eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.1هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
4هزار ویدیو
39 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
عیدرمضان‌آمد‌وماه‌رمضان‌رفت... • صدشکر‌که‌‌این‌آمدو • صدحیف‌که‌آن‌رفت:))♥️
فروغ روی یزدان داری ای دوست صفای باغ رضوان داری ای دوست تویی یوسف که در هر کوی و برزن هزاران پیر کنعان داری ای دوست @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان @hedye110
                 👩‍⚖   🌷 ﷽ - ناهار كه نخورديد؟ به ساعت روي ديوار نگاه كردم ساعت دوازده بود. چقدر زود ظهر شد! - نه. - پس ميتونم دعوتتون كنم كه ناهار رو باهم بخوريم؟ چشمهام اندازهي در قابلمه بزرگ شد! انتظار چنين درخواستي رو واقعاً نداشتم. - مطمئناً كه درخواستم رو براي رفتن به رستوران نميپذيرين. پس به همون غذاي بيمارستان اكتفا ميكنيم. - ممنون، من ميل ندارم. گوشي تلفن رو برداشت و گفت: - خانم كريمي بگيد دو پرس غذا بيارن. ممنون. همچنان با تعجب بهش نگاه ميكردم كه لبخند قشنگ ديگه اي روي لبهاش آورد. - يعني افتخار نميديد در كنار من غذا ميل كنيد؟ - اختيار داريد آقاي دكتر. آخه... ممنونم كه قبول كرديد! لبخندي كنار لبم نشست. به نظرم آدم جالبي مياومد. شايد اين رفتاري كه زود پسرخاله ميشه هم به خاطر اينه كه به گفته‌ي استاد سالهاي زيادي رو خارج زندگي كرده. با صداي در سر هر دومون به سمت در چرخيد. با بفرماييد گفتن آقاي دكتر خانم كريمي غذاها رو روي ميز گذاشت. متوجه شدم كه خيلي بد من رو نگاه ميكنه! لابد الان پيش خودش هزار جور فكر ميكنه! آقاي دكتر تشكر كرد و خانم كريمي از اتاق بيرون رفت. از روي صندلي بلند شد و روبه روي من نشست! با دست اشاره كرد و گفت: - بفرماييد. خيلي گرسنه بودم؛ اما بوي غذا كمي حالم رو بد ميكرد. يه قاشق از برنج و مرغ رو داخل دهانم گذاشتم و به زور پايين دادم. تموم مدت زير نگاه هاي آقاي دكتر له ميشدم؛ اما سعي كردم كه به روي خودم نيارم. هنوز چند قاشقي بيشتر نخورده بودم با دستمال دهانم رو تميز كردم و گفتم: - خيلي لطف كرديد آقاي دكتر. اگه اجازه بديد من ديگه برم. - شما كه هنوز چيزي نخورديد. - ممنون. ديگه ميل ندارم. - بسيار خب! كمي بيشتر مراقب نگار باشيد. - چشم. از روي صندلي بلند شدم و ايستادم كه دوباره درد بدي توي شكمم پيچيد. اين بار بيشتر از قبل! از درد چشمهام رو روي هم فشردم. لبم رو به دندون گرفتم تا از درد صدام در نياد. از همون حالت نيمخيز روي صندلي نشستم. كاملا روي شكمم خم شده بود. آقاي دكتر بالاي سرم ايستاده بود. حتي صداش رو هم به خوبي نمي‌شينيدم! - خانم رفيعي خوبي؟ يه چيزي بگو! نميتونستم حرف بزنم. تابه حال دردي به اين شدت نداشتم. اشكم از گوشه چشمم پايين اومد و سريع پاكش كردم. آقاي دكتر از اتاق بيرون رفت و چند لحظه‌ي بعد با خانم كريمي اومدن داخل. خانم كريمي زير بـغـ*ـلم رو گرفت و كمكم كرد كه بايستم. آقاي دكتر ويلچير برام آورده بود. حتي ناي ايستادن و مخالفت نداشتم. آقاي دكتر خواست دستم رو بگيره و كمكم كنه كه دستش رو پس زدم و به زور گفتم: - خودم ميتونم. به قدري درد توي شكمم پيچيده بود كه ديگه نميتونستم جلوي اومدن اشكهام رو بگيرم. چشمهام رو كه باز كردم توي قسمت اورژانس جلوي اتاق خانم دكتر شمس بوديم و با چند ضربه به در وارد شديم. به كمك خانم كريمي روي تخت دراز كشيدم. همچنان شكمم درد ميكرد. آقاي دكتر داخل اتاق موند و به خواسته‌ي آقاي دكتر خانم كريمي رفت. خانم دكتر شمس به سمتم اومد. پرده ي جلوي تخت رو كشيد و معاينه‌م كرد. نسبتاً دردم كمتر شده بود. به زور از روي تخت بلند شدم و نشستم. - همين الان فوراً بايد سونوگرافي انجام بدي. با ته مونده ي توانم گفتم: - نيازي نيست. - خانم رفيعي اين دردا خيلي غيرعاديه! من خوبم خانم دكتر. خواهش ميكنم اجازه بديد برم. آقاي دكتر: خانم رفيعي دليل اينهمه اصرارتون رو براي اينكه نشون بديد حالتون خوبه درحاليكه از درد دارين ميميرين نميفهمم! اين جمله رو با حرص و درحاليكه چشمهاش رگه هاي قرمزي داشت و دستهاي مشتشده‌ش رو كنارش قرار داده بود ميگفت. نميخواستم كسي بفهمه. نميخواستم كه كسي متوجه بشه چه بيماري اي دارم. چي ميتونستم بگم؟ بايد چي ميگفتم؟ ميگفتم كه بيماري اي دارم كه براي فرار از مرگ مجبور شدم ازدواج كنم؟ با مردي كه تا قبل از اون نديده بودمش؟! با مردي كه هيچ حسي بهم نداره و من هم هيچ حسي نسبت بهش ندارم؟! مردي كه دنياش با من تفاوتي داره از زمين تا آسمون؟! مردي كه حتي در كنارش هيچ احساس آرامشي ندارم؟!💧💧💧💧                  🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
فطر آمد و فطریه ما چه شد یا رب فطریه ما دیدن روی منجی است یا رب فرا رسیدن عید بندگی، عید سعید فطر بر شما مبارک @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
كاروان به سوى مركز شهر حركت مى كند. برخى از زنان كوفه با ديدن زينب(س)، خاطرات سال ها پيش را به ياد مى آورند. او دختر حضرت على(ع) است كه بر آن شتر سوار است، همان كه معلّم قرآن ما بود. آنها كه تاكنون به خاطر تبليغات ابن زياد اين اسيران را كافر مى دانستند، اكنون حقيقت را فهميده اند. صداى هلهله و شادى جاى خود را با گريه عوض مى كند و شيون و ناله همه جا را فرا مى گيرد. زنان كوفه، به صورت خود چنگ مى زنند و مردان نيز، از شرم گريه و زارى مى كنند. امام سجّاد(ع) متوجّه گريه مردم كوفه مى شود و در حالى كه دستش را به زنجير بسته اند، رو به آنها مى كند و مى گويد: "آيا شما بر ما گريه مى كنيد؟ بگوييد تا بدانم مگر كسى غير از شما پدر و عزيزان ما را كشته است؟". اين مردم كوفه هم، عجب مردمى هستند. دو روز قبل، روز عاشورا همه به سوى كربلا شتافتند و امام حسين(ع) را شهيد كردند و اكنون كه به شهر خود برگشته اند براى حسين گريه مى كنند. صداى گريه و شيون اوج مى گيرد. كاروان نزديك قصر رسيده است. اين جا مركز شهر است و هزاران نفر جمع شده اند. اكنون زينب(س) رسالت ديگرى دارد. او مى خواهد پيام حسين(ع) را به همه برساند. صداى ناله و همهمه بلند است. اين صداى على(ع) است كه از گلوى زينب(س) برمى خيزد: "ساكت شويد!". به يكباره سكوت همه جا را فرا مى گيرد. شترها از حركت باز مى ايستند و زنگ هايى كه به گردن شترهاست بى حركت مى ماند. نگاه كن، شهر يك پارچه در سكوت است: خداى بزرگ را ستايش مى كنم و بر پيامبر او درود مى فرستم. اى اهل كوفه! اى بىوفايان! آيا به حال ما گريه مى كنيد؟ آيا در عزاى برادرم اشك مى ريزيد؟ بايد هم گريه كنيد و هرگز نخنديد كه دامن خود را به ننگى ابدى آلوده كرديد. خدا كند تا روز قيامت چشمان شما گريان باشد. چگونه مى توانيد خون پسر پيامبر را از دست هاى خود بشوييد؟ واى بر شما، اى مردم كوفه! آيا مى دانيد چه كرديد؟ آيا مى دانيد جگر گوشه پيامبر را شهيد كرديد. آيا مى دانيد ناموس چه كسى را به نظاره نشسته ايد؟ بدانيد كه عذاب بزرگى در انتظار شماست، آن روزى كه هيچ ياورى نداشته باشيد. زينب(س) سخن مى گويد و مردم آرام آرام اشك مى ريزند. كوفه در آستانه انفجارى بزرگ است. وجدان هاى مردم بيدار شده و اگر زينب(س) اين گونه به سخنانش ادامه دهد، بيم آن مى رود كه انقلابى بزرگ در كوفه روى دهد. به ابن زياد خبر مى رسد، كه زينب(س) با سخنانش مردم كوفه را تحت تأثير قرار داده و با كوچك ترين جرقّه اى ممكن است در شهر شورش بزرگى برپا شود. ابن زياد فرياد مى زند: "يك نفر به من بگويد كه چگونه صداى زينب را خاموش كنم؟". فكرى به ذهن يكى از اطرافيان ابن زياد مى رسد. ــ سر حسين را مقابل زينب ببريد! ــ براى چه؟ ــ دو روز است كه زينب، برادر خود را نديده است. او با ديدن سر برادر آرام مى شود! نيزه دارى از قصر بيرون مى آيد. جمعيّت را مى شكافد و جلو مى رود و در مقابل زينب مى ايستد. زينب هنوز سخن مى گويد و فرياد و ناله مردم بلند است، امّا ناگهان ساكت مى شود...،چشم زينب به سرِ بريده برادر مى افتد و سخن را با او آغاز مى كند: "اى هلال من! چه زود غروب كرده اى! اى پاره جگرم، هرگز باور نمى كردم چنين روزى برايمان پيش بيايد. اى برادر من! تو كه با ما مهربان بودى، پس چه شد آن مهربانيت! اگر نمى خواهى با من سخن بگويى، پس با دخترت فاطمه سخن بگو با او سخن بگو كه نزديك است از داغ تو، جان بدهد". مردم كوفه آن قدر اشك ريخته اند كه صورتشان از اشك خيس شده است. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
✅ غلبه بر هوای نفس با اراده و توکل ❤️ رهبر انقلاب: گاهی انسان بخود تلقین میکند که نمیتواند بر هوای نفسش فائق بیاید. روزه ماه رمضان به انسان ثابت میکند که میتواند آن وقتی که اراده کند، پیروز شود. میتوان با اراده و توکل از عادات ناپسندی که در ما هست و مایه عقب افتادگی مادی و معنوی است، نجات یافت. 📌بعد از هم حواسمون به خودمون و خدامون باشه... @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
🌙عید فطر پاک ترین 💐و مبارک ترین عیدهاست 🌙چـــرا کـــه پـــاداش 💐یک مـاه عبـادت 🌙و شست و شوی جان 💐در نـــهــــر 🌙پاک رمضـان است 💐این عیـد بزرگ بــر شـمــا مـبــارک بــاد @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
🔹 اگر زندگی‌ات بطور کامل و با جزئیات در یک فیلم نمایش داده شود... آیا حاضری آن را با خانواده‌ات مشاهده کنی؟ یا در مقابل مردم به تماشای آن بنشینی؟ 🔹 اگر جوابت (خیر) است پس سعی کن فیلم خوبی تولید کنی چرا که در روز قیامت نمایش داده خواهد شد. 🕋 يَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لَا تَخْفَىٰ مِنْكُمْ خَافِيَةٌ (حاقه/۱۸) ⚡️ترجمه: در آن روز برای حساب و کتاب، به خدا نموده می‌شوید، و چه رسد به کارهای آشکارتان چیزی از کارهای نهانیتان مخفی و پوشیده نمی‌ماند. 👇تهیه فیلم خوب: بوسیله استغفار، توبه از گناهان گذشته، و عمل و پشتکار برای باقی مانده عمرت انجام می پذیرد. @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
✍پیامبر مهربانی(ص) بهترين شما كسى است كه براى خانواده اش بهتر باشد... 📚نهج الفصاحه، ح1520 @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>