‌ها اُسوه، البته حقم داری، باید شوهر کنی تا از این خیالات بیای بیرون. – خوشحال و راضی کردن شوهر خیالاته؟ دستمالش را محکم‌تر روی سطح اجاق گاز کشید. –مگه اون به ناراحتیهای من اهمیت میده؟ که منم... حالا ولش کن، بگو ببینم چی شده بی‌خبر اینورا امدی؟ راه گم کردی؟ راستی خواستگارا امدن؟ نگاهی به دستمالش انداختم. –اون اجاق سیم ظرفشویی می‌خواد مگه این دستمال او جرمارو می‌تونه پاک کنه؟ بعد نگاهی به کف سالن انداختم. –هنوز فر رو روشن نکردی؟ –گاز رو تمیز کنم بعد. –تو شام رو درست کن منم برم جارو برقی بکشم بعدا با هم حرف می‌زنیم. خیلی طول کشید تا خانه شد دسته‌ی گل. امینه شامش آماده شده بود. خودش را روی مبل رها کرد. –چقدر خسته شدم. خیلی وقت بود اینقدر کار نکرده بودم. ولی چقدر خونه تمیز شدا. –پاشو لباست رو عوض کن، یه کم هم به خودت برس، الان شوهرت میادا. –نگو اُسوه، اصلا حسش نیست. –یعنی چی؟ تو اون روز جلو خواستگار من کلی آرایش کرده بودی اونوقت جلو شوهر خودت... فوری بلند شد. –خیلی خب بابا رفتم. همین که حسن آقا زنگ آپارتمان را زد امینه را وادار کردم که به پیشوازش برود. حسن آقا با دیدن ظاهر امینه با تردید نگاهش کرد. وقتی وارد خانه شد و همه جا را مرتب دید لبهایش کش آمد و گفت: –چقدر همه جا تمیز شده. من از آشپزخانه بیرون آمدم و سلام کردم. با خنده گفت: –آهان پس این تغییر تحولات به خاطر امدن توئه، گفتم من از این شانسا ندارما. امینه حرصی وارد آشپزخانه شد. حسن آقا به اتاق رفت تا لباسش را عوض کند. امینه رو به من در حالی که دندانهایش را به هم می‌سایید گفت: –دیدی گفتم، این اصلا متوجه زحمت من نمیشه، میگه به خاطر تو... –عه امینه ول کن دیگه. توام که چقدر ناز نازی هستی، زود بهت برمی‌خوره. بعد زیر گوشش آرام گفتم: –خودمونیما همچین بیراهم نگفتا، خندیدم و ادامه دادم: –میگم امینه، حسن آقا وقتی دیدتت گل از گلش شکفتا، دلم براش سوخت. تو رو خدا یه کم به دل اون باش. امینه نفس عمیقی کشید. –نمی‌دونم چرا اصلا حال و حوصله ندارم. میگم نمیشه هر روز بیای کمکم با هم کارهارو انجام بدیم؟ اینجوری آدم شارژ میشه. تنهایی نمی‌تونم. –یه بار مامان به بابا گفت تو خونه حوصلم سر میره، آقاجان گفت خانم تمام عالم دارن باهات حرف میزنن مگه غافلی که حوصلت سر میره. توام که همش با این رها خانم می‌گردی چرا بی‌حوصله‌ایی؟ –نه بابا، میریم یه گوشه می‌شینیم از بدبختیامون می‌گیم. حرفش مرا یاد جوکی انداخت و پقی زدم زیر خنده. –چیه؟ بدبختی ‌ما خنده داره. – یاد حرف امیر محسن افتادم. –چه حرفی؟ «» 💕join ➣ @God_Online 💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔹نشر_صدقه _جاریست🔹 ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
💢آیت الله ناصری : مقام محمود ميخواهی ، نمازشب بخوان. اگر حاجت و گرفتاری داری، نيم ساعت،يک ربع ساعت،قبل از اذان صبح بلندشو؛دورکعت نماز بخوان وبگو«خدايا! عنايت کن»خدا شاهد است محرومت نمیکند ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
💢حضرت علامه حسن زاده آملی : 🔸زبان اگر یله و رها شود ، از مار گزنده تر است . در زیان زبان ، داستان ها گفته اند . پندهای حکیمانه ، ج ۴ ، ص ۶۱ ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
خانه ی پدری تنها جاییست که هر ساعتی بری ناراحت نمیشن و امن ترین جای دنیاست مثل آغوش پدر مهر مادر و ميدانی که بی هیچ چشم داشتی تو را‌ دوست دارند خانه پدری بهشت این دنیاست...! ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>