eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.1هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
4هزار ویدیو
39 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
نوری تابان از انوار خدا سخنم را با این اشعار جالب جامی در شأن حضرت رضا(ع) آغاز می‌کنم: سَلامٌ عَلی آلِ طه وَ یاسین سَلامٌ عَلی آلِ خَیْرِ النَّبِیّین سَلامٌ عَلی رَوْضَةٍ حَلَّ فِیها اِمامٌ یُباهِی بِهِ الْمُلْکُ وَ الدِّینُ امام بحقّ شاه مطلق که آمد حریم درش قبله‌گاه سلاطین شه کاخ عرفان، گل شاخ احسان دُر دُرج امکان مه برج تمکین علیّ‌بن موسی‌الرّضا کز خدایش رضا شد لقب چون رضا بودش آیین ز فضل و شرف بینی او را جهانی اگر نبودت تیره چشم جهان بین پی عطر روبند حوران جنّت غبار درش را به گیسوی مشکین اگر خواهی آری به کف دامن او برو دامن از هرچه جز اوست برچین سخن ما از شخصیّت والای دهمین ستاره‌ی درخشان آسمان عصمت و هشتمین اختر برج امامت؛ آسان نیست، بلکه برداشتن قطره‌ای از دریای بیکران است. ولی همین قطره، دریای دیگری است که تشنگان معرفت را سیراب می‌کند. امام بزرگواری که مطابق حدیث لَوْح خداوند او را این‌گونه توصیف کرد: «وَیْلٌ لِلْمُفْتَرِینَ الْجاهِدِینَ... فِی عَلِیٍّ؛ وَلیِّی وَ ناصِرِی، وَ مَنْ اَصْنَعُ عَلَیْهِ اَعْباءَ النُّبُوَّةِ، وَ اَمْتَحِنُهُ بِالْاِضْطِلاعِ بِها یَقْتُلُهُ عِفْرِیتٌ مُسْتَکْبِرٌ: وای بر دروغ بندان و منکران علی‌بن موسی الرّضا(ع) دوست و یاور من، و آن کسی که مسؤولیّت‌های سنگین نبوّت (ولایت) را بر دوش او بگذارم، و او را در انجام آن مسؤولیّت‌ها بیازمایم، او را عنصری پلید و گردنکش به قتل رساند.» مشخصات معصوم دهم، امام هشتم، حضرت رضا(ع) نام: علی بن موسی (ع). القاب: رضا، صابر، رضیّ، وفیّ. کنیه: ابوالحسن(ع). پدر و مادر: امام موسی بن جعفر(ع)، نجمه علیها السلام. وقت و محل تولد: پنجشنبه 11 ذیقعده 148 هـ.ق در مدینه وقت و محل شهادت: آخر صفر 203 هجری قمری در سن 55 سالگی، به وسیله‌ی مأمون، مسموم و در سناباد نوقان (که امروز یکی از محله‌های مشهد است) به شهادت رسید. مرقد شریف: مشهد مقدس (یکی از شهرهای بزرگ ایران). دوران زندگی: در سه بخش؛ 1. قبل از امامت، 35 سال (148 تا 183 هـ . ق) 2. بعد از امامت، 17 سال در مدینه. 3. بعد از امامت، سه سال در خراسان، که حساس‌ترین دوره‌ی زندگی اجتماعی و سیاسی آن حضرت، در این سه سال بود. طاغوت‌های عصر امامتش عبارتند از: هارون، محمد امین و عبدالله مأمون، که ده سال آن، در عصر خلافت هارون، و پنج سال آن در عصر خلافت امین، و پنج سال آخر در عصر خلافت مأمون گذشت. 💖💖🌹💖💖🌹💖💖🌹 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
پسرى شش ساله بودم. دوست داشتم ذرّه بين مادربزرگم را بردارم و با آن، در حياط خاكى خانه، كنجكاوى كنم. وقتى مادربزرگ مى خواست قرآن بخواند، صدايم مى زد و مى گفت: "دوباره ذرّه بين مرا برداشتى؟!". من نزد او مى رفتم، ذرّه بين را به او مى دادم، او مى گفت: "برو دست و صورتت را بشوى و بيا تا برايت قصّه بگويم". او مى دانست كه من چقدر عاشق شنيدن قصّه هايش هستم. آقاىِ من! مادربزرگ برايم قصّه هاى آسمانى مى گفت، او بود كه عشقِ شما را در دلم نهادينه كرد. از على، فاطمه، حسن و حسين...(عليهم السلام) گفت و اشك ريخت... او برايم گفت كه تو يادگارى از آن خاندان هستى، تو از دست دشمنان از وطن آواره شدى و به اين شهر پناه آوردى. اكنون مادربزرگ من از دنيا رفته است، قبرش در حريم حرم توست. من ديگر بزرگ شده ام، امّا هنوز به دنبال ذرّه بين مادربزرگ هستم.🌷 مادربزرگ برايم گفت: پيامبر چقدر خاندان خودش را دوست داشت و به مردم خبر داد كه قرآن و خاندانش، دو يادگار او مى باشند. پيامبر از همه خواست تا با اهل بيت(عليهم السلام) مهربان باشند و آنان را دوست بدارند. وقتى او برايم از شما سخن مى گفت، اشك در چشمش حلقه مى زد، مى پرسيدم: چرا گريه مى كنى؟ او برايم قصّه شما اهل بيت(عليهم السلام) را مى گفت و مظلوميّت شما را حكايت مى كرد، او برايم گفت كه هنوز آب غسل پيامبر خشك نشده بود كه مردم به خانه دخترش حمله كردند و درِ خانه او را سوزاندند و او را زير آماج تازيانه ها قرار دادند... مادربزرگ من، چقدر عاشق فاطمه(س) بود، من عشق به فاطمه(س) را از او آموختم، او مرا اين گونه تربيت كرد، هميشه قرآن روى دست داشت و با اشك خويش، درسِ عشق برايم مى گفت، من راه او را مى پويم، چرا كه او هويّت مرا اين گونه ساخت... او مرا عاشق قرآن و اهل بيت(عليهم السلام)تربيت كرد. 🌷💝❣🌷💝❣🌷💝❣🌷 https://eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
« » اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي عَلا في تَوَحُّدِهِ وَ دَنا في تَفَرُّدِهِ وَجَلَّ في سُلْطانِهِ وَعَظُمَ في اَرْكانِهِ، وَاَحاطَ بِكُلِّ شَيءٍ عِلْماً وَ هُوَ في مَكانِهِ وَ قَهَرَ جَميعَ الْخَلْقِ بِقُدْرَتِهِ وَ بُرْهانِهِ، حَميداً لَمْ يَزَلْ، مَحْموداً لايَزالُ ستايش خداي را سزاست كه در يگانگي اش بلند مرتبه و در تنهايي اش به آفريدگان نزديك است، سلطنتش پرجلال و در اركان آفرينش اش بزرگ است. بي آنكه مكان گيرد و جابه جا شود، بر همه چيز احاطه دارد و بر تمامي آفريدگان به قدرت و برهان خود چيره است.همواره ستوده بوده و خواهد بود (وَ مَجيداً لايَزولُ، وَمُبْدِئاً وَمُعيداً وَ كُلُّ أَمْرٍ إِلَيْهِ يَعُودُ). بارِئُ الْمَسْمُوكاتِ وَداحِي الْمَدْحُوّاتِ وَجَبّارُ الْأَرَضينَ وَ السّماواتِ، قُدُّوسٌ سُبُّوحٌ، رَبُّ الْمَلائكَةِ وَالرُّوحِ (و مجد و بزرگي او را پاياني نيست. آغاز و انجام از او و برگشت تمامي امور به سوي اوست). اوست آفريننده آسمان ها و گستراننده زمين ها و حكمران آن ها. دور و منزه از خصايص آفريده هاست و در منزه بودن خود نيز از تقديس همگان برتر است. هموست پروردگار فرشتگان و روح مُتَفَضِّلٌ عَلي جَميعِ مَنْ بَرَأَهُ، مُتَطَوِّلٌ عَلي جَميعِ مَنْ أَنْشَأَهُ. يَلْحَظُ كُلَّ عَيْنٍ وَالْعُيُونُ لاتَراهُ. كَريمٌ حَليمٌ ذُوأَناتٍ، قَدْ وَسِعَ كُلَّ شَيءٍ رَحْمَتُهُ وَ مَنَّ عَلَيْهِمْ بِنِعْمَتِهِ. لا يَعْجَلُ بِانْتِقامِهِ افزوني بخش آفريده ها و نعمت ده ايجاد شده هاست. به يك نيم نگاه ديده ها را ببيند و ديده ها هرگز او را نبينند.كريم و بردبار و شكيباست. رحمت اش جهان شمول و عطايش منّت گذار. در انتقام بي شتاب 💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
دوست من، سلام! از اينكه اين كتاب را در دست گرفته اى خيلى خوشحالم. من و تو مى خواهيم ريشه هاى قيام امام حسين(ع) را بررسى كنيم. پس براى دسترسى به اطلاعات بيشتر، بايد به شام سفر كنيم. آيا شام را مى شناسى؟ شهرى كه مركز حكومت معاويه بوده است. سفر ما آغاز مى شود و ما به شهر شام ( دمشق ) مى رويم... امشب، شب نيمه رجب سال شصت هجرى است. خبرى در شام مى پيچد و خيلى ها را بيمناك مى كند. معاويه سخت بيمار شده و طبيبان از معالجه او نااميد شده اند. معاويه، كسى است كه به دستور خليفه دوم (عُمر بن خطّاب) امير شام شد و او توانست سال هاى زيادى با مكر و حيله، در آنجا حكومت كند، امّا او اكنون بايد خود را براى مرگ آماده كند. معاويه، سراغ پسرش يزيد را مى گيرد، ولى يزيد به مسافرت رفته است. او با حسرت، به درِ قصر خود نگاه مى كند تا شايد تنها پسرش وارد شود. معاويه خطاب به اطرافيان مى گويد: "نامه اى به يزيد بنويسيد و از او بخواهيد كه هر چه زودتر نزد من بيايد". نامه را به يك پيك تندرو مى دهند تا آن را به يزيد برساند. آيا معاويه براى آخرين بار پسرش را خواهد ديد؟ حالِ معاويه لحظه به لحظه بدتر مى شود. طبيبان مخصوص دربار، به هيچ كس اجازه ملاقات نمى دهند. همه مأموران حكومتى در آماده باش كامل به سر مى برند و همه رفت و آمدها، كنترل مى شود. معاويه در بستر مرگ است. او فهميده است كه نفس هاى آخر را مى كشد. نگاه كن! معاويه با خودش سخن مى گويد: "كاش براى رسيدن به رياست دنيا، اين قدر تلاش نمى كردم! كاش همچون فقيران زندگى مى كردم و همواره لباسى كهنه بر تن داشتم! حالا كه وقت مرگش فرا رسيده، گويا فراموش كرده كه براى رياست چند روزه دنيا، چقدر ظلم و ستم كرده است. اكنون موقع آن است كه به سزاى اعمال خود برسد. آرى، معاويه مى ميرد و خبر مرگ او به زودى در شهر شام، پخش مى شود، ولى يزيد هنوز از سفر نيامده است. ====🦋🦋🦋🦋🦋==== eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef