eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.1هزار دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
4.3هزار ویدیو
43 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 مولا امیرالمؤمنین علیه السلام ‌ 💎 ، همچون وصله [بر لباس] است. پس آن را همانند [و همرنگ] خود انتخاب کن. ‌ 📙غررالحكم، 1179 @delneveshte_hadis110
🔥 هستید یا ⁉️ ✍آیت‌الله مجتهدی(ره): "امام باقر (ع) به شخصی فرمودند: «اگر اراده کردی که بفهمی و یا هستی، به مراجعه کن، اگر دیدی اهل طاعت را داری، اهل بهشت و اگر اهل را دوست داری، اهل جهنم هستی و انسان در قیامت با کسی که او را دوست دارد، می‌شود»، در دوره آخرالزمان قلب مؤمن آب می‌شود؛ زیرا گناه را می‌بیند و استطاعات تغییر وضع را ندارد." @delneveshte_hadis110 🏴🏴
🔴 💠 حتی کسانی که از می‌ترسند می‌دانند که آمپول، نقش مثبت و سریع‌تری در بهبود دارد و با آنکه تزریق آن با مقداری درد همراه است امّا هدف و نیّت آمپول زننده بهبودی شخص است. 💠 در زندگی مشترک، اخلاق و زشت همسر، یک بیماری است که یکی از راه‌های مهم برای از بین بردن سریع آن نهی از منکر صحیح، درست و تذکر دلسوزانه‌ی همسر است. لذا طبق روایات بهترین کسی است که عیب‌هایش را به او هدیه دهد. 💠 درست است که انتقاد و تذکّر، درد دارد امّا تحمّل و پذیرفتن آن برای انتقادشونده بسیار انسان‌ساز و است و برعکس اگر از آمپول انتقاد فرار کنیم عامل رشد بیماری ، خودخواهی و منیّت در روح ماست. 💠 همسرانی که از انتقاد استقبال می‌کنند بشدّت می‌شوند. و البته در انتقاد به همسر باید از روش استفاده کرد و نیّت خیرخواهانه و نه تلافی‌جویانه و مچ‌گیری داشت. ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110 <====🍃🌺🌻🍃====>
💕 برای "دل " هم که شده، یک فنجان چای با کمی آرامش کنار بگذار.... دلت خواهد داشت این حسّ خوب را.... کمی برای زندگی کن. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
🍀 💠حکایتی بسیار زیبا و خواندنی خانه‌ی غوغایی بود. باباجان، پدر دوستم، شب خوابیده بود و صبح دیگر بیدار نشده بود. همه در ناباوری عمیقشان می‌‌کردند و به سر و صورت خودشان می‌زدند اما هیچ‌کس کاری نمی‌کرد. می‌دانید... ، خاکسپاری، پذیرایی... طبیعی هم هست. هیچ‌کس تصورش را نمی‌کند که این شتر روزی در خانه‌ی خودش خواهد خوابید، و در چنین روزی باید به چه چیز‌هایی‌ فکر کند. ناگهان آقای همسایه شد. خیلی‌ آرام و متین آمد، جلوی مادر دوستم روی زمین زانو زد و گفت اجازه بفرمایید کارها رو من انجام بدم. همسرتون  به من وصیت کرده و من از خواسته‌های ایشان اطلاع دارم. و آقای همسایه کارها را گرفت. همسر و فرزندانِ خودش را بسیج کرد. غیر از صاحبان عزا به هر کسی‌ مسئولیتی داد. و خلاصه تا روز آخر مرتب و منظم و آبرومندانه برگزار شد. یک روز به دوستم گفتم خوشا به سعادتِ باباجانت که دوست و رفیقی این‌چنین و جانی داشتند، انگار خودش صاحب عزاست. دوستم گفت: راستش ما هم از این رفاقت خبری نداشتیم. باباجانِ من اهل و رفیق بازی نبود. خانه‌ای بود. ولی‌ یکی‌ دو بار در پارک روبه‌روی خانه آقای همسایه را دیده بودم کنارِ باباجان روی نیمکتی نشسته‌اند و گپ می‌‌زدند. ... اینها را گفتم تا هرکدام برای خودمان یک آقای همسایه آرزو کنیم. یکی‌ که سر وقت به دادمان برسد. جلویمان بنشیند‌، بگوید نگران چیزی نباش. بگوید همه‌چیز را بگذار به عهده‌ی من. یک آقای همسایه که بعد از یک پیاده‌روی نیم‌ساعته داشته باشد. چه در زندگی‌، چه در مرگ... آن هم بی‌ هیچ منتی. آخرین سطر: قدر آدم‌های و بی‌‌شیله‌پیله‌ی زندگی‌‌تان را بدانید. همان‌ها که قادرند روی نیمکتِ یک پارک، از آخرین خود صحبت کنند... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9 🏴🏴🏴🏴