eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
3.9هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
👩‍⚖ 🌷 سري تكون داد و به سمتم برگشت. - اينجا اصلاً شبيه به اتاق يه خانم پرستار نيست. - مگه اتاق يه پرستار بايد چطور باشه؟! - آخه همه‌ي دكتر و پرستارا هميشه يه گوشي پزشكي همراشونه. لبخند محوي زدم گفتم: - من هم دارم! - قايمش كردي؟ به سمت كمدم رفتم و كيف پزشكيم رو بيرون آوردم. - نه اينجاست. - چه جالب! اونوقت ميشه الان فشارخونم رو چك كني؟ - الان؟! - آره، هيجانات امشب زياد بوده؛ فكر كنم فشارم افتاده. ابرويي بالا انداختم. خوبه خواستگاري دختري اومدي كه از قبل باهاش قرار گذاشتي كه طلاقش ميدي؛ وگرنه درغيراينصورت دار فاني رو وداع ميگفتي! روي تخت نشستم و زيپ كيف رو باز كردم، گوشي پزشكي و دستگاه فشارسنج رو ازش بيرون آوردم. احسان صندلي چرخدار روبه روي ميزم رو كنار تخت گذاشت و روش نشست. دكمه‌ي آستين پيراهنش رو باز كرد و آستينش رو به سمت بالا تا زد. نميدونم چرا قلبم داشت ميايستاد. اينجور موارد براي يه پرستار كاملاً عاديه؛ ولي در اون لحظه هر بار از خجالت سرم رو بيشتر پايين ميانداختم و لبم رو به دندون ميگرفتم. صداش باعث شد كه سرم رو بالا بيارم و نگاهم توي نگاهش گره بخوره. فكر ميكني الان دارن درمورد ما چه فكري ميكنن؟ - به هر چيز فكر كنن، مطمئناً يه درصد هم به ذهنشون خطور نميكنه كه من دارم فشار شما رو ميگيرم. لبخند قشنگي روي صورتش نشست. سرم رو پايين انداختم. دستگاه فشارسنج رو دور بازوش بستم و گوشي پزشكي رو زير فشارسنج قرار دادم. - خب چي شد؟ - فشارتون نيفتاده، بلكه بالا هم رفته. - واقعاً؟! - بله، حد معمولش هشت روي دهه؛ ولي شما الان ده روي دوازدهيد. - يعني خيلي بده؟ - خيلي نه؛ ولي از حد معمولش بالاترين. دستگاه رو جمع كردم و داخل كيف گذاشتم. الان بايد درمورد چي صحبت كنيم؟! - بهتره درمورد اين يه سال و خرده‌اي كه ميخواهيم كنار هم زندگي كنيم صحبت كنيم. فكر كنم يه سري مواردي هست كه هردو بايد قبلش به هم متذكر بشيم. - اوه البته، مثلاً اينكه كاري به كار هم نداشته باشيم. يه تاي ابروم رو به معني يعني چي بالا انداختم. - من روي اين قضيه خيلي حساسم كه كسي كاري به كارم نداشته باشه. از چك شدن مداوم بدم مياد. بهتره توي اين مدتي كه مجبوريم كنار هم باشيم كاري به من نداشته باشيد. - اين قضيه متقابل هم هست ديگه؟ - خب درمورد شما يكم متفاوته؛ به هرحال بعد از ازدواج شما يه جورايي ناموس من حساب ميشيد، بايد مراقبتون باشم. ته دلم قنج رفت براي اين حمايت، فكر ميكردم كه به اين جور چيزا توجهي نميكنه؛ ولي انگار همونطور كه هستي ميگفت ميتونه تكيه گاه خوبي باشه. شونه‌اي بالا انداختم و گفتم: هرچند كه يه‌كم خودخواهيه ولي قبول! - مهريه چي؟ - مطمئن باشيد كه خانواده‌هامون هر چيزي كه تعيين كنن براي من فرقي نميكنه! - اوهوم، خوبه. - فقط يه چيز ديگه. - بله؟! - به‌نظر من توي اين وضعيتي كه ما الان داريم برگزاري مراسم ازدواج و عقد و عروسي فقط يه خرج اضافي روي دست خونواده‌هامونه. بهتر نيست كه راضيشون كنيم كه فقط يه ماه‌عسل بريم؟ - فكر خيلي خوبيه، موافقم. خب امر ديگه‌اي نيست؟ - خير عرضي نيست! به سمت در اشاره كرد. 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>