eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
👩‍⚖   🌷 ﷽ سعي داشتم كه خودم رو از دستش خلاص كنم؛ اما پرزورتر از اين حرفها بود و فشار دستش رو هر لحظه با دستوپازدنهاي من بيشتر ميكرد. گردنم داشت خرد ميشد كه مردي كه ايراني بلد بود گفت: - به نفعته بيحركت بموني. پارچه ي مشكي رنگي روي سرم كشيدن و دستم رو از پشت بستن. صداي دادوفريادم به گوش كسي نميرسيد و تقلاكردن هام فايده اي نداشت. - چيكار ميكنيد عوضيا؟ چي از جونم ميخوايد؟ - اگه يه كم ساكت باشي خودت متوجه ميشي. از تقلاكردن خسته شده بودم. عرق سردي كه ناشي از ترسِ توي وجودم بود روي پيشونيم نشسته بود و توي كتفم كه سمت جلو خم شده بود احساس درد ميكردم. نميدونم چند دقيقه اي از اين وضع گذشته بود كه صداي بازشدن در ماشين اومد و بعد از اون دست قوي و محكم مرد كنارم كه روي سرم مونده بود، من رو به بيرون از ماشين كشوند و حالا نور كمي از پشت پارچه ي مشكي كشيده شده روي سرم ديده ميشد. به محض پياده شدنم پارچه سياه از روي سرم برداشته شد و نور زياد چشمم رو اذيت كرد و به ناچار چشمهام رو نيمه باز نگه داشتم تا رفته رفته چشمم به نور عادت كرد و تونستم محيط اطرافم رو بررسي كنم. محوطه ي خيلي بزرگ با درختان بلند و سبز كه دو طرف مسير رو پوشونده بودن. نگاهم با مردي كه بلد بود ايراني صحبت كنه تلاقي پيدا كرد و اخمهاش توي هم رفت و به مرد پشت سرم اشاره اي داد و اون دستهام رو از پشت گرفت و به سمت جلو هل داد. هنوز گيج و عصبي بودم. نميدونستم اين كارا براي چيه؟ چرا من رو آوردن اينجا؟ ميخوان باهام چيكار كنن؟ *** مبينا - خانم رفيعي از اين سمت لطفاً. دستهام رو توي جيب روپوشم فرو دادم و مصمم به دنبالش راه افتادم. از راهروي طويلي گذشتيم و بالاخره دكتري كه خودش رو خانم عطايي معرفي كرده بود روبه روي درب ايستاد و دستش رو به حالت درزدن بالا برد و قبل از اين كه در رو به صدا در بياره به سمت من چرخيد و گفت - فقط بهش نگو كه حامله اي. ابرويي بالا انداختم و با تعجب بهش خيره شدم. - چرا؟ - از بچه ها متنفره. - آخرش كه ميفهمه. - بعد از اينكه استخدام بشي كه نميتونه اخراجت كنه. فعلاً بذار استخدام بشي، بعداً بهش بگو. با حالتي كه انگار حرف هاش رو قبول نداشتم نگاهش كردم كه شونه اي بالا انداخت و گفت: - به خاطر خودت ميگم. اصلاً به من چه! زير لب غرغر كرد. هر كاري دوست داري بكن. والا! در رو به صدا در آورد و صداي زمختي از پشت در گفت: - بله؟ با لبخند ساختگي روي لب، پا داخل اتاق گذاشت و با صداي آرومي كه انگار از ته چاه در مياومد گفت: - سلام آقاي دكتر! خانم رفيعي اومدن. - بگو بياد داخل. چشمي گفت و به من اشاره كرد تا وارد بشم. با قدمهاي مصمم كه انگار قراره به جنگ دشمن برم، وارد شدم. اتاق بزرگ و دلبازي كه كاملاً نورگير بود و نور آفتاب از پنجره ي بزرگ و شيشه اي پشت سرش به داخل اتاق ميتابيد و پرده ي حرير كرم رنگ هم نميتونست جلوي تابش نور به داخل اتاق رو بگيره. پشت ميز مشكي رنگ با صندلي چرم مشكي نشسته بود. موهاي جوگندمي بلندش رو پشت سر با كش بسته بود و عينكش رو كه بند مشكي بهش آويزون بود، نوك بيني عقابيش گذاشته بود. لبهاي كوچيك و پيشوني چروك افتاده اي داشت و بدن بزرگ و هيكليش به هر چيز شبيه بود الا دكتر و رئيس بيمارستان. سلام دادم و خودم رو معرفي كردم. صداي زمختش روي اعصابم خط ميانداخت. - بشين. از بقيه ي پرستارها درمورد اخلاقش شنيده بودم. تقريباً توي بيمارستان كسي دل خوشي ازش نداشت و اينطور كه ميگفتن كسي از دستش قسر در نميره و حال همه رو به نحوي گرفته. حالت دستوريش هم نشونده نده ي همين اخلاقش بود. روي مبلهاي سفيد با خال هاي مشكي رنگ نشستم و پام رو روي پاي ديگه ام گذاشتم. با صندلي چرخدارش خودش رو به ميز نزديكتر كرد و خودكاري از روي ميز برداشت و روي برگه ي روبه روش چيزي نوشت. - از خودت بگو. - مبينا رفيعي هستم. فارغ التحصيل از دانشگاه [...]، تزم رو توي بيمارستان شماره يك اطفال تهران گذروندم و يه مدت هم همونجا استخدام شدم كه بنا به دلايلي استعفا دادم و الان هم در خدمت شما هستم. به سختي نفس كشيد و عينكش رو از روي بينيش برداشت و بهم خيره شد. - به چه دلايلي؟ فوري گفتم: - دلايل شخصي. پوزخند روي اعصابي زد و گفت: - دلايل شخصي توي محيط كار؟! - يه سري شرايطي پيش اومد كه صلاح ندونستم اونجا كار كنم. سري تكون داد و گفت: - ميتوني از امروز اينجا كار كني؛ اما حواست باشه كه اينجا من رئيس اين بيمارستانم و به هيچ عنوان اجازه نميدم دلايل شخصي توي محيط كارم به وجود بياد. - بله. ميتوني بري.🔷🔷🔷🔷🔷🔷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨امام حسن عسكرى عليه السلام فرمودند: نشانه‏‌هاى مؤمن پنج چيز است: ۱ـ پنجاه ركعت نماز (نماز يوميه و نمازهاي نافله) ۲ـ زيارت اربعين ۳ـ انگشتر به دست راست كردن ۴ـ بر خاك سجده كردن ۵ـ بسم الله الرحمن الرحيم را در نماز بلند @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪ تا علی گریه می کرد آب می شدم این غمو کجای این دل بذارم؟ زینبم! آب دادی آتیشم زدی... حالا که شیر دارم اصغر ندارم😭 داوود رحیمی @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
‍ 🌛آرام بخواب 🌜 💫مهربانم ✨ که خداوند در تدارک ✨ 💫فردایی زیبا برای توست✨ خبرهای خوش برای✨ 💫 فردای تو در راه است ✨ الهی فردا بهترین ها 💫سر راهتون قرار بگیرد دوستان التماس دعا✨ 🌙           @hedye110 🏴🖤🏴
‍ 🌛آرام بخواب 🌜 💫مهربانم ✨ که خداوند در تدارک ✨ 💫فردایی زیبا برای توست✨ خبرهای خوش برای✨ 💫 فردای تو در راه است ✨ الهی فردا بهترین ها 💫سر راهتون قرار بگیرد دوستان التماس دعا✨ 🌙           @hedye110 🏴🖤🏴
┄┅─✵💝✵─┅┄ با توکل به اسم الله آغـــاز روزی زیبـــا با صلوات بـــر محمـد و آل محمــــد (ص) اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم سلام صبح زیباتون بخیر 🌷🌹❤️🦋🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @hedye110
بی فایده ست روضه و ماتم بدون تو بی فایده ست اشک دمادم بدون تو ای منتقم.... جان عمو جان تان بیا بی فایده ست ماه محرم بدون تو چنگی به دل نمیزند آقای غصه دار بیرق-علم - سیاهی و پرچم بدون تو @delneveshte_hadis110 <====💠🏴🖤🏴💠====>
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @delneveshte_hadis110