eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.1هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
4هزار ویدیو
39 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
✅آیا میدانید؟ ✍اگر سنگ پا بزنید، انسولین خون شما تنظیم می شود. اینکار همچنین باعث چربی سوزی بیشتر و بهبود سیستم خون رسانی خواهد شد. @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
معجونی_که_دشمن_آلزایمر_است⬇️ 🔰 می‌توان 🔸گردو را با 🔸انجیر و 🔸موز ترکیب کرد و معجونی به دست آورد که مقوی حواس و مغز است. @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
رضایت خطرناک.mp3
5.79M
در آخرالزمان مسلمانان دو دسته‌اند! که یک دسته تا مقام شهادت و عاقبت بخیری پیش خواهند رفت، 💥و دسته دوم با وجود کثرت عبادت، در زمره دشمنان قرار خواهند گرفت!!! @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
💖🕊 صلوات خاصه امام رضا علیه السلام: اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.💐✨ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
حقیقت های جالب روانشناسی که نمیدونستی: -۲۵ عدد طلاییه برنامه ریزیه،هر کاری که براش تنبلی میکنیدرو ۲۵ دقیقه برای خودتون وقت اجباری بزارید و اونو انجامش بدید!😍 -اگه کسی موقع نگاه کردن و صحبت کردن باهات دستشو زیر چونه اش گذاشت یعنی ناخودآگاه داره بهت توجه میکنه.😍 -اگه فکر میکنید کسی بهتون دروغ میگه،بهش خیره شید و دوباره سوالاتونو بپرسید؛طوری جواب میده که انگار به اختیار خودش نیست! -اگه شخصی موقع صحبت با شما به لب هاتون نگاه کرد یعنی به شما علاقه داره:)) @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
همه ما مى دانيم كه گناه و معصيت، روح انسان را آلوده مى كند و مانع بزرگى براى رشد و كمال او محسوب مى شود. گناه باعث سياهى قلب انسان مى گردد، به طورى كه ديگر لذّت مناجات با خداوند را درك نمى كند، نمى تواند با او معاشقه نمايد و در درگاه او قطره اشكى بريزد. اين گناه است كه انسان را از نماز شب محروم مى دارد و هم چنين مانع نزول باران مى شود و امواج بلا را به سوى انسان مى كشاند.9 به همين دليل انسان بايد براى بخشش گناهانش فكرى بكند تا اثرات آن بيش از اين در زندگى او باقى نماند. البتّه گناهانى كه مربوط به حقّ النّاس است بايد نسبت به پرداخت حقّ مردم اقدام نمود، امّا گناهانى را كه مربوط به حقّ الله است، چگونه از پرونده اعمال خود پاك كنيم؟ آيا اطّلاع داريد، امامان معصوم(عليهم السلام) در سخنان خود حضور در مسجد را به عنوان يكى از مهمّ ترين عوامل بخشش گناهان معرّفى كرده اند؟ آيا در فصل پاييز كه برگ درختان زرد مى شود به يك باغ رفته ايد تا ببينيد موقعى كه باد مىوزد، چگونه برگ درختان بر روى زمين مى ريزند؟ موقعى كه شما هم در مسجد حضور پيدا مى كنيد، اين گونه گناهان از وجود شما مى ريزد. امام صادق(ع) مى فرمايد: "سعى كنيد كه همواره به مسجد برويد زيرا كه مسجد، خانه خدا در روى زمين است. هر كس وضو بگيرد و به مسجد برود، خداوند او را از گناهانش پاك مى سازد." خواننده عزيز! حتماً موقعى كه به مسجد رفته اى، يك احساس سبكى و نشاط روحى را در وجود خود احساس كرده اى؟! اين احساس سبكى به خاطر قرار گرفتن در زير باران رحمت و بخشش خداوند است كه حضرت حق نصيب تو كرده است. وقتى كه اين گناهان تو به خاطر حرمت مسجد فرو مى ريزد، روح تو سبك مى شود و تو مى توانى پرواز كنى. مسجد خانه خدا است و خدا هم پاكيزگى را دوست دارد، وقتى تو جسم خود را پاكيزه مى كنى و وضو مى گيرى و به سوى مسجد مى روى، خدا هم به خاطر حرمت مسجد آلودگى هاى روح تو را پاك مى كند. آرى، اگر با چشم باطن نگاه كنى، همان لحظه اى كه مى خواهى به مسجد بروى، بارانى از رحمت خدا بر سر تو فرو مى بارد و روح تو را پاك مى سازد و تو را آماده آن مى كند كه بتوانى در مسجد حضور پيدا كنى. اين جا خانه دوست است، و او هم دوست دارد كه خانه اش پاك بماند، خانه اش زيبا باشد و در آن آلودگى نباشد. تو مهمان او هستى و او در همان لحظه ورود به خانه اش، از تو پذيرايى مى كند، روح تو را پاك مى كند تا لايق حضور در اين خانه شوى. بى جهت نبود كه بعضى ياران پيامبر هنگامى كه به گناه آلوده مى شدند به مسجد پناه مى بردند و آنقدر در آنجا مى ماندند تا خدا گناه آنها را مى بخشيد. 🌹🦋🌹🦋 <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
┄┅─✵💝✵─┅┄ ❣پروردگارا 🔶بااولین قدمهایم برجاده های صبح 🔸 نامت راعاشقانه زمزمه میکنم 🔸کوله بارتمنایم خالی وموج 🔶سخاوت توجاری الهی به امید تو💚 💐🌷🌻🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @delneveshte_hadis110
به تمنّای طلوع تو جهان چشم به راه به امید قدمت کون ومکان چشم به راه رخ زیبای تو را یاسمن آینه به دست قدّ رعنای تو را سرو جوان چشم به راه @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @delneveshte_hadis110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ به حضرت زهرا سلام الله علیها و امیرالمؤمنین علیه السلام يَا أَبَا الْحَسَنِ، يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، يَا عَلِىَّ بْنَ أَبِى طالِبٍ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🦋🦋 يا فاطِمَةُ الزَّهْراءُ، يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ، يَا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ، يَا سَيِّدَتَنا وَمَوْلاتَنا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكِ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكِ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهَةً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعِي لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @delneveshte_hadis110
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @delneveshte_hadis110
                          👩‍⚖   🌷 ﷽ خانم محمدي دوتا پرونده ي داخل دستش رو روي ميز گذاشت و بهم خيره شد. - ببخشيد من يه‌كم... - ممنون بابت اين چند روز! همه ي زحمت اين پرونده ها افتاد رو دوش شما. - خواهش ميكنم! تنها كاري بود كه از دستم برميومد. سري به معناي تشكر تكون دادم و به پرونده هاي روي ميز نگاه كردم. پرونده اي رو از بينشون بيرون كشيدم و همينطور كه پرونده رو نگاه ميكردم رو به خانم محمدي گفتم: - خب اوضاع اين پرونده ها چطوره؟ مشكلي نداشتن؟ پشت ميزش نشست و پرونده اي رو از داخل كشوي ميز بيرون آورد و به دستم داد. پرونده داخل دستم رو روي ميز گذاشتم و اون پرونده رو از دستش گرفتم. پرونده ي مربوط به پروژه ي ساختماني لواسان بود. سؤالي نگاهش كردم و گفتم: - خب؟ كنارم ايستاد و با انگشت به تاريخ تأييديه ي پروژه اشاره كرد. - اين تاريخ با تاريخي كه پروژه ها تأييد شدن متفاوته. دقيقاً مربوط ميشه به دو روز بعد از تأييديه ي پروژه ها! ريزبينانه تر به پرونده خيره شدم و با چشم، تاريخها رو مقايسه كردم. درست ميگفت، يه جاي كار ميلنگه! - بسيار خب! مشخصات كلي ناظر اين پروژه رو برام دربيار! اسم، تاريخ ورود به شركت، پروژه هايي كه تا الان برداشته... همه و همه رو ميخوام. چشمي گفت و پشت سيستم نشست. وارد اتاق شدم و لپ‌تاپم رو روشن كردم. آدرس ايميل آقاي صحاف رو از جيب كتم بيرون آوردم و پيامي با اين مضمون بهش ارسال كردم: «سلام آقاي صحاف! من ايراني هستم و وكالت ميخونم. آدرس ايميلتون رو با زحمت فراوان پيدا كردم و اميدوارم كه جوابم رو بديد. من توي پرونده اي واقعاً دچار مشكل شدم و حتماً شما بايد به من كمك كنيد. طبق تحقيقاتي كه من انجام دادم، شما تنها فردي هستيد كه ميتونيد به من توي اين امر كمك كنيد. لطفاً اگه پيامم رو دريافت كرديد، پاسخم رو بديد. من منتظرم.» صداي در نگاهم رو از مانيتور گرفت و به چشمهاي قهوه اي رنگ خانم محمدي دوخت. - ببخشيد آقاي ايراني ميتونم بيام داخل؟ - بفرمائيد. صداي پاشنه هاي ده سانتيش روي پاركت اومد و چند ثانيه بعد جلوي ميزم ايستاد. برگه ي داخل دستش رو روي ميز گذاشت و به چشمهام خيره شد. - اين هم اطلاعاتي كه ميخواستيد. به سرعت عملش آفرين گفتم و به برگه خيره شدم. «آقاي امير محمدپور، سازنده پروژه هاي ساختماني بهار١ ،بهار٢ ،مهرآفرين، ستاره شهر و...» همه پروژه هاي ساختموني خوب و به نامي بودن. مشكل رو درك نميكردم. سال ورود به شركت هم مربوط به ده سال پيش ميشد و اين يعني اينكه از سابقه داران شركته! - چيز مشكوك ديگه اي پيدا نكرديد؟ - نه. فقط فكر نمي‌كنم ربطي داشته باشه؛ ولي خب به نظرم بهتره كه بگم. - خب؟ - توي آخرين پروژه شون با آقاي دلاوري همكاري داشتن و اينطور كه من متوجه شدم، معرف ايشون به شركت هم آقاي دلاوري بودن. خودش بود. اين ميتونست دليلش باشه. اما بايد بيشتر مطمئن ميشدم. باتحسين نگاهي به خانم محمدي كردم و ازش تشكر كردم. برگه رو داخل جيب كتم گذاشتم و درحاليكه از اتاق خارج ميشدم به خانم محمدي گفتم كه پرونده هاي چك كرده رو روي ميزم بذاره تا دوباره بهشون نگاه كنم و پرونده هاي جديد رو چك كنه. به طرف آسانسور رفتم و دستم رو روي دكمه ي ٢٢ فشار دادم. صداي آهنگ ملايم موزيك توي اتاقك آسانسور ميپيچيد و من با پا به كف آسانسور ضرب گرفته بودم. بالاخره با اعلام طبقه ٢٢ از آسانسور بيرون اومدم و سمت اتاق شيك و مرتب آقاي صالحي رفتم. هنوز برام عادي نشده بود كه ديگه آقاي صالحي رو پشت اون ميز نبينم و به جاش با آريا چشم تو چشم بشم. بيخيال شونه اي بالا انداختم و به خانم افشار سلام دادم كه از روي صندلي بلند شد و با دست اشاره كرد كه ميتونم وارد بشم. با چند ضربه به در وارد اتاق شدم. آريا سرش توي برگه هاي ريخته شده روي ميز بود. عينك طبيِ روي بينيش بهش مياومد و دستهاي گره خورده روي پيشونيش نشون از كلافگيش بود. با صداي سلام من نگاهش رو از برگه ها گرفت، عينكش رو كنار گذاشت و لبخندي روي لبهاش آورد. - خوش اومدي. بشين تا بگم دوتا قهوه بيارن. من كه الان خيلي بهش نياز دارم. تنها به لبخندي اكتفا كردم كه زنگ زد و سفارش دوتا قهوه داد. روي مبل روبه روي من نشست و پاي راستش رو روي پاي ديگه اش گذاشت و بهم خيره شد. - خب اوضاع چطوره؟ - خوبه، ميگذره. خودت چطوري؟ - حسابي مشغول. نميدونم پدر چطور همه ي اين كارا رو انجام ميداد و خم به ابرو نمياورد. - جاشون توي شركت حسابي خاليه. - اوهوم. راستي من تا يه ماه ديگه ميرم تركيه براي عقد يه قرارداد. ميتوني باهام بياي؟ - چندروزه؟ - سي روز، شايد هم بيشتر. - بهش فكر ميكنم. - البته ديگه ازدواج كردي و مطمئناً يه كم سخته كه همسرت رو تنها بذاري. براي همين اجبار نميكنم. هرطور كه مايلي. سري به نشونه ي تأييد تكون دادم و به در كه كوبيده شده بود نگاه كر