💠 هیزم
🔸 امام باقر علیه السلام:
حسد ایمان را میخورد و نابود می کند، همانطور که آتش هیزم را.
📚 کافى/ج2/ص306
✍🏼 یکی را حکایت کنند از ملوک
که بیماری رشته کردش چو دوک
چنانش در انداخت ضعف حسد
که می برد بر زیردستان حسد
که شاه ارچه بر عرصه نام آورست
چو ضعف آمد از بیدقی کمترست
بیدق یعنی سرباز پیاده.
#احادیث_روزانه
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
○●○●○
امام على عليه السلام:
الْمُسْلِمُ مِرْآةُ أَخِيهِ فَإِذَا رَأَيْتُمْ مِنْ أَخِيكُمْ هَفْوَةً فَلَا تَكُونُوا عَلَيْهِ أَلْباً وَ أَرْشِدُوهُ وَ انْصَحُوا لَهُ وَ تَرَفَّقُوا بِهِ
🔷 مسلمان آينه برادر خويش است، هرگاه خطايى از برادر خود ديديد همگى او را مورد حمله قرار ندهيد بلكه او را راهنمايى و نصيحت نماييد و با او مدارا كنيد... .
📚 تحف العقول ص 108
🍃 ذڪر نٻڪ❤️
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
○●○●○
💠 عاقبت شوم
🔸 امام باقر علیه السلام:
سه خصلت است که باعث می شود انسان بد عاقبت شود:
1️⃣ ظلم به دیگران،
2️⃣ بریدن از خویشاوندان
3️⃣ و قسم دروغ که جنگ با خداست.
📚بحار/ج 75/ص 174
✍🏼 برخی خصلتها، باعث میشود که انسان بد ذات شود و شخصیت انسان را تغییر می دهد. این امور، قابلیت هدایت را در او از بین می برد.
📚#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
○●○●○
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨امام صادق علیهالسلام فرمودند:
هرگز زمين باقى نمىماند مگر آن كه در آن دانشمندى وجود دارد كه حق را از باطل میشناسد.✨
#التماس_دعا_برای_ظهور
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
○●○●○
مداحی_آنلاین_چاشنی_اخلاص_برای_اعمال.mp3
1.58M
♨️چاشنی اخلاص برای اعمال
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙حجتالاسلام #پارسا
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
@delneveshte_hadis110
🌹🍃 ࿐ྀུ 🌹🍃 ࿐ྀུ🌹🍃
#یک_دقیقه_مطالعه
گويند از مردي که صاحب گستردهترين فروشگاههاي زنجيرهاي در جهان است پرسيدند:
«راز موفقيت شما چه بوده؟»
او در پاسخ گفت :
"زادگاه من انگلستان است.
در خانوادهي فقيري به دنيا آمدم و چون خود را به معناي واقعي فقير ميديدم، هيچ راهي به جز گدايي کردن نميشناختم...!!
روزي به طرف يک مرد متشخص رفتم و مثل هميشه قيافهاي مظلوم و رقتبار به خود گرفتم و از او درخواست پول کردم.
وي نگاهي به سراپاي من انداخت و گفت: به جاي گدايي کردن بيا با هم معاملهاي کنيم.
پرسيدم : چه معاملهاي ...!؟
گفت: ساده است.
يک بند انگشت تو را به ده پوند ميخرم!
گفتم: عجب حرفي ميزنيد آقا،
يک بند انگشتم را به ده پوند بفروشم ...!؟
- بيست پوند چطور است؟
- شوخي مي کنيد؟!
- بر عکس، کاملا جدي مي گويم.
- جناب من گدا هستم، اما احمق نيستم.
او همچنان قيمت را بالا ميبرد تا به هزار پوند رسيد.
گفتم: اگر ده هزار پوند هم بدهيد، من به اين معاملهي احمقانه راضي نخواهم شد.
گفت: اگر يک بند انگشت تو بيش از ده هزار پوند ميارزد،
پس قيمت قلب تو چقدر است؟
در مورد قيمت چشم، گوش، مغز و پاي خود چه ميگويي؟
لابد همهي وجودت را به چند ميليارد پوند هم نخواهي فروخت!؟
گفتم: بله، درست فهيميدهايد.
گفت: عجيب است که تو يک ثروتمند حسابي هستي،
اما داري گدايي ميکني ...!؟
از خودت خجالت نميکشي .!؟
گفتهي او همچون پتکي بود که بر ذهن خوابآلود من فرود آمد.!!
ناگهان بيدار شدم و گويي از نو به دنيا آمدهام اما اين بار مرد ثروتمندي بودم که ثروت خود را از معجزهي تولد به دست آورده بود.
از همان لحظه،
گدايي کردن را کنار گذاشتم و تصميم گرفتم زندگي تازهاي را آغاز کنم ..."
قصه ها براي #بيدار_کردن ما نوشته شدند،
اما تمام عمر، ما براي #خوابيدن از آنها استفاده کرديم....!!
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#دلنوشتهوحدیث
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
○●○●○
┄┅─✵💝✵─┅┄
با نام و یاد خدا
میتوان
بهترین روز را
برای خود رقم زد...
پس با عشق
وایمان قلبی بگویی
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
خدایا به امید تو💚
❌نه به امیدخلق تو
@hedye110
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#سلام_امام_زمانم 💚
هرچه کردم بنویسم ز تو مدح وسخنی
یا بگویم ز مقام تو که یابن الحسنی
این قلم یار نبود و فقط این جمله نوشت:
پسر حیـــدر کرار، تو ارباب منی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
💟دعا برای شروع روز💟
ا🍃💕🍃
💙بسم الله الرحمن الرحیم💙
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة
ا🍃💕🍃
💠امين يا رب العالمین💠
التماس دعا 🙏🙏🙏🙏
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
@delneveshte_hadis110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️
🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻
💕💕💕💕💕💕💕💕
🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸
🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻
💕💕💕💕💕💕💕
🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸
@delneveshte_hadis110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃
🍃
🌹
🍃
❤️ توسل امروز ❤️
به حضرت زهرا سلام الله علیها
و امیرالمؤمنین علیه السلام
يَا أَبَا الْحَسَنِ، يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، يَا عَلِىَّ بْنَ أَبِى طالِبٍ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛
🦋🦋
يا فاطِمَةُ الزَّهْراءُ، يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ، يَا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ، يَا سَيِّدَتَنا وَمَوْلاتَنا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكِ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكِ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهَةً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعِي لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛
🍃
🌹
🍃
🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
@delneveshte_hadis110
#بامدادخمار🪴
#قسمتصدشصتهشتم
🌿﷽🌿
آيا اندك اندك به او علاقه مند شده بودم؟ بله، دوباره عاشق
.مي شدم. اين بار ملايم و نرم نرمك. شراب داشت جا مي
افتاد. براي همين دوباره حسود شده بودم
بي خود نبود كه شب ها به اميد او مي نشستم و روزها به
شوق او از خواب برمي خواستم. عادت نبود، محبت بود.
محبتي كه حتي نمي خواستم به خود نيز اقرار كنم. مي
ترسيدم. مي ترسيدم كه عاشق بشوم و نمي دانستم كه شده
ام. هنوز جسمم جوان بود و با روح خسته ام جدال مي
كردم. از جسم خود نيز وحشت داشتم زيرا كه مي ديدم بر
من
پيروز شده. قلبم دوباره گرم شده بود و مرا كه آرزو داشتم
ترك دنيا كنم و گوشه خلوت بگيرم، با خود به ميان
لذت ها و شيريني هاي حيات مي كشيد، ولي اين بار آرام و
آهسته، پخته و سنجيده. آيا گوشه اي از دعاهايم
مستجاب شده بود؟
:به سوي در برگشتم. منصور التماس كرد
.از من رو بر نگردان محبوبه -
:گفتم
.يك شب كه هزار شب نمي شود رحيم جان -
.و بلافاصله زبانم را گاز گرفتم. مثل برق زده ها خشك
شد. به من خيره شد. من نيز به او
:بعد تار را بر زمين كوبيد. در دل گفتم شكست. جلو آمد و
شانه هايم را گرفت و گفت
به من نگاه كن. خوب به من نگاه كن. من منصور هستم،
رحيم نيستم. آن نيستم كه مي خواهي. اين هستم كه -
.گرفتارش شده اي. همان كه از او فراري هستي
شانه مرا رها كرد و به قدم زدن پرداخت. يك دست را به
لبه در تكيه داد و با دست ديگر پيشاني خود را فشرد. طرز
:حرف مرا تقليد كرد
منصور جان چراغ را خاموش كن. تار نزن. پرده را
بكش. اين كار را نكن. نخند. بمير. نيمتاج مي شنود ....
اين ها -
بهانه است محبوبه. همه اين ها بهانه است. مرا نمي
خواهي، مي دانم. ولي چه كنم كه نصف آن قدري كه من
تو را مي
خواهم تو هم به من ميل پيدا كني؟ اين را ديگر نمي دانم.
دلم مي خواهد هر چه دارم بدهم تا تو عاشقم بشوي. از
همان اول كه مرا رد كردي حسرت رحيم جان تو را
خوردم تا امروز. من، به قول خودت با اين دنگ و فنگ،
حسرت
.داشتم كه جاي او باشم. بگو محبوبه، بگو چه كنم كه مرا
بخواهي؟ حسادت دارد مثل خوره مرا مي خورد
خشمگين بود. صدايش مي لرزيد. ولي نعره نمي زد. فحش
نمي داد. كتك نمي زد. دعوا و مرافعه اش هم متين بود.
ولي من هم چندان آرام نبودم. خشمناك بودم. از كوره در
رفته بودم و هنوز در اثر زندگي در خانه رحيم وحشي
:بودم. زمان لازم بود تا آرام شوم. گفتم
اشتباه كردم منصور. اين اسم از دهانم پريد. هفت سال با او
زندگي كردم. نه به خوشي. ولي هر روز صدايش مي
كردم، به حكم اجبار. عادت كرده بودم. حالا هم نه از سر
علاقه، بلكه از روي عادت از دهانم پريد. تو حسود هستي؟
پس من چه بگويم؟ من آدم نيستم؟ من دل ندارم؟ مگر من
از آهن هستم؟ تو ملاحظه مرا مي كني؟ زنت حامله
است. من در بدر مطب پزشكان بودم و تو آن طرف
سرگرم او بودي. من مي بينم و دم برنمي آورم. نه اين كه
گله
مند باشم. نه اينكه او زن بدي باشد. فقط از بدبختي من
است. دست خودم نيست. زجر مي كشم. تا كي بسوزم و
بسازم؟ نمي توانم تو را در كنار او، در اتاق او ببينم. ببين
من چه هستم منصور؟ يك خاشاك در باد. من چه دارم؟
بچه هاي تو را دوست دارم. منوچهر را دوست دارم. ولي
از خودم هيچ ندارم. هيچ كس وابسته به من نيست. بود و
نبود من تفاوتي ندارد. هر روز از خود مي پرسم، محبوبه
اين جا چه مي كني؟ ميان اين خانواده، مثل استخوان لاي
زخم چه مي كني؟ به خود مي گويم مايه سرگرمي هستي.
الحق كه خوب اسمي رويت گذاشته اند. همان محبوبه شب
هستي. ولي باز صداي پاي تو را مي شنوم و دلم مي لرزد.
باز منتظرت هستم. و از ديدن تاري كه شب ها مي نوازي،
از ديدن كتاب هايت، كلاهت، عصايت، پيراهنت كه روي
تخت افتاده به يادت مي افتم و دلم آرام مي گيرد. سعي مي
كنم خود را با آن نيمه وجودت كه به من تعلق دارد راضي
و خرسند نگاه دارم. روزگاري رحيم را ديوانه وار دوست
داشتم، ولي حالا از او، از خودم و از اين دنيا بيزارم. به
خاطر اين كج سليقگي كه به خرج دادم هرگز خود را نمي
بخشم. ولي نمي دانم، شايد اسم رحيم براي من مظهر عشق
باشد. معناي محبت بدهد. شايد وقتي به تو مي گويم
رحيم جان يعني تو را دوست دارم، يعني جز تو هيچ كس و
هيچ چيز ندارم. من مثل نيمتاج نيستم. اين من هستم كه
فقط تو را دارم. به تو وابسته ام و از صميم قلب تو را مي
خواهم. دروغ نمي گويم، ديگر آن احساس داغ گذشته در
من زنده نمي شود. كاش مي شد. ولي نمي شود. با اين
همه، اگر به ذوق تو از خواب بيدار شدن و اگر شب ها تو
را به
خواب ديدن عشق نيست، پس چيست؟ پس عشق يعني چه؟
چرا بي انصافي مي كني؟ اگر از حسد سوختن و به روي
خود نياوردن، اگر زجر كشيدن براي آن كه تو راحت
باشي، تو خوش باشي، عشق نيست پس چيست؟
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
□■□■□